علی محمد رضاخانی بیدگلی
ماشااله
سرباز سپاه
1342/11/05
شهر آران وبیدگل
1362/05/14
سردشت
گلزارشهدای امامزاده هادی (ع) بیدگل
علی محمّد رضاخانی بیدگلی در پنجم بهمن ماه 1342 در محله ی توده بیدگل دیده به جهان گشود و دوران کودکی خود را در پناه سایه ی پرمهر پدر و مادر در خانواده ای مستضعف و باایمان سپری کرد. در سن هفت سالگی به دبستان رفت و دوران ابتدایی را با موفّقیّت پشت سر گذاشت ولی به علّت نامساعد بودن زمینه ی تحصیل و وضع مالی از ادامه ی تحصیل باز ماند. چندین سال به کارهای متفرّقه پرداخت سرانجام در سال 1355 برای استخدام به کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان رفت و در کارخانه مشغول به کار شد. او در تمام این مدّت با حضور در مساجد و مجالس در مکتب امام حسین(ع) تربیت می شد. در همین دوران بود که نهضت پر خروش اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) آغاز شد و او نیز به امواج پرتلاطم دریای بی کران امّت حزب الله پیوست. فریاد پرخروش الله اکبر او و همراهی اش با مردم مبارز و انقلابی در شب های محرم 1357، فجر پیروزی را نوید می داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در فعالیّت های انقلابی و مذهبی حضور داشت. او در محل کار با اعتقاد به پیشرفت کشور اسلامی، متعهدانه کار می کرد و مشوق دیگران در راه خودکفایی اقتصادی کشور بود.
با شروع جنگ تحمیلی او نیز به خیل رزمندگان راه حقیقت پیوست و با ثبت نام در بسیج، در آموزش رزمی شرکت کرد و در تاریخ 1361/1/14از پادگان افسریه به جبهه اعزام شد. او در مدت مأموریت چندماهه خود در عملیات بیت المقدّس، رمضان و محرم شرکت کرد و به خانه بازگشت. مدتی زیادی نگذشته بود که باز مرغ دلش هوای کوی یار کرد و دوباره به جبهه رفت و شجاعانه در چندین عملیات شرکت کرد. با آغاز حمله ی والفجرمقدّماتی او که مشغول خدمت نظام وظیفه بود، به سربازان سپاه پاسداران پیوست و مجدداً به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجرمقدّماتی و والفجر1 شرکت کرد. پس از پایان عملیّات والفجر1 و در طلیعه ی ماه مبارک رمضان به نزد خانواده بازگشت ولی در آخرین جمعه ماه رمضان بار دیگر به جبهه رفت. شهید رضاخانی بیدگلی در عملیّات بزرگ و پیروزمندانه والفجر2 در منطقهی پیرانشهر رواندوز عراق حماسه های پایمردی و دلاوری را زنده ساخت. او سرانجام در طلوع فجر پیروزی صبح چهاردهم مردادماه 1362 در دربندی خان به محاصره نیروهای صدام درآمد و با جان گذشتگی به مقابله با آنها برخاست که ناگهان گلوله ای ران پایش را هدف قرار داد و او را از پا در آورد. او توان راه رفتن نداشت و روی زمین افتاده بود ولی به دلیل محاصره، امکان کمک رسانی غیرممکن بود. او ساعت ها درد کشید، در حالی که فریاد «یا زهرا و یا مهدی» بر لب داشت. شهید سرانجام بر اثر خونریزی شدید به سوی معبودش و آرزویش شتافت. حماسه او خاطره ای پرفروغ در نزد یاران و هم سنگرانش به یادگار گذاشت.
به نام خدا یاری دهنده انقلاب اسلامی و نابود کننده دشمنان آن . بر اساس رسالت و مسئولیتی که در برابر انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید و مجروح است، به جبهه حق علیه باطل رفتم و به جنگ علیه ضد خدا پرداخته و گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فریضه می دانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شدیم باز هم پیروزیم چون شیعه شده ام و به سعادت رسیده ام و در نزد خدا روزی می خورم.
پدر و مادر عزیزم ؛
علی محمد با کمال آزادی خاطر این راه را که راه سرخ حسین (ع) است انتخاب کردم و از کشته شدن باکی ندارم چون خداوند کسانی را که در راه او جهاد می کنند ثابت قدم می دارد ولی از این می ترسم که بر مزارم چه کسانی می آیند و چه می گویند.
اگر خدای ناکرده سر قبر من کسانی بیایند و از انقلاب اسلامی و رهبر آن بد بگویند و یا آن را تضعیف کنند و کشته شدن من را به گردن دیگران بیندازند راضی نیستم . و تو پدرجان باید هوشیار باشی و در برابر ضد انقلاب چنان صبر و استقامت از خود نشان دهی که پشت دشمن از این عمل تو به لرزه درآید.
و تو خواهران مهربانم ؛
چنان حرکت زینبی از خود نشان بدهید که ادامه دهنده این راه برای دیگران باشی.
پدر ومادر عزیزم بار دیگر میگویم ما امانتی از جانب خدا هستیم خواه ناخواه از این دنیا میرویم و در آن دنیا در مورد اعمالی که انجام می دهیم باز خواست می شویم پس اصل مهم حیات اخروی می باشد و این دنیا هیچ ارزشی ندارد و شما را به صبر و استقامت سفارش می کنم که سبب نزدیکی به خداست خدا را همیشه به یاد داشته باشید و همیشه به او توکل کنید و کافی است که او یار و مدافع شما باشد.
شاید این آخرین صحبتم با شما باشد چون در راهی قدم نهاده ام که پروردگارم از بندگانش میخواهد که در آن راه قدم بگذارند . مادرجان از تو خواهش می کنم وقتی خبر شهادت مرا شنیدی حتی یک قطره اشک هم نریزی چون کسی در دامادی فرزندش گریه نمی کند. انشاءالله که خون من بتواند ریشه کفر و ظلم را از روی زمین به واسطه خون دیگر برادران مسلمان بکند.
مادرجان ؛ خدا محافظت باد و خوشحال باش از این که فرزندت را در راه استوار ماندن اسلام و کتاب مقدس مان قرآن ؛ می دهی. در آن دنیا فاطمه زهرا بانوی صدر اسلام از تو گله ندارد و در مقابلش روسفید خواهی بود من خوشحالم از این که توانستم به ندای سالار شهیدان حسین بن علی(ع) که از کربلای ایران برخاسته و پیاپی در وجودم هل من ناصر ینصرنی را زمزمه می کرد لبیک گویم و در راه یاری اش قدم بگذرام و نیز به خداوند سوگند می خورم که راهم را آگاهانه و عاشقانه انتخاب نمودم و در آن قدم گذاردم و همان طور که سرورم امام حسین(ع) در مقابل کفر ایستادگی کرد، به پیروی از او ایستادگی خواهم کرد و خون ناقابل خود را برای برقراری اسلام و قرآن هدیه کردم شما با صبر و بردباری مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب بزنید و برای نابودی آنها از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید و نگذارید که خدای ناکرده در میان شما تفرقه بیفتد و خدای ناکرده انقلاب را به نابودی بکشاند.
خواهران و برادران مسلمان ؛
تنها وصیت من به شما این است که از روحانیت مبارز دفاع کنید اگر این روحانیت نباشد امام عزیز از پا درآمده بود.