اصغر پرواره
محمدحسن
بسیجی
1346/02/20
1370/04/02
بیمارستان تهران
روستای یزدل
اصغر در تاریخ 1364/01/20 در یک خانوادة مذهبی و کم درآمد در شهر راوند کاشان دیده به جهان گشود. پدرش اهل لرستان و به شغل نانوایی مشغول بود. وی برای تأمین زندگی به شهرهاي مختلف سفر میکرد تا اینکه در راوند مشغول به نانوایی شد، پس از چندی به آران و بیدگل مهاجرت نمودند و اصغر راهی دبستان کاشانچی (ابریشم چی) فعلی شد. کلاس پنجم ابتدایی بود که انقلاب شروع شد. وی با سن کم، از شجاعت و جسارت بسیار بالایی برخوردار بود. همراه دیگر دانش آموزان در راهپیماییهای شهرستان، حضوری فعّال داشت، حتّی در یکی از راهپیماییها، مأموران ایشان را دستگیر نمودند و مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. پدر وی پس از 5 سال، برای تأمین مخارج زندگی همراه با خانواده به روستای شهیدپرور یزدل مهاجرت نمود اکنون نیز در آنجا ساکن میباشند. ایشان در سن 16 سالگی همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ازدواج نمود.
از خصوصیّات اخلاقی وی این بود که به صلة رحم بسیار اهمّیّت میداد، و بسیار خوش برخورد بود و به همه احترام میگذاشت. حتّی پرندگان را بسیار دوست داشت و زمستانها برای آنها غذا میگذاشت تا از گرسنگی تلف نشوند. همواره عاشق امام(ره) و انقلاب بود و مرتّب توصیّه به وفاداری به انقلاب و امام(ره) می نمود.
وی از آنجایی که در حال و هوای جنگ به سر می برد با اصرار زیاد، پدر و مادر و همسر خود را راضی نمود تا عازم جبهه شود، در عملیّات رمضان در سال 1360 شرکت نمود، پس از آن در عملیّات محرّم و سپس در منطقة محروم کردستان حاضر شد تا اینکه خبر تولّد اوّلین فرزندش به نام اکرم را به ایشان دادند. برای دیدن فرزند خود به مرخّصی آمد و پس از دو سال فرزند دیگرش به نام بهنام و سومین فرزندش نرگس به دنیا آمد.
ایشان در عملیّات حلبچه دچار مصدومیّت شیمیایی و در نهایت به بیمارستانی در کرمانشاه منتقل شد. پس از آن، ضایعات شیمیایی او را چندین مرتبه به بیمارستانهای مختلف کشاند و حتّی مجبور به قطع قسمتی از روده گردید. سرانجام پس از به دنیا آمدن فرزند چهارمش به نام مهدی در تاریخ 1370/04/4 همزمان با عید قربان در بیمارستان امام خمینی(ره) به شهادت رسید و در گلزار شهدای روستای یزدل به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد
قسمتی از وصیت نامه شهید اصغر پرواره
در آغاز از خدای منان متشکرم که این درجه را به من بخشید و بعد از آن از پدر و مادر و همسرم و فرزندانم تشکر میکنم که به خاطر همه ی سختیهایی را که در این دوران تحمل کردند و از تمام زنان مسلمان میخواهم که در هر صورت حجاب خود را حفظ و کنار نگذارند و همواره مساجد را پر کنند زیرا مساجد نشان دهنده وحدت مردم است و به جوانان توصیه میکنم که همواره راه ما را ادامه دهند تا اسلام در کشور های دیگر توسعه پیدا کند و هیچ کشوری نتواند بر کشور اسلامی ما تسلط یابد و همواره یار و یاور امام باشید و ایشان را هیچگاه تنها نگذارید. والسلام