مرتضی توکلی ابوزید آبادی
علی اکبر
بسیجی
1339/01/01
1362/12/03
جفیر
گلزار شهدای امام زاده عبدالله ابوزیدآباد
مرتضي در تاريخ 1339/03/21در ابوزيدآباد در خانوادهاي مذهبي دیده به جهان گشود. سرپرست خانواده مربّي قرآن و ذاکر اهل بیت(ع) بود و نام او را مرتضي از القاب حضرت علي(ع) نهادند. بسیار باهوش و مهربان بود، در كودكي قرآن را نزد پدرش آموخت و در سن 6 سالگي به دبستان رفت و تا كلاس ششم ابتدايي قديم درس خواند. آن زمان در روستا امکان ادامة تحصيل نبود. در كار كشاورزي به پدرش كمك ميكرد از آنجایی که درآمدي نداشت به او گفتند حرفه بنّايي را ياد بگيرد.
در سن سیزده سالگي نزد آقاي حاجي حسن ساعي معمار رفت، سه سالي نزد او بود تا اینکه براي خودش استادي شد. در منزل با خانواده و بقيّة اقوام خوشرفتار بود. براي هر كدام كار ميكرد مزد نميگرفت. روز براي مردم كار ميكرد و شبها را در منزل پدر یا برادران و خواهرانش كار ميكرد. مرتضی زياد كار ميكرد امّا كم پول ميگرفت به گفتة ديگران يك روز كار او معادل يك روز و نصفِ كار ديگر بنّاها بود.
اوايل انقلاب به سن سربازي رسيد و براي خدمت آماده شد. مدّت 2 سال خدمت سربازي را در نيروي دريايي بندرعبّاس خدمت كرد؛ آنجا آموزش ديد. پس از آموزش جمعی، گارد دژباني نيروي دريايي شد. هنگام خدمت اگر كار بنّايي هم در پادگان بود انجام ميداد. براي همين، چند نوبت مرخّصي تشویقی به او دادند. چون فردي باهوش و خوش سليقه بود يك دفتر خاطرات برای دوران سربازي داشت كه از موقع حركت تا آخر يادداشت كرده بود. با اتمام دورة سربازي در سال 1360 با دختر شهيد حاج عزت الله بيغمي كه قبلاً همسر شهيد صالحي بود ازدواج كرد. سال 1361 خواهرش ازدواج نمود، به خواهرش قول داده بود برای او خانه ای بسازد امّا پس از مدّتی در عملیّات خیبر شهید شد، از ایشان فرزندي به يادگار نمانده است.
روحش شاد و راهش پررهرو باد
الذين يقاتلون في سبيلالله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
كشته شدگان در راه خدا را مرده نپنداريد بلكه آنان زندهاند و در نزد پروردگارشان روزي ميخورند.
با سلام و درود به پيشگاه امام زمان و نائب بر حقش امام خميني و با درود به رزمندگان جان بر كف اسلام كه با ايثار جان خويش دشمنان اسلام و قرآن را به ذلت و خاري كشانيدهاند. و با درود و سلام به شهيدان اسلام از كربلا تا كربلاي ايران و با درود و سلام به اسيران دربند حزب بعثي عراق كه در زندانهاي بغداد انتظار روزي را ميكشند كه با پيروزي نهائي اسلام بر كفر از دست كفار نجات يابند درود بر خانواده هاي شهداء كه با صبر و استقامت خويش چشم ضد انقلاب و دشمنان اسلام را كور كردهاند. اكنون كه خداي بزرگ بر ما منت نهاده و ما را در اين برهه از زمان قرار داده است كه ميتوانيم جان ناقابل خويش را نثار دين و قرآن و حيثيت و شرف اسلامي كشورمان نمائيم ما نيز بر اين منت افتخار و شكرگزاري ميكنيم. اكنون كه دشمنان اسلام و قرآن به نبرد با اسلام برخاستهاند ما پيروان خط سرخ حسيني به رهبري امام خميني و به نداي امامان لبيك گفته و به سوي جبهه ها روانه شديم پروردگارا حال ما دست از زندگي و پدر و مادر و اهل و عيال شستهايم از تو ميخواهيم كه از گناهانم درگذري و توفيق شهادت را به من عطا فرمائي و اين جان ناقابل مرا كه خود به من عطا فرمودهاي از من بپذير و اي امت قهرمان اكنون كه ما از بين شما ميرويم از شما و مخصوصا از جوانان غيور ميخواهيم كه امام را تنها نگذاريد و هر چه سريعتر به جبهه هاي حق عليه باطل بشتابيد و اسلام و قرآن را ياري نمائيد كه هيچ وقت از علياكبر امام حسين(ع) و حضرت قاسم بن الحسن و ديگر شهيدان كربلا عزيزتر نبوده و نيستيم جوانان عزيز اين دنياي ما زودگذر را رها كنيد و به ياري اسلام بشتابيد كه وعده خدا حق است و پيروزي حتمي است اينجانب از كليه برادران و خواهران هم وطنم ميخواهم كه هر گونه ناراحتي و يا بدي از من ديدهاند بگذرند و حلالم كنند. و از پدر و مادر خود ميخواهم كه هر چند زحماتي بسيار كشيديد و مرا بزرگ كرديد و من در اين مدت شما را زياد ناراحت كردم مرا ببخشيد و از برادران و خواهران مهربانم و همسرم ميخواهم مرا ببخشيد و اميدوارم كه شما خانواده هاي شهيد باشيد و فرداي قيامت در پيشگاه خداي بزرگ سربلند و سرافراز باشيد شما اي پدر و مادر مهربان و عزيزم افتخار كنيد كه خداوند به شما چنين فرزندي داد كه بتواند با نثار جان خويش اسلام و قرآن را ياري نمايد و از برادران كوچكم ميخواهم كه سلاح به زمين افتاده مرا برداشته و سنگر خالي مرا پرنمايند به اميد روزي كه پرچم پرافتخار اسلام برفراز بيت المقدس و تمام انسانهاي جهان به احتضار درآيد. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته