ذبیح اله دادائی یزدلی
مهدی
بسیجی
کشاورز
1345/01/01
1367/01/28
فاو
روستای یزدل
ذبیح الله اوایل فروردین 1345 در روستای یزدل کاشان به دنیا آمد و خانواده اش را غرق شادی کرد. انس و علاقه وافر خانواده به اهل بیت (ع) باعث شد که نامش را ذبیح الله بگذارند.
همراه پـدر در مجالس مذهبی شرکت می کرد و همراه رشد جسمانی به رشد معنوی و روحانی خود نیز می افزود. از همان کودکی همزمان با تحصیل، به پدرش در امر کشاورزی کمک می کرد و در قالی بافی به مادرش کمک میکرد.
سال 1361 عزم خود را برای رفتن به جبهه جزم کرد و در حالی که فقط 16 سال داشت.دورة آموزش را در پادگان الغدیر اصفهان گذراند و سپس به کردستان اعزام شد. 6 ماه حضور در کردستان و مبارزه با گروهک کومله او را آب دیده کرد.
پس از حضور مؤثرش در کردستان به جبهه های جنوب اعزام شد و بارها در عملیات های متعدد با رزمندگان اسلام حضور داشتند
ذبیح الله علاوه بر کردستان و چندین خط پدافندی در عملیات های بدر، والفجر 8، کربلای 4، کربلای 5 و جلوگیری از پیشروی دشمن در تک گسترده برای پس گیری از شبه جزیرة وفا شرکت داشت. خودش بعد از یکی از عملیات ها تعریف می کرد آنقدر آرپی جی شلیک کردم که از گوش های من خون جاری شد.
او همچنین در عملیات کربلای 5 بر اثر ترکش و موج انفجار از ناحیة پا مجروح و مدتی را در بیمارستان بقايی اهواز بستری شد. پس از بهبودی برای آخرین بار در حالی که 25 درصد جانبازی داشت به جبهه اعزام میشود.
یقین به شهادت:
12 فروردین سال 1367 ، جلسة شورای پایگاه بسیج تشکیل میشود. او به عنوان عضو شورای پایگاه در آن جلسـه حضـور دارد. در پایان جلسـه صورت جلسه را امضاء می کند. اما در کمال ناباوری مینویسد آخرین امضاء و درست بعد از 16 روز در تاریخ 1367/1/28 در منطقه فاو به شهادت رسید.
نحوة شهادت:
آقای کبوتری از همرزمان شهید نقل می کند به همراه ذبيح الله و آقای سرمدی در منطقه دریاچة نمک شبه جزیرة فاو عراق در حرکت بودیم و سعی داشتیم با دشمن مقابله کنیم.
شهید دادایی بین ما حرکت می کرد، به عنوان فرماندة دسته ، به دلیل تجهیزات نظامی که داشت متمایز از ما بود . ناگهان صدای شلیک شنیدم. دیدم او روی زمین نشست و دستهایش را روی صورتش گذاشت صدایش کردم. خیلی آرام جواب داد . فهمیدم تیر خورده سرش را از روی زانوانش بلند کردم دیدم خون از بین انگشتانش جاری بود و تیر دشمن به پیشانی او اثابت کرده بود. آقای کبوتری می گوید آخرین کلامش یا حسین(ع) یا حسین (ع) بود. بعد از شهادت بدنش در شهر وفا می ماند
روحش شاد و راهش مستدام باد
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا زبانم همیشه حمد و ثنای تو را یاد نمی کرده که حال درصدد آن بخواهم برآیم. ریاکاری و دورویی و غیبت های پی در پی من باعث زیادی گناهانم گردیده حس می کنم موجودی گم کشته و خطرناک در این قفس دنیا در زنجیرم. راه فرار و گریزی را ندارم بنده ذلیل بوده و هستم در بین دوستان خوبم. دوستانی که همه به یک باره دل از جهان کندند همه چیز را فراموش کردند به جز تو را. آنان پاک شدند و مسافت زمین تا آسمان را در یک آن واحد پیمودند. چشمان کوچک شان در هنگام دعا آن چنان بر افق تاریک آسمان دوخته می شد که گویی تو را در آسمان یافت می کردند. چه شیرین با تو درد دل می کردند. راستی چه شد که آنان این گونه شدند چه کار کردند که این قدر زود عاشقت گردیدند و عاقبت هم به سوی تو چنان مشتاقانه پرواز کردند که همه را به حیرت واداشتند، خدایا ببین چه آرزوهای دور و دراز در سرم می پروراندم آرزوهای جهان مادی مرا به سرازیری سقوطم کشانیده عشق به این دنیا و جاه و جلالش و از طرفی هوی و هوس شیطانی من فطرت خدایی مرا مورد آزار و شکنجه قرار داده و مرا در اقیانوس شهوات فرو برده از تو می خواهم مرا از این زنجیرهای محکم دنیوی نجاتم دهی و ما را هم چون شهدا و عاقبت مان را همانند عاقبت آنان قرار دهی.
مردم همه می دانند که هنوز پدران و مادران هیچ یادشان نرفته مسلخ هایی را که پیش پای مان کنده بودند همه را به نام تمدن و آزادی به شیوه غرب زده ها تربیت می کردند و از معرفت و محبت به همدیگر بیگانه می ساختند هرچه که دل شان می خواست ما را به آن پیوند می دادند و در اصل ما را به امپریالیزم جهان اتصال زده بودند شرف و استقلال ما را به دار کشیده بودند و در گلوهای مان خفه کرده بودند. این ها گوشه کوچکی از سرنوشت ما بود اما پاک ترین فرد روی زمین به یک حرکت ابراهیمی دست زد و ابراهیم گونه تبر را برداشت و بت بزرگی را نشانه رفت و بعد از 2535 سال شکنجه و کشت و جنایت و دزدی شاهان گذشته از این کشور برای اولین بار این ملت را با مزه شیرین آزادی آشنا ساخت. پس هوشیار باشید هنوز بت هایی در این جهان پهناور وجود دارد که فقط انقلاب ما زمینه سازی برای سرنگونی آن می باشد. که حتی خودشان نیز اعتراف می کنند حرم امامان عزیز ما در چنگ رژیم های ارتجاع عرب منطقه قرار دارند کعبه و مدینه و بقیع در چنگ شیخ نشین های عرب مثل کوه مقاومت می کند قدس اولین قبله گاه مسلمین در چنگ یهودیان اسرائیلی به همکاری آمریکا و انگلیس در محاصره است همه جهانخواران شرق و غرب در قلب جایگاه های مذهبی ما مثل خفاش های کور خیمه زدند و هرجا که دل شان بخواهد انتخاب نموده و آن را غارت و مالش را به یغما می برند. حال خود قضاوت کنید آیا در این برهه از زمان جای نشستن است و آیا باید به فکر تجملات زندگی خویش باشیم و رو کردن بهانه های مختلف برای این انقلاب و اسلام؟ و آیا هرکس کارش برای خودش و هر کاری که می خواهد انجام دهد و فقط با نماز و دعا و گرفتن تسبیح به دست از جنگ کناره گیری؟ مگر حسین(ع) به خاطر چه کشته شد مسلمانان جهان بیش از هزار و سیصد سال است برای شهید کربلا گریه می کنند اما دلیل گریه را هنوز متوجه نشده اند و به جمله خود امام حسین توجه نمی کنند که فرمود هرکس آماده است در راه ما تا سرحد مرگ مبارزه کند با ما حرکت کند و در حال حاضر هم حرم غبار گرفته اش را غارت کردند و در اشغال این خون آشام قرار گرفته است. چه کسی قبول می کند همه این ها را؟ مردم خوب بدانید این مرام مسلمان است که تا کفر در جلویش مانع از تبلیغ اسلام در روی کره زمین باشد با او بجنگد و حتی این قضیه با ظهور امام زمان هم رخ خواهد داد. برادران کارهای این دنیا زیاد است. جبهه را از تابستان به زمستان و بالعکس نیندازید که حتی موفق به رفتن آن هم نشوید. و بدانید ما در این رفتن هایی را که به جبهه داریم یک بار هم در آن برگشتی نخواهد بود چون می دانیم شهدا منتظر وما دل تنگ آنان. دیر یا زود همه شماها هم از این جهان هستی دور خواهید گشت و در بستری خواهند سپرد که حتی رخنه های آن را می پوشانند و در آن جا خود هستی و خدای خود، عزیزانم فکرچاره بکنیدتا بتوانید از صراط به راحتی بگذرید از گرفتاری های پشت پرده قیامت غافل نباشید این جهان پهناور و زمین و آسمانش به همه آن عظمتش به درد ماها نمی خورد و به جز قفس برای آدم های مؤمن و پاک نمی تواند چیز دیگری باشد. خوب بدانید زن و فرزند بهانه است مال و مقام و حقوق توجیه است دنیا کثیف است چنان چه زیبایش زشت و شیرینی آن تلخ است. ای انسان های پاک تعویض کنید دنیای خویش را با دادن جان در راه معبود و بخرید بهشت را. دست بکشید از این دنیا از زن و فرزندهمان طور که کشیدند دوستان شهیدمان. و خوب بدانید ما راهی را که انتخاب نموده ایم تا آخرش خواهیم پیمود و هیچ چیز این دنیا نخواهد توانست مانع از این راه و شهادت آن گردد. به جز اگر خدا نخواهد که ما جز شهدا باشیم. عزیزان از موج های بیکران محبت که در دورن یکایک شما نهفته است غافل نباشید. برای یک چیز خدادادی جنجال به پا نکنید کینه ها را از دل بیرون کنید به هم محبت بورزید آرزوهای پوچ و حیوانی را از خود دور سازید غیبت نکنید تهمت نزنید حسادت به یکدیگر نورزید. دروغ نگویید. گران فروشی نکنید. از پیشامدهای گذشته از یکدیگر عذرخواهی کنید و از آن بگذرید. قرآن بخوانید و نهج البلاغه را مطالعه و هم چنین مجلات جدید را توصیه می نمایم. برادران و خواهران را توصیه که ناآگاهانه کار نکنند هرروز با مدلی مخصوص در کوچه و خیابان قدم نزنند. جوانی را صرف جوان بودن نکنند و خواهران را سفارش حجاب را کامل تر از این حفظ نمایند و به صورت خاصی هم به گلزار نیایند که ما رضایت به آن نخواهیم داد. و در آخر این که به خدا اگر یک لحظه در جهت غیرخدا حرکت کنید فردا شدیداً مؤاخذه می شوید و وای به حال تان اگر تخطّی نمایید از راه خون دادگان بهترین بندگان مقرب و پاک خدا. خدایا در این عمری که به من دادی خطاها مرتکب شده ام و خود نیز اعتراف می کنم به کارهای زشت و ناپسندم اما خود می دانی مدت هایی می باشد که در جبهه به دنبال شهادت می گردم و تو هنوز موفقم ننموده ای حال از تو می خواهم مرا هم زودتر جسم و خونم را به یکدیگر آغشته کنی که به خودت قسم آماده هستم.
اما شما پدر و مادر گرامی کوچک تر از آنم که بخواهم برای شما مطلبی بیان کنم ولی به عنوان آخرین وصایایم این چند جمله را عرض ادب کرده و پس از آن شما را به خدا می سپارم.
نمی دانم با چه زبانی از محبت های شما و زجر و غصه هایی که از کوچکی تا به حال برای ما متحمل شده اید تشکر کنم. چه به روی کاغذ بیاورم که شما خوشحال باشید. در هر صورت شماها را از اعماق قلب سیاه شده از گناهان و خطاهایم دوست داشتم ولی حیف که خیلی از جوان ها نمی توانند این ابراز علاقه و دوستی را برای پدر و مادر خویش در این دنیا به نمایش بگذارند از شما طلب حلالیت کرده و اگر در طول زندگی برای تان خوب نبودم مرا ببخشید مادر و پدر عزیز هرگز نتوانستم به شما بگویم که من عشق به شهادت دارم اما حال در این وصیت کوچک شما را در جریان می گذارم من راه شهادت را از سال های پیش آغاز کردم و تا برآورده شدن این مرگ که هیچ نیکی بالاتر از آن نیست از پای نخواهم نشست و شما خدا را شکر کنید که فرزندتان به آروزی دیرینه اش رسیده است و از خدا بخواهید مرا جز شهدا قرار بدهد.
و خواهرانم حجاب را حفظ کرده و آن را به فرزندان تان یاد دهید. ان شاءالله از به وجود آوردن ناراحتی های گذشته برای شما مرا بخشیده و حلالم کنید وبرادرانم؛ شمارا به گوش دادن به سخنان امام، پشتیبان ولایت فقیه بودن ادامه دادن راه شهدا، خواندن نماز مرتب بالاخص جماعت دعوت نموده و از شما نیز طلب حلالیت کرده و همه شما را به خدا سپرده و آرزوی موفقیت در زندگانی برای خدا را برای تان می نمایم.
والسلام
ذبیح اله دادایی یزدلی
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.