حسین حاجی زادگان بیدگلی
ماشااله
بسیجی
1347/01/01
1367/01/28
فاو
گلزار شهدای هفت امام زاده بیدگل
حسین حاجی زادگان در خانواده ای کشاورز ،عیالوار و در عین حال مذهبی در سال 1347متولد شد . او دارای 7برادر و 3 خواهر می باشد که یک برادر دیگرش به نام احمد هم قبل از ایشان به شهادت رسیده است .
حسین فردی آرام ،ساکت و در کار کشاورزی به پدر کمک می کرد اوفقط تا پنجم ابتدایی به تحصیل پرداخت و برای مساعدت به مخارج زندگی والدین در کارخانه حریر مخمل کاشان مشغول کار شد در بحبوحه انقلاب اسلامی از سن کمی برخوردار بود ولی هنگامی که جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران شروع شد و احساس می کرد می تواند برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی در جبهه های نبرد شرکت کند برای اولین مرتبه از محل کارش (کارخانه حریر مخمل ) به جبهه های نبرد اعزام شد برای اولین اعزام به جبهه از بسیج آران و بیدگل اقدام کرد و به علت سن کم او را از اعزام منع کردند البته حسین آرام و قرار نداشت بادستکاری کردن شناسنامه موفق به ثبت نام برای اعزام به جبهه شد و از تاریخ 67/01/21 به جبهه ی جنوب اعزام شد ودر لشکر 8نجف اشرف در گردان پیاده مشغول به نبرد شد ودر تاریخ 67/01/28 مصادف با روزهای اول ماه رمضان سال 67 بود که دشمن بعثی برای باز پس گیری شهر فاو هجوم گسترده ای داشت که حسین در این نبرد نابرابر به شهادت رسید و پیکر مطهرش در منطقه مفقود می شود که با پیگیری های والدین از طریق دوستان و همرزمان شهید و از جمله سردار شهید علی اربابی به جایی نمی رسد و شهید اربابی در جواب سوال سر نوشت حسین به والدین شهید می گوید فعلا هیچ خبری از حسین نیست نمیدانم مجروح –شهید یا مفقود شده باید صبر کنید که پس از حدود 10روز از طریق بنیاد شهید به خانواده این شهید عزیز اعلام می شود حسین به شهادت رسیده و پیکر مطهرش مفقود می باشد و شما می توانید مراسم برای شهادتش برگزار کنید که والدین شهید در جواب آنها بیان می کنند : من خاک پای ام البنین (ع) نمی شوم و فرزندم هم خاک پای فرزندان ایشان نمی شود ولی نمی توانم ببینم به حسین زمان ما آسیبی برسد .
آری حسین در فاو به شهادت رسید او در دومین اعزامش فقط هفت روز در منطقه بود و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفت و به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از یازده سال و دوماه به وطن بازگشت یادش را به همراه یاد دیگر برادر شهیدش احمد گرامی داشته و به آنها درود می فرستیم .
روحش شاد و راهش پررهروباد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بهترین عمل مؤمن جهاد در راه خداست. پیامبر اسلام(ص)
به نام خدا آرامش دهنده قلب ها، سخن پناهندگان، گفتار پناه جویان.
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
سلام بر سرور شهیدان و سالار آزادگان حسین(ع) و عاشقانش. سلام بر امام زمان و نایب بر حقش سلام بر تمامی خدمتگزاران اسلام، صالحان، راستگویان و مجاهدان راه خدا و حمد و ستایش خدای را که به همراه بسیجیان عاشق و مخلص به جبهه آمدم وصيت نامه خود را آغاز می کنم .
شهادت راهی است که تمامی انبیا و ائمه اطهار و اولیا خدا از این راه گذشتند و چون ما پیروان و ادامه دهندگان راه انبیا هستیم چون علی(ع) امام اول شیعیان می فرمود از خدا می خواهم که مرگ من شهادت باشد و از خدای بزرگ می خواهم که مرگ مرا هم شهادت در راهش قرار دهد و خیلی مشتاقم که هرچه زودتر به این جوانان بپیوندم زیرا اکنون عزت و شرف به ما حکم می کند که برای مرگ آغوش باز کنیم.
بارخدایا سال هاست که برای رفتن به کربلا دلم پر می زند و آرزو دارم که قبر امام حسین(ع) را در آغوش گیرم اما کربلا رفتن خون می خواهد و برای رفتن به کربلا باید هزاران هزار قربانی بدهیم از صمیم قلب و از اعماق وجودم می خواهم که من هم یکی از این قربانیان این راه باشم و در آن دنیا نزد امام حسین(ع) روسفید باشم. خدایا تو خود شاهد هستی که من فقط برای رضای تو و برای نگهداری از امانتی که به دست ما رسیده و آن اسلام و قرآن است و برای دیدار امام حسین پا به میدان گذاشتم تا وظیفه شرعی خود را انجام دهم خدایا من می دانم که بهشت چیست و چگونه جایی است و از بهشت مطالب زیاد شنیده ام ولی من فقط رضای تو را می خواهم نه طمع بهشت را، و از تو می خواهم که تمامی گناهان مرا ببخشی و از من راضی بشوی. «اللهم اغفرلی کل ذنب اذنبته و کل خطیئه اخطاتها» خدایا بیامرز برایم هر گناهی را که کرده ام و هر خطایی را که مرتکب شده ام.
بار دیگر با فریادی از وجودم می گویم که من با چشمانی باز و با آگاهی کامل به این که چه راهی را انتخاب کرده ام به جبهه آمده ام تا از حق طرفداری کنم و دشمنان اسلام را نابود سازم.
و اما شما امت شهیدپرور و قهرمان و ای کسانی که وصيت نامه این حقیر را می شنوید، گرچه لیاقت تذکر دادن به چنین امتی را ندارم ولی چند کلامی که از عاشقان خدا و عاشقان امام زمان و رهروان راه حسین یاد گرفته ام برای شما بگویم.
برادران و خواهران بدانید و قلباً باور کنید که انقلاب ما معجزه بود چرا که در دوران ستمشاهی ما در خاموشی به سر می بردیم و پرده زنگار جهل و تاریکی ها پرده سفید نورانی قلب ما را سیاه کرده بود و زندگی ما در آن زمان جز اسارت و بندگی چیز دیگری نبود که به لطف خدا و وجود رهبر عالیقدر نجات پیدا کردیم مصداق آیه شریفه «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت و یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» یعنی قرا گرفتند و از تاریکی ها به طرف نور پرواز کردند که جرقه ایجاد او این پرواز امام عزیزمان بود پس قدر رهبرمان را بدانید و هیچ وقت دعای خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار را فراموش نکنید. ای مردم عزیز از این انقلاب و از این اسلام با تمام وجود و با سعی و کوشش بسیار حفاظت کنید زیرا امام گفت که این انقلاب احتیاج به نگهبانی دارد. مگذارید که دشمنان اسلام این انقلاب را خدشه دار کنند. در نمازجمعه ها و جماعات و دعاها شرکت کنید و دستورات خودسازی امام را رعایت کنید و در همه کارها دل به خدا ببندید و به او توکل کنید.
و اما ای پدر و مادر عزیزم شاید تا الان کمی قلم را به راحتی به روی صفحه حرکت می دادم ولی در این جا فشار دست من قادر نیست قلم را بر روی صفحه حرکت دهد زیرا واقعاً شرمنده ام و بسیار پشیمان خیلی برایم و برای برادرم احمد زحمت کشیدی و حق خودتان را به خوبی در مورد فرزندان تان احمد و حسین انجام دادید و می خواستید دو نوجوان را داماد کنید ولی دین اسلام و کشور و ناموس واجب است و این بهترین نعمت خداوند بود که پدر و مادر نیکو داشته باشم و این را مطمئن هستم که هیچ کس نمی تواند شکرگزار این نعمت باشد و حتی قدردانی از شما و زحمات تان برایم مشکل است و حال که نتوانستم از زحمات شما قدردانی کنم و نتوانستم به جز فراهم کردن درد و رنج و زحمت کار دیگری بکنم ملتمسانه و با اصرار زیاد از شما خواهش می کنم که مرا ببخشید و برایم دعا کنید و از صمیم قلب و از اعماق وجود از من راضی باشید که رضای الله رضای والدین است.
خدایا تو خود شاهد هستی که من فقط برای رضای تو و برای نگهداری از امانتی که به دست ما رسیده و برای دیدار امام حسین پا به میدان گذاشته ایم تا وظیفه شرعی خود را انجام دهم.
و تو ای خواهرم و خواهران دینی ام حجاب خود را حفظ کنید و خواهرم دوست دارم هنگامی که در خیابان راه می روی سنگینی تابوت مرا بر روی شانه ات لمس کنی و همواره بر عهد خود نسبت به امام وشهیدان وفادار بمانی و مرا ببخشی و برایم دعا کنی.
و ای برادرم از تو می خواهم که راه دو برادر بزرگت احمد و حسین را ادامه دهی و نگذاری اسلحه ام بر زمین افتد و از تو می خواهم که کمک به این پدر داغدیده کنی. نگذاری از پای بیافتد و از تو می خواهم که مرا ببخشی.
و ای پدرم بعد از شهادت من ناراحت نباشی که بگویی دو نوجوان در راه خدا دادم افتخار کن که امانت خدا را به او پس دادی و ای پدرم دیگری را بفرست که نگذارد اسلحه دو برادر بزرگش به زمین افتد و از منافقینی که زخم زبان می زنند ناراحت نشو فقط توکل کن به خداوند بخشنده و مهربان و ای پدر بزرگوارم بگذار فرزند تو به خون بغلتد تا پدران دیگر از حسین سرور آزادگان درس مکتب داری بیاموزند.
و ای کسانی که به جبهه نمی روید و برای خود کلاه شرعی درست می کنید در خط امام و انقلاب نیستید.
وصیت آخرم به پدر و مادرم محل دفن طرف قبر مالکیان و از تو می خواهم که برایم تا هستی سالی 1000 ریال برای حسینیه سلمقان بدهی و 50000 ریال نذر دارم برای امامزاده علی اکبر، برایم بدهید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
18 ماه مبارک رمضان
27/ 02/ 66 در منطقه غرب