گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

علی اصغر حاجی پورآرانی

عبداله

بسیجی

کارگر

1315/12/09

1362/05/01

حاج عمران

گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران

على‏ اصغر سال 1315ش در آران ديده به جهان گشود. او به دليل فقر و تنگدستى خانواده نتوانست در مدرسه درس بخواند و با كار در قالى‏بافى در كمك به خانواده همت گماشت.

در قيام پانزدهم سال 1342ش در حركت خودجوش مردم مسلمان آران و بيدگل حضور داشت و در تظاهرات مردم عليه رژيم پهلوى شركت كرد.

در دوران جنگ تحميلى عراق عليه ايران، عاشقانه راهى جبهه‏ ها شد. در اوّلين مأموريت، پس از طى مراحل آموزشى، به مدّت دو ماه در كردستان براى مقابله با ضدّ انقلاب به انجام وظيفه مشغول شد. پس از شانزده روز مجدّدا به جبهه‏ ى شوش اعزام شد و در آن منطقه در عمليّات بيت‏المقدّس شركت و بر اثر موج انفجار مجروح شد. چهارمين حضور وى در دفاع مقدّس در عمليّات رمضان بود كه در واحد تخريب مشغول انجام وظيفه گرديد. بعد از آن با اين كه هنوز آثار زخم بر بدنش بود، در عمليّات پرشكوه محرّم داوطلبانه اعزام شد و پس از سه ماه به سختى مجروح گشت. هنوز بهبودى كامل به دست نياورده بود كه تصميم گرفت در عمليّات والفجر يك شركت كند و در اين بار بر اثر جراحت در بيمارستان صحرايى بسترى گرديد. بعد از گذشت 66 روز از هفتمين حضورش در جبهه براى شركت در عمليّات عازم جبهه شد و اين بار در عمليّات والفجر دو شركت كرد. در اين عمليّات براى شناسايى مواضع دشمن نياز به نيروهاى داوطلب احساس مى‏شد تا به‏ وسيله‏ ى هلى‏كوپتر و پرواز در ارتفاع پايين مواضع دشمن شناسايى گردد. متأسفانه در اين شناساسى هلى‏كوپتر با كوه برخورد نمود و تمام سرنشينان آن در تاريكى و در سطحى پايين شهيد و مجروح شدند.

على اصغر در اين عمليّات به آرزوى خود رسيد و به ديدار معبود خود شتافت.


تعداد بازدید: 3756

بسم اللّه الرحمن الرحیم

ان الله الشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون يقتلون

خداوند جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت مي خرد، در راه خدا با آنان كه با شما مقابله مي كنند مقاتله كنيد پس بكشيد و كشته شويد.

... شهيد هم چون قلبي است كه به اندام هاي خشك مرده و بي رمق جامعه خون خويش را مي رساند و بزرگ ترين معجزه شهادتين اين است كه به يك نسل ايمان جديد به خويشتن را مي ببخشد.

به نام خداوند كريم و رحمان به نام آن كه گناهان وعيب هايم را در انظار ديگران مخفي نگاه داشت چند كلمه اي به عنوان وصيت روي كاغذ مي آورم. سلام بر مهدي آن خورشيد تابناك عالم بشريت و سلام بر نائب بر حقش آن رادمرد زمان و آن مردي كه بار ديگر با قيام خونين خويش اسلام محمدي(ص) را زنده نمود و مردم را از جهل و ناداني و آن ها را از دست جباران ستمكار رها ساخت و سلام و درود بر شهيدان راه الله كه با خون خود درخت اسلام را آبياري نمودند و سلام بر چنين پدر و مادراني كه چنين فرزنداني را تربيت كردند كه تمام وابستگي هاي خود را نسبت به جهان مادي قطع نمودند و به آن سرچشمه روشنايي روي آوردند. اي مردم بدانيد كه انقلاب اسلامي زمينه ساز انقلاب حضرت مهدي است و خداوند وعده داده كه مستضعفان روي زمين را جانشين خود سازد و بايد دانست كه عمر همه جنايتكاران شرق و غرب و كشورهاي سلطه گر به پايان رسيده است آري وعده خدا حق است و بايد از خدا بخواهيم كه ما را كمك كند و هم چنين خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا تنصرالله ينصركم و يثبت اقدامكم» «اين كساني كه ايمان آورده ايد اگر خدا را ياري كنيد خداوند شما را ياري مي كند و قدم هاي شما را ثابت مي گرداند و بدانيد كه من آگاهانه و با انتخاب خود در اين راه قدم گذاشتم و از آن زمان كه من اين راه را شناختم و انتخاب كردم روز به روز از عمرم مي گذشت موفق تر و پربارتر در زندگي گام برمي داشتم لذا اگر اين دفعه توفيق بيشتري پيدا كردم و سعادت نصيبم شد و فائق و رستگار شدم هيچ كس مسئول مرگ و شهادتم نيست. سخني چند با تو اي برادر مهربانم: بدان و آگاه باش كه برادرت آگاهانه راهش را انتخاب كرد و بدان كه كسي مرا مجبور نكرد و اين خودم بودم كه خواستم به نداي (هل من ناصر ينصرني) حسين زمان پاسخ دهم و اميدوارم كه تو هم چون من سلاح را به دست و سنگر مرا خالي نگذاري.

و سخني چند با خواهرم. اي خواهرم استعمار از سياهي چادر تو مي ترسد تا سرخي خون من. خواهرانم، حجاب تان را حفظ كنيد و منافقين را به لرزه درآوريد و اين چنين باشد كه مريدان زينب باشيد و سخني چند با همسرم: از تو مي خواهم كه تاكنون كه سرپرستي خانواده را به عهده داشتي و تربيت بچه هايم با تو بوده از اين به بعد هم چون گذشته عهده دار باشي طوري تربيت كن كه جان فداي اسلام باشند ان شاءالله كه خدا اجري عظيم براي شما دارد.

سخني چند با فرزندانم اميدوارم كه هم چون گذشته حجاب تان را حفظ كنيد و از شما مي خواهم نماز جمعه را كه دانشگاه مسلمين است ترك نكنيد و توي اي تنها پسرم و چشم و چراغ خانه ام و اميد آينده من اميدوارم كه فرزند صالحي باشي براي جامعه مايه افتخار باشي براي ما، و از تو مي خواهم كه بعد از شهادتم هر روز چكمه هايم را بپوشي و هر روز لباس رزم مرا به تن كني تا موقعي كه برايت اندازه شد به جبهه برو و جايم را در سنگر پر كن كه غيراز اين خواست دشمن است.

خدايا سوگند ياد مي كنم كه هميشه و تا آخرين نفس در راه مقدس تو و براي تو و براي ياري دين مستحكم و جان بر كف در راه تو فداكاري كنم. الهي ياريم ده كه اين مهم را آن چنان شايسته مقام باري تعالي است به جا آورم ان شاءالله

از شما مي خواهم كه محل دفن من نزد اقوامم شهيد (احمد مكاري يا حسين مرنجانيان) باشد.


 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

 خاطرات علی اصغر حاجی پورآرانی

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

ایمیل مدیر سایت : info@gmab.ir

شماره تماس : 09121276916

طراحی و تولید: ایده پرداز طلوع