حسین علی رحیمی نصرآبادی
صفرعلی
بسیجی
دانش آموز
1346/01/01
نصرآباد (سفیدشهر )
1361/11/21
فکه
سفید شهر (نصر آباد)
حسین علی در سال 1346 در نصرآباد به دنیا آمد. از کودکی کارها و رفتارش بزرگتر از سنش بود. ایشان فرزند اوّل خانواده و از محبوبیّت خاصّی برخوردار بود. با شروع انقلاب همراه دیگر دوستانش در راهپیماییها شرکت می کرد. همواره در نماز جماعت حضور داشت، در مدرسه نیز عضو فعّال کتاب خانه و انجمن اسلامی بود. با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل پایگاه بسیج، در بسیج نیز شرکت کرد. او عاشق جبهه، جنگ و شهادت بود. ولی از آنجا که سن و سالش کم بود و از طرفی جثّهای کوچک داشت لذا پایگاه با اعزام او به جبهه موافقت نمیکردند. همیشه از شهادت و شهید شدن صحبت میکرد. وقتی خبر شهید شدن اوّلین شهید روستا را آوردند به همه میگفت: اگر با رفتن من به جبهه مخالفت نمیکردند حالا من هم مثل او شهید شده بودم. گویا او با شهادت مأنوس شده بود. چند دفعه برای اعزام به کاشان رفت ولی موفّق نشد، امّا او هرگز ناامید نشد و دستبردار نبود تا اینکه سرانجام موفّق شد تا موافقت مسئولین را کسب کند و پس از شرکت در عملیّات والفجر مقدّماتی در تاریخ 1361/11/21 در منطقة فکّه به شهادت رسید.
روحش شاد و راهش پر روهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
((من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فادیته فانادیته))
آن کس که مرا طلب کند ابمش و آن کس که مرا دریافت میشناسمش و آن کس که مرا شناخت دوستش میدارم و آن کس که دوستم داشت من به او عشق می ورزم و آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که به او عشق ورزیدم او را می کشم و خونبهایش بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب است پس من خونبهایش هستم.
با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی اسلامی ایران و بر ارواح پاک کلیه شهداء و با درود بر رزمندگان و جهادگران و یاری دهندگان اسلام. اولین سخنم را از وصیت نامه ام با پدر و مادر مهربانم شروع می کنم. ای پدر و مادر وقتی که خبر شهادتم به شما رسید اصلا خود را ناراحت نکنید که من راضی نخواهم بود و دوم اینکه خوشحال شوید و بگویید که ای خدا این قربانی را از ما قبول کن. بگویید خدایا ما فرزندمان را دراه تو بزرگ کردیم و حالا به شما هدیه کردیم. وقتی که به گلزار می روی ای مادر خود را بر روی قبر من نینداز که من ناراحت می شوم.باید مثل بقیه کنار بایستی و آرام گریه کنی که اگر یک نفر آمد اصلا گمان نبرد که شما مادر شهید هستی. اما چند سخنی با خواهران و برادرانم: وقتی خبر شهادتم به شما رسید باید خوشحال باشید که شما هم توانستید خواهر و برادر شهید باشید و همچنین پدر و مادرم.
چند سخنی با دوستانم:ای دوستان خوب و مهربانم ای یاری دهندگان اسلام ای مبارزه گران با یاوه گویان و ظالمان و مفسدان بر شما سلام. امیدوارم که حالتان خوب باشد و دارای هیچگونه ناراحتی نباشید. این را بدانید که شهید جای خوبی دارد پس شما نباید ناراحت باشید. دوستانم اولین سخنم با شما این است که نماز را به پای دارید که نماز ستون دین است و هم نور ایمان؛ باید سجد را پر کنیم که مسجد سنگر است. نباید این سنگرها را خالی گذاشت؛باید به نماز وحدت بروید و به قول برادر شهیدمان وقتی که میخواهی به مسجد یا نماز وحدت بروید لااقل یک نفر را همراه خود ببرید و همچنین شما مردم مهربان و شجاع نصرآباد باید چنین وظایفی را انجام دهید.
چند سخنی با مردم نصرآباد: ای مردم دلیر و قهرمان که با یاوه گویان مبارزه میکنید بر شما سلام امیدوارم که حالتان خوب باشد. ای مردم دلیر و قهرمان از مال و فرزند و همسر خود دل بکنید و به سوی جبهه بروید که نمی دانید جبهه چه جای خوبی است .ان شاء الله که شهادت نصیب همة ما بشود.
حضرت علی (ع) میفرماید: اگر روزی هزار شمشیر بر من وارد شود بهتر از آن میدانم که در بستر مرگ از دنیا بروم.
پس موقعی که مولای شما چنین حرفی میزند پس وای به حال ما که خدا نکند در بستر مرگ جان بدهیم. امیدوارم که خداوند این شهادت این مرگ خونین که همة رزمندگان آرزوی این مرگ خونین را دارند نصیب ما بگرداند.
چند سخنی با دانش آموزان و معلمان گرامی: پس از عرض سلامامیدوارم که حالتان خوب باشدو دارای هیچ مشکلی نباشید.ای دانش آموزان شما سنگر مدرسه را حفظ کنید هر چند که من نتوانستم به درس ادامه بدهم ولی شما درس را ادامه بدهید و اگر خواستید به جبهه بروید و درستان را بخوانید و سه ماه تعطیلی را در جبهه بگذرانید و شما ای معلمان گرامی با بچه ها با مهربانی رفتار کنید.تا میتوانید برای بچه ها از جبهه ها صحبت کنید. دیگر عرضی ندارم و من دست و بازوی شما را می بوسم و بر این بوسه افتخار میکنم.(امام خمینی)
خدایا خدایا رزمندگان ما را پیروزشان بگردان
من دست و بازوی شما را می بوسم و به این بوسه افتخار می کنم. (امام خمینی)
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته برادر کوچک شما حسینعلی رحیمی 1361/10/19