محمود آکار
احمد
بسیجی
کارگر
1340/07/02
شهر ابوزیدآباد
1362/12/03
طلائیه
دارالسلام ابوزیداباد
محمود آکار در سال 1340 در خانوادهاي متوسط و مذهبي در شهر ابوزيدآباد متولّد شد. وی پس از گذراندن دوران كودكي براي تحصيل علم به مدرسه راه رفت و تا كلاس پنجم ابتدایي را پشت سر گذاشت امّا مشكلات اقتصادي دوران ستمشاهي که گريبان گير اكثر خانواده هاي روستایي بود به وی اجازة ادامة تحصيل نداد و به ناچار براي كمك به پدر در امر دامداري و كشاورزي ترك تحصيل نمود. صداقت و خوش اخلاقي اين شهيد بزرگوار در دوران جواني، وي را به فردي محبوب تبديل كرده بود و انسان، با برخورد اوّل مجذوب او ميشد. نظم و انضباط ایشان در تمام امور زندگي زبانزد افراد خانوادهاش بود.
در سال 1359 جهت خدمت به نظام مقدّس و نوپاي جمهوري اسلامي، عازم جبهه های کردستان و خوزستان شد. اين سرباز جان بر كف ارتش اسلام، سال 1361 خدمت سربازيش به پايان رسيد، امّا براي دفاع از مملكت اسلامي كه در آن زمان مورد تهاجم دشمن خون آشام قرار گرفته بود؛ داوطلبانه عازم جبهه هاي نبرد شد و در عمليّات والفجر 1 شركت كرد و بعد از چهار ماه حضور در جبهه، به وطن بازگشت؛ امّا دل بيقرار او امان ماندن به او نميداد و گويا شهيد آكار گوهر مقصود خود را در جبهه ها مییافت، لذا بار ديگر ندای حق را لبّيك گفت و عازم جبهه هاي نبرد شد و در عمليّات غرورآفرين خيبر شرکت نمود و در مرحله دوّم اين عمليّات به آرزوی دیرینة خود رسید امّا پیکرش مفقود گشت و به فاتح صدر اسلام امام علي(ع) (كه همواره عشق خود را به آن مولا ابراز ميكرد) پيوست.
پيكر پاك این شهيد به همراه شهيد محمّدعلي دلاكيان در روز 1374/05/11 بر دوش امّت حزب الله كاشان و ابوزيدآباد در مراسمي بينظير تشييع شد و سرانجام 12 سال هجران و دوري از خانواده و بازماندگان به پايان رسيد. پيكر گلگون شهيد محمود آكار مرهمي بر زخم هجران خانوادهاش شد. از شهيد محمود آكار يك فرزند دختر به يادگار مانده است. وی با اين كه هیچ گاه پدرش را ندید؛ امّا راه و هدف او را شناخته است، ان شاءالله با الگو قرار دادن زينب كبري(س) راه سرخ پدر را ادامه خواهد داد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
خاطره ای از شهيد محمود آكار
صداقت، متانت و خوشاخلاقي اين شهيد بزرگوار در دوران جواني، وي را به فردي محبوب تبديل كرده بود و انسان با همان برخورد اوّل مجذوب محمود ميشد، يكي دیگر از خصوصيّات اخلاقي شهيد، نظم و انظباط وی بود که در تمام امور زندگي، زبانزد افراد خانوادهاش بود، هرگز سخنان لغو و بيهوده از او نشنيديم. ایشان خیلی به مسائل اعتقادي و ديني خود پاي بند بود، به نماز اوّل وقت خيلي اهمّيّت ميداد. شهيد اعتقاد خاصّي به ائمّه معصومين(ع) به ویژه حضرت علي(ع) داشت. در دوران نوجواني و جوانيش در دشت و صحرا به كار دامپروري مشغول بود. هميشه ذكر لبش علي(ع) بود و از وصف حضرت علي(ع) سخن ميگفت، شهيد محمود در دوران انقلاب اسلامي، از انقلاب و رهبري انقلاب، حضرت امام خميني(ره) دفاع ميكرد. ايشان ميگفت: «بعضيها ميگويند اي كاش در زمان حضرت علي(ع)، حضرت امام حسين(ع) بوديم و آنها را ياري ميكرديم». شهيد خطاب به آنها ميگفت: «در همين دوره و زمان هم فرقي نميكند؛ حضرت امام خميني(ره) نائب بر حقّ امام زمان(عج) ميباشند و بايد او را ياري كنيم».
خاطرة شهيد از زبان همرزمش حسين قشقايي: (اوصيكم بتقوی الله نظم امركم)، شهيد محمود در همة كارها نظم داشت، كارهاي خود را برنامهريزي میکرد و از روي نظم و ترتيب آنها را انجام ميداد. نمازش را اوّل وقت میخواند و به دعاها و توسّل به ائمّه اهمّیّت میداد. خواب و استراحت را طبق برنامه انجام ميداد. يادم هست در منطقة جنوب قبل از خواب، صدقه در نظر میگرفت. يكي از دوستان رزمنده به شهيد آكار گفت: «تا شما جاي خود را پهن كني و بخوابي، صبح شده است». شهيد فرمود: «اگر نيم ساعت براي خواب مانده باشد؛ من برنامة خود را به هم نميزنم. اين گونه بود كه وقت عمليّات خيبر فرا رسيد، موقع حركت به اين حقير گفت: «پسر خاله! اگر موقع پيشروي در عمليّات زخمي شدم راضي نيستم مرا از زمين برداريد، شما به عمليّات ادامه دهيد و مسئول انتقال مجروحان هر كسي باشد رسيدگي خواهد كرد، شما به پيشروي ادامه دهيد».
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيتنامه ها كه اين عزيزان مينويسند مطالعه كنيد و تفكر كنيد.«امام خميني»
درود بر شما نونهالان انقلاب و مربيان عزيز! شما برادران من! اي كساني كه اميد من هستيد و اميد رهبر انقلاب! هوشيار باشيد. دشمن هنوز دست برنداشته و از پاي ننشسته و نخواهد نشست. شما عزيزان بهتر ميدانيد شيطان بزرگ حتي براي يك قرن ديگر انقلاب توطئه ميچيند... و با اجتما خود با برادري و برابري و اتحاد در سنگرهاي داخلي جمع شده و عليه كساني كه ميخواهند شاخ و برگهاي انقلاب كه همان روحانيت هستند قطع كنند و در حقيقت اسلام عزيزان را در جهان كنوني نابود كنند قيام كنيد. اي دانش آموزان! ببينيد چه خونها در اين انقلاب ريخته ميشود شما با درس خواندنتان پاسدار انقلاب هستيد.
تمامي شهيداني كه در راه اهداف مقدس اسلام كشته شدهاند اين را مطمئن هستيم كه خونهاي ما بتواند ريشة كفر و ظلم را از روي زمين به واسطة ديگر برادران و مسلمانان بكند. انشاءالله
مادر جان! خداحافظت باد. خوشحال باش از اين كه فرزندت را در راه اسلام ميدهي ديگر در آن دنيا فاطمة زهرا(عليهاسلام) بانوي صدر اسلام از تو گله ندارد. براي روحم فاتحه بخوان تا آسوده باشم سپاس بر خداوند بزرگ كه به من عنايت فرمود تا جانم را نثار اسلام نمايم. به برادرانم بگوييد كه سلاح افتادهام را برگيريد و در هر كجا هستيد حامي اسلام و رهبر باشيد. از شما پدر، مادر، برادران و خواهران خداحافظي نموده و از شما ميخواهم كه از من راضي باشيد و مرا ببخشيد و حلالم كنيد. خداوند انشاءالله به شما صبر و تحمل عنايت فرمايد.
برافراشته باد پرچم خونين اسلام در سراسر گيتي و پيروز باد اسلام عزيز. نابود باد دشمنان اسلام و قرآن. و سلام بر امام بزرگمان خميني. در پايان سلامتي و طول عمر امام خميني و پيروزي مستضعفين را از خداوند بزرگ خواستارم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
1362/4/15 محمود آكار