گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

جواد حاجی حسینی آرانی

علی اکبر

بسیجی

محصّل

1346/02/02

آران وبیدگل

1362/12/12

طلائیه

گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران

جواد حاجی حسینی در اردیبهشت ماه 1346 در محله سرمحله آران چشم به جهان گشود.در سن 6 سالگی جهت گذراندن تحصیل علم و دانش وارد مدرسه بونصر شیبانی شدو تحصیلات راهنمایی را هم در مدرسه شهید خدمتی ادامه داد.او با سن کمش در ظاهرات و راهپیمایی شرکت فعال داشت.درسال 1359 ( همزمان با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس بسیج مستضعفین در آران وبیدگل ) او نوجوانی بیش نبود و علاقه زیادی به حضور در بسیج داشت و در حین تحصیلات سوم راهنمایی سال 1360 با مراجعه به بسیج آمادگی خودرا جهت حضور در جبهه ها اعلام نمود ولی با توجه باینکه نامبرده متولد 1346 بود پذیرفته نشد و برای همین به این فکر افتاد که تاریخ تولد خودرا از 1346 به 1345 تغییر دهد.آن عاشق پاک باخته هرروز انتظار خدمت در کنار رزمندگان و پذیرش خود از طرف بسیج را از خداوندمنان درخواست می کرد.درتاریخ 1361/1/3 آن عاشق بی قرار برای خدمت به مردم کردستان بدون اطلاع خانواده و بسیج به مریوان هجرت نمود زیرا او دراین قفس تنگ ، زندگی برایش ارزش نداشت و قبل از عزیمتش به کردستان به خانواده اش گفته بود بااین بن بست های شناسنامه ای به جبهه فرار خواهد کرد و چنین هم کرد.

خانواده گرامیش ازحضور نامبرده بوسیله یکی از برادران در مریوان مطلع شد.درجبهه های مریوان مدتی حراست و نگهبانی پمپ بنزین را بادیگر برادران بعهده داشت ولی این کار او راقانع نمی کرد.لذا از مسئولان سپاه می خواهد که در خط مقدم جبهه شرکت نماید ولی برادران سپاه با حضور او در خط مقدم جبهه مخالفت می ورزند،بعد متوجه می شوند او دارای کارآیی و پشتکار زیادی است بدین ترتیب برای مدتی به تنگه کورک اعزام می شود.دریکی از درگیریهای تنگه از ناحیه دست مجروح و دو بند انگشتش قطع و چهار تیر به بازوی دست چپ او اصابت می کند.با توجه به برف زیاد در منطقه عملیاتی چندین ساعت بعد او را با وسیله مناسب منطقه( قاطر ) به مقر بهداری منتقل می نمایند و پس از انتقال وی به بیمارستان نورافشار تهران حدود یکماه بستری می شود وبعد جهت گذراندن دوران نقاهت مرخص می شود.جواد با اینکه دست مجروحش هنوز مداوای کامل نشده تقاضای اعزام مجدد به جبهه حق علیه باطل را می نمودو با پافشاری زیاد در تاریخ 61/6/2 به جبهه اعزام شد.

او علاقه زیادی به خدمت در یگان زرهی داشت و پس از تقاضا از لشگر و موافقت آنان جهت آموزش نفربر به لشگر 30 زرهی سپاه مأمور می شود و آموزش رانندگی پی.ام.پی را بنحو احسن فرا می گیرد.بعد از 15 روز آموزش درعملیات وسیع محرم شرکت ومسرور و خوشحال از فتوحات و عقب راندن دشمن صهیونیستی به آران باز می گردد، پس از مدتی و تجدید میثاق با شهدای عالی مقام محرم باز عزم سفر می کند به شهرک دارخوئین اعزام و پس ازمدتی در عملیات والفجر یک شرکت و بر اثر اصابت ترکش نارنجک به نزدیک قلب ، مجروح و پزشکان هنگام معالجه اعلام می نمایند که در صورت عمل جراحی احتمال شهید شدن دارد ، ولی عمل جراحی صورت می گیرد و پس از بستری در مشهد به وطن بازمی گردد.علاقه به خانواده و کمک به پدرگرامیش در امر کشاورزی حضور در مغازه یکی از بستگانش در امر شیشه بری با توجه به اینکه نامبرده از چند قسمت بدن مجروح بود آثار عشق به کارو نفرت و انزجار از بیکاری وی ثابت می شود و با خدمت در جبهه های جنوب و کوههای برافراشته کردستان مظلوم ، عاشق خدمت در یکی دیگر از مناطق محروم شد و براین اساس در استان محروم سیستان و بلوچستان به ایرانشهر اعزام و پس از اتمام مأموریت 3 ماهه به زادگاه خود بازگشت.بعد از مدتی مجدداً تقاضای حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل را عنوان و در تاریخ 62/5/16 به شهرک دارخوائین اعزام می شود و در گروهان حمزه سیدالشهداء گردان امام محمد باقر لشگر امام حسین مشغول خدمت می شود.جواد در ذکر قنوت نمازهای یومیه از خداوند منان درخواست شهد شهادت می نمود.

بعد از عملیات والفجر 4 مدتی درس مدرسه را فرا می گیرد و با مراجعه به کاریابی تقاضای کار مناسب با توجه به بدن معلولش را مینماید و پس از مدتی درقسمت تلفنخانه هلال احمر کاشان پذیرفته می شود فقط یک روز در هلال احمر کار کرده بود که در یک شب جمعه عده زیادی از برادران بسیج و سپاه در منزل یکی از شهداء دعای شریف کمیل را می خوانند و با خدای خود رازو نیاز می کنند که جواد هم در این جلسه شرکت کرده بود .بالاخره درهمان شب جمعه ،گویی جواد با خدای خود پیمان و میثاق دوباره بسته است ساعت 1 بعد از نیمه شب به منزل مراجعت و به مادرش اعلام می نماید وسایل و ساکم را آماده کن که پس فردا انشاءالله با دیگر برادران بسوی جبهه نبرد اعزام می شوم.صبح روز شنبه بود که کاروان بیعت کنندگان عاشورا و کربلا با پرچم های برافراشته یا حسین با یک بدرقه بی سابقه مردم شهیدپرور آران و بیدگل به سوی جبهه ها حرکت کردند و در لشگر امام حسین بعنوان بیسیم چی گروهان گردان امام محمد باقر مشغول خدمت شد.

او قبل از عملیات پاو سرش را با حنا آن سنت رسول الله خضاب می نماید و به دیگر برادرانش اعلام می نماید اگر شهید شدم سرخی حنای بدنم علامت شناسایی بدنم می باشد. در تاریخ 62/12/11 با عزمی راسخ با دیگر همرزمانش در منطقه طلائیه با شروع عملیات به مزدوران بعثی حمله ورمیشوند.

بالاخره درصبحدم روز12/ 1362/12به آرزوی دیرینة خویش یعنی شهادت نایل می شود و لبیک گویان بسوی امام حسین و علی اکبر پر می کشد و جنازه مطهرش در منطقه عملیاتی باقی می ماند و پس از 10 سال پیکر مطهرش را به وطن باز می گردانند.

روحش شاد،یادش گرامی و راهش مستدام باد.

تعداد بازدید: 3721

بسم ربّ الشهداء و الصدیقین

« مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدِنی عَرَضَی وَ مَن عَرَضَیَ اَحَبنَّی وَ مَن اَحَبنَّی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلیَّ دیَتُهُ وَ مَن عَلَیَّ دیَتُهُ فَانَادیَتُهُ »

آن کس مرا طلب می کند می یابد ، آن کس که مرا یافت می شناسد ، آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد و آن کس که دوستم داشت به من عشق می ورزد و نیز به او عشق می ورزم ، آن کس که به او عشق ورزیدم می کشم او را و آن کس که من او را بکشم خون بهایش به من واجب است ، و آن کس که خون بهایش بر من واجب باشد پس خودم خون بهایش می باشم . ( حدیث قدسی )

با درود و سلام به امام امّت و شهیدان از هابیل تا کربلای جبهه های غرب و جنوب ایران ، وصیّت نامه ام را شروع می کنم .

اکنون خدای را سپاس که آفتاب طلوع و غروب می کند و اسلام بر کفر پیروز

می شود . من کوچکتر از آنم که برای شما ملّت شهیدپرور وصیّتی داشته باشم . امّا امروز روزی است که اسلام را باید یاری کرد و اسلام را باید با خون به رشد رساند و به ندای هل من ناصر ینصرنی رهبر لبیک گفت . این آخرین وصیّتی است که با شما ملّت شهیدپرور آران دارم . منظور از این که به جبهه رفتم این بود که

می خواستم به سرور شهیدان حسین بن علی بگویم ، حسین جان اگر در صحنة کربلا با تو نبودم حالا که موقع امتحان است راهت را ادامه می دهم . شهید عزادار نمی خواهد ، پیرو می خواهد ، آخر شهادت مرگی عادی نیست بلکه آغاز زندگی است . انسان می میرد چه بهتر در راه اسلام باشد . دوستان من الآن وقت امتحان است . سعی کنید در امتحانات موفّق باشید و مهمترین امتحانات یکی مبارزه با نفس ( جهاد اکبر ) است و دیگر شرکت در جبهه ها ( جهاد اصغر )

- ای مادرم ! اگر من شهید شدم گریه نکن ، مرگ حق است و چه بهتر در سنگر قرآن و اسلام باشد و امکان دارد جسدم از بین برود یا این که اصلاً جنازة مرا نیاورند . هیچ ناراحت نباش در صورتی که ناراحت نبودی هم چون مادر وهب عمل کردی ، هم چون مادر وهب باش که هنگام آوردن جسد فرزندش می گوید چیزی که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم .

- ای مادران مفقودین ! با نرسیدن جسد فرزندتان هیچ ناراحت نباشید و مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه های حق علیه باطل جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمّل 72 شهید را نمود .

- برادرانم و پدرم ! رهرو راه شهیدان باشید و اسلحه ای که از دوش من افتاده بردارید و راهم را ادامه دهید .

- و تو ای خواهرم و خواهرانم ! حجابتان سنگر آغشته به خون من است.

- و شما ای برادران هم کلاسی ! سنگر مدرسه را حفظ کنید که آینده سازان این مملکت در همین مدارس پرورش می یابند .

- و تو ای پدرم ! مگر ابراهیم خلیل الله از عزیزترین فرزند خود نگذشت . پس دیگر چه غمی از شهادت من داری .

تقاضای اکید دارم که در تابلوی قبرم اصلاً گل نگذارید فقط و فقط عکس کافی می باشد .

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کنـد

دیـوانـه کنـی هـر دو جهانـش بخشــی

دیوانة تو هر دو جهان را چـه کنـد

شهــادت ســرآغــاز زندگــی اســت

نترسم ز مرگی که خود زندگی است

والسّلام

امضا : جواد حاجی حسینی آرانی

روحش شاد و راهش پررهرو باد !

 آثار جواد حاجی حسینی آرانی

دریافت رمزینه بارکدخوان صفحه شهید

این رمزینه به شما این امکان را می دهد تا با اسکن آن، به صفحه اختصاصی شهید دسترسی پیدا کنید و از زندگی پربار و وصیت نامه های ارزشمند آن ها آگاه شوید.

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

ایمیل مدیر سایت : info@gmab.ir

شماره تماس : 09121276916

نشانی : حرم مطهر حضرت محمدهلال بن علی(ع) - گنجینه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس شهرستان

طراحی و تولید: ایده پرداز طلوع