علی اکبر رزاقیان آرانی
حسین
بسیجی
خیاط
1342/03/15
آران وبیدگل
1365/11/07
شلمچه-پاسگاه زید
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علـی اکبر رزاقیان آرانی پانزده خرداد 1342 در شهرستان آران وبیدگل ( محلة وشاد ) به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی خود را در دوران کودکی پشت سر نهاد و دیگر موفق به ادامة تحصیل نشد، از این رو دوران نوجوانی را به فراگیری حرفه هایی چون خیاطی و لوله کشی پرداخت. سپس شغل خیاطی را به عنوان پیشة خود انتخاب نمود هنگام آغاز جنگ تحمیلی، جهت گذراندن خدمت سربازی عازم جبهه های حق علیه باطل گردید، امّا دست تقدیر در آن هنگام ایشان را از صحنة مقدس جهاد به دور داشت و در طی یک مرخصی دچار سانحة تصادف گشته و در نتیجة از ناحیة پا به شدت مصدوم شد. به دنبال این حادثه از خدمت سربازی معاف گردید و مدتی بستری بود. پس از آخرین عمل جراحی که بر روی پای او انجام گرفت در حالی که هنوز کاملاً بهبودی نیافته بود و با وجود معافیت، از داوطلبان عازم به جبهه ها شد و گویا تقدیر چنین خواسته بود که او را در سرزمین ملکوتی شلمچه به نزد پروردگارش رهسپار کند.
تاریخ عروج ملکوتی آن شهید سعید در دی ماه 1365 ، در عملیات کربلای 5 در سرزمین آسمانی شلمچه بود. در آن تاریخ سر آن شهید در کنار ده ها و صد ها شهید دیگر در دیار کربلای 5 تقدیم سالار شهیدان کربلا شد. پیکر بدون سر ایشان که قابل تشخیص نبود به مدت چهل روز مفقود بود و در حالی که امید همه از یافتن پیکرشان رو به ناامیدی می رفت پس از استعانت از درگاه حضرت ولی عصر(عج) و به یاری آن حضرت موفق به کشف جسد ایشان شدند. تاریخ خاک سپاری پیکر مطهر آن شهید، اوّل اسفند 1365 در گلزار شهدای شهرستان آران بود.
علاقة او به ائمة اطهار، به ویژه حضرت سیدالشهدا و ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام باعث شد تا از هر فرصتی بـرای زیـارت مشهـد مقدس استفاده کند و برای پخت غذای دسته جات عزاداری ماه محرم لحظه ای چشم ها را نبندد و قناعت و تبسم از دیگر خصوصیّات بارز او بود.
روحش شاد و راهش مستدام باد
با سلام حضور حضرت مهدی و نایب برحقش امام خمینی و ملت شهیدپرور ایران وصیت نامه ام را آغاز می کنم:
اینجانب علی اکبر رزاقیان نام پدر حسین، تاریخ تولد 1342، شماره شناسنامه 104، صادره از آران
بسم الله الرحمن الرحیم
من چیز به عنوان وصیت ندارم که بگویم، اما چون وصیت یک وظیفه برای همه مسلمانان جهان است که قبل از مردن و یا شهید شدن وصیت می کنند من هم برحسب وظیفه چند نکته ای می نویسم:
اولاً من برای خاطر خدا به جبهه آمده ام و هدف من فقط و فقط رضای خدا بوده است و دیگر به هیچ چیز فکر نکرده ام. دوم این که من از هیچ کس طلبکار نیستم و کسی نیز چیزی از من نمی خواهد ولی اگر کسی ادعایی کرد قبول است.
من از همة برادرانم و خواهرانم کمال رضایت را دارم و آن ها هم امیدوارم که از من راضی باشند اگر در طول زندگی با آن ها بدرفتاری کردم به بزرگی خودشان ببخشند و اگر در این راه که در پیش دارم شهید شدم مرا حلال کنند. من دیگر عرضی ندارم.
خداحافظ – دیدارمان در روز قیامت
15/ 10/ 65