گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

نوروز دهقانی

عباس

سرباز ارتش

1344/01/01

روستای یزدل بخش مرکزی

1363/10/28

ابوقریب

گلزار شهدای روستای یزدل

عباس هنوز در ایام نوجوانی بود که پدرش فوت می کند. وطعم یتمی را می کشد . او بار زندگی خواهر و برادران را همراه با مادر بردوش می کشید . و از راه کشاورزی روزگار می گذراند .وی از خانواده ای متدین، همسری گرفت بنام خورشید . خورشید از طایفه تقوایی ها است . آنهاهم قاری قرآن بودند و هم در تبلیغ دین اسلام در یزدل زحمات زیادی کشیده اند . اول بهار سال 1344سومین فرزند این خانواده بدنیا آمد . به همین خاطر که در ایام عید به دنیا آمده بود اسمش را نوروز گذاشتند . قبل از او علی و حسن به دنیا آمده بودند حسن خیلی زنده نماند و در همان کودکی از دنیا رفت . نوروز تا خود را شناخت همراه با پدر و برادر بزرگترش در مزرعه فعالیت می کرد . به سن تحصیل که رسید برایش در دبستان قطب راوندی یزدل ثبت نام کردند. او ضمن تحصیل ، به پدر در کار مزرعه کمک می کرد . به همین خاطر بیش از پنچ کلاس نتوانست تحصیل کند از طرف دیگر کار کشاورزی را به تنهایی و به درستی انجام می داد . نوروز نوجوانی ورزیده و ساده و بی الایش و در کارش نیز مصمم بود . چون منزل آنها در مجاورت دو مسجد حضرت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س) قرار داشت اعمال مذهبی خود را در مساجد انجام می داد . و با واجباتش دینی خود مانوس بود. هنوز سیزده سال از عمرش نگذشته بود که انقلاب اسلامی در کشور شعله ور شد او هم صدا با مردم در راهپیمایی ها شرکت می کرد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج مدتی هم عضو فعال پایگاه شهید قاضی طبا طبایی یزدل شد و پیش از اینکه به سن قانونی برسد یک دوره آموزش سه ماه از تاریخ 1362/1/16 تا تاریخ 11362/4/16در بسیج گذراند ، و به سنندج اعزام شد . در آنجا به عنوان نگهبان ستاد جهاد سازندگی خدمت کرد. بعد از آن در مورخه 1363/7/18برای گذراندن دوره آموزشی خدمت به پادگان آموزشی (05) کرمان اعزام شد اواخر دوره آموزشی خدمت سربازی ،شبی خواب دید که برای لشگر77 خراسان انتخاب شده است . و در همین لشگر به شهادت خواهد رسد. صبح این خواب را برای هم دوره ای هایش تعریف می کند . بعد از آن در تقسیم نیروها، به لشگر 77 خراسان که لشگری رزمی بود اعزام می شود . و در گروهان 163پدافندی ارتش ، جمعی گروهان دوم خدمت می کند . و به منطقه طلائیه و ابوغریب اعزام می شود . یک بار که به مرخصی به یزدل آمد به پدرش می گوید که امشب کمب با هم صحبت کنیم ، پدر به خیال اینکه او می خواهد ، مقدمات ازدواجش را فراهم کند. نزد او می ماند. وقتی سکوت آنها طولانی می شود . پدر به نوروز می گوید که اگر کاری با من داری بگو ، اگر زن هم می خواهی زودتر حرفت را بزن . من کار دارم باید بروم . او در جواب می گوید من می خواهم شما را سیر ببینم . چون این بار آخرین دفعه ای است که ما با هم هستیم . روزهای بعد که مرخصی او تمام می شود . وتصمیم دارد با قطار قم به اهواز برود. به برادرش علی می گوید که این دفعه مرا بدرقه کنید . آنها با موتور تا راوند می روند از آنجا با اتوبوس راهی قم می شوند . بعد از زیارت حضرت فاطمه معصومه سلام الله ، کمی روبروی زیارت ، روی پل با هم گفتگو می کنند . از هم خداحافظی کرده و از هم جدا می شوند .، نوروز به محل خدمتش در منطقه ابوغریب می رود . شهید دهقانی در تاریخ1363/10/28 ساعت 5/3 بعد از ظهر، با اصابت ترکش تفنگ 106 به صورتش به شهادت می رسد . او را در تاریخ1363/11/2 در یزدل تشییع و در گلزار شهدای یزدل بارگاه امام زادگان اهل ابن علی و سهل ابن علی به خاک می سپارند. مادر شهید هم در مورخه 11/4/ 1389 بعد از یک دوره بیماری وفات کرد .

.

تهیه و تنظیم محمد علی دهقانی یزدلی

روحش شاد و راهش پر روهرو باد

تعداد بازدید: 3832

شهيدان ناشناخته باقي خواهند ماند چرا كه بلندتر از ذهن ما پركشيده­اند.

از شهدا سخني نمي­توان گفت اين جا صحبت از عشق است و قلم در ترسيم­اش بر خود مي­شكافد.

شهدا با عشق به خداي بزرگ به معشوق خويش پيوستند و ما هنوز در خم يك كوچه هم نيستيم.

خداوندا، اين عزيزان از خود گذشته را در جوار رحمت خود بپذير و ما را از قيد و بندهاي خودبيني و خودخواهي نجات فرما.

پدرم و مادرم! از تمام مردم عزيز روستاي يزدل حلاليت بطلب تا اگر به اميد خدا به شهادت رسيدم با باري سبك به سويش رفته باشم.

در تشييع جنازة من گريه نكنيد و اشك نريزيد تا همه بدانند و ببينند كه ايت عروسي برمن زيبا شده است.

اگر چشمان من باز بود، بگذاريد باز باشد تا با ديدة باز به سوي معبودم بشتابم.


گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

ایمیل مدیر سایت : info@gmab.ir

شماره تماس : 09121276916

طراحی و تولید: ایده پرداز طلوع