ماشااله رحیمی بیدگلی
حسین
بسیجی
1346/03/01
آران وبیدگل
1364/07/18
اشنویه
گلزارشهدای امامزاده هادی (ع) بیدگل
ماشالله رحیمی بیدگلی در خانواده ای مذهبی ، کشاورز و در عین حال عیالوار در سال 1346متولد شد و ششمین فرزند از ده فرزند خانواده بود او پنج خواهر و 4برادر دارد و به علت وضعیت اقتصادی خانواده توانست تا پایان ابتدایی تحصیل داشته باشد . وقتی که احساس کرد می تواند کمک خرج پدر باشد در کار کشاورزی خصوصا خرمن کوبی یاور خوبی برای آنها بود چون کار کشاورزی در بعضی از فصول کمتر بود به کار لحاف دوزی مشغول شد و این حرفه را پیشه خود کرد . وقتی که انقلاب به پیروزی رسید و توانست در بسیج فعالیت داشته باشد در پایگاه بسیج صاحب الزمان (عج) به فعالیت پرداخت
ماشالله در انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقید بود تا جایی که قبل از شهادت بیان می دارد نماز و روزه قضایی ندارد .
هرچند که با شروع جنگ تحمیلی13 سال بیشتر نداشت ولی با گذشت حدود 4 سال از جنگ تحمیلی وقتی که احساس کرد می تواند نیروی رزمنده ای در برابر دشمن باشد به بسیج مراجعه کرد و برای اعزام به جبهه های نبرد ثبت نام کرد .
ماشالله سه مرتبه به جبهه اعزام شده بود و چهارمین اعزامش به جبهه بود که در لشکر 8 نجف اشرف در یکی از گردانهای پیاده مشغول شد و در عملیات قادر که در اشنویه صورت گرفت شرکت کرد .
مادر شهید بیان می دارد : بچه های من همه خوبند ولی ماشالله گل سرسبد بچه های من بود .اصلا روش و منش ایشان با بقیه فرق می کرد .
بردار شهید از آخرین اعزامش ازآران و بیدگل به شهر کاشان برای اعزام به منطقه می گوید : ماشاالله در حین رفتن به کاشان به من اشاره کرد روی پل راه آهن بین کاشان و آران و بیدگل متوقف کن گفتم چه کار داری گفت لحظه ای توقف کن از وسیله نقلیه پیاده شد و گفت : می خواهم آخرین نگاهم را به شهر و دیارم داشت باشم و برای همیشه با آن خداحافظی کنم . بله او برای آخرین مرتبه برای همیشه تاریخ با خانواده و شهر و دیارش خداحافظی کرد تا لبیک گوی امام و رهبرش باشد و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمانش لبیک گفته باشد .
ماالله رفت و در عملیات قادر شرکت کرد و در تاریخ 1364/07/18 به خیل عظیم شهدای کربلا پیوست و پیکر مطهرش 12سال و 7ماه مفقود شد و پس از آن با تفحص پیکر به دست آمد و به خانواده اش برگشت.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
وصیتنامۀ شهید اسلام و قرآن ماشاالله رحیمی
بسم ربّ الشهداء و الصالحین
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیلالله باموالهم و أنفسهم أعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون. (قرآن کریم)
آنانکه ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد نمودند در راه خدا با مالهایشان و جانهایشان بزرگترین مرتبه را در نزد خدایشان دارند و اینان از گروه کامیاب شدگانند.
باسلام و درود به پیشگاه مقدس آقا و مولایمان حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریفه و سلام و درود به نائب برحقش حضرت امام خمینی که با انقلاب خونبارش مستضعفان جهان را سرافراز نمود و راه سرخ شهادت را به ما نشان داد و سلام بر رزمندگان شجاع و دلیر ایران اسلامی که در جبۀ داخلی و خارجی کاخ ابرقدرتها را به لرزه درآوردهاند و کاخ طاغوتیان و صدام و صدامیان کافر را به لرزه انداخته و کاخهای ظلم آنها را فرو میریزند.
اینجانب ماشاالله رحیمی خیلی خوشحالم و خداوند متعال را شاکرم که این سعادت را به من عطا فرموده تا بتوانم در جبهه های کردستان و در سنگر رزمندگان اسلام بیایم و در این جبهۀ اسلام بر علیه کفر در کنار عزیزان رزمنده باشم. و اکنون که این وصیتنامه را مینویسم باید بگویم که من آگاهانه در راه اسلام و قرآن قدم برداشته و همۀ امید من این است که بتوانم قدم مثبتی برای یاری از رهبر عزیز خود و انقلاب اسلامی ایران بردارم.
وصیّت من به پدر و مادر زحمتکش و عزیزم و مهربانم
پدر و مادر گرامیم این را بدانید که شما گرچه بخواهید یا اینکه نخواهید، اگر من لیاقت شهادت در راه خدای متعال را داشته باشم این سعادت بزرگ را پیدا خواهم کرد و این را هم بگویم که اگر شهید شدم و اگر جنازه ام در جبهه ها گم شد و یا پیکر پاره پاره ام را برای شما نیاوردند ناراحت نباشدی و غصه نخورید و افتخار کنید که خداوند چنین سعادت و لیاقتی را به من عطا فرموده است. در مصیبت و هجران من صبر کنید و این را بدانید که خداوند صابرین را دوست میدارد.
پدر و مادر عزیزم هر وقت خواستید برای من گریه کنید بر مصیبت جانگداز اباعبدالله حضرت سید الشهداء و علی اکبر جانش گریه کنید که اجری بس بزرگ دارد.
وصیتم به برادران عزیز و بزرگوارم این است که برای رضای خدا و پیشبرد اهداف اسلام و قرآن قدم بردارید و در این راه ثابت قدم باشید و از شما میخواهم که در دوران پیری پدر و مادر عزیزمان از آنها احترام بگیرید و خوب از آنها سرپرستی کنید.
وصیتم به خواهران عزیزم این است که پیرو مکتب مقدس حضرت صدیقۀ طاهر زهرای اطهر باشید و زینب وار زندگی کنید و قهرمان کربلا زینب کبری را الگوی خود قرار دهید در پایان وصیّت من به اُمّت قهرمان و شهیدپرور این است که پیرو اسلام و مکتب قرآن و رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی باشید و از ولایت فقیه پشتیبانی کنید که سعادت دنیا و آخرت در این اهداف مقدس میباشد نمازجمعه و جماعات را ترک ننمائید و سنگرهای مساجد الهی را پر کنید و بدانید که وحدت و صفوف شما در مساجد و مجالس مذهبی مُشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام و قرآن میباشد در پایان از همۀ شما میخواهم که مرا حلال کنید. از پدر و مادر خود نیز حلالیت میطلبم که برای من زحمات زیادی را کشیدهاند و این چند بیت اشعار را برای مادر خودم مینویسم.
از غم من نکنی ناله و زاری مادر تو خبر از پسر خویش نداری مادر
من شهیدم به دو عالم شده ام کامروا تا تو بر لب سخن شکوه نیاری مادر
چه مقامی به از این است ک در راه خدا جان ناقابل خود را بسپاری مادر
شهدا زندۀ تاریخ جهانند بدان پس مبادا که مرا مرده شماری مادر
31/4/1363 ـ روز یکشنبه ـ ماشااله رحیمی