جواد احمدی بیدگلی
عباس
بسیجی
دانش آموز
1343/01/01
آران وبیدگل
1362/01/22
فکه
گلزار شهدای امام زاده حسین (ع) بیدگل
جواد احمدی بیدگلی در اول فروردین ماه 1343 در بیدگل به دنیا آمد. پس از گذشت دوران کودکی و ورود به مدرسه، تحصیلاتش را تا دوم راهنمایی ادامه داد. گرچه در نوجوانی مادرش را از دست داد، اما همیشه بانشاط و پر جنب وجوش بود و کمبود مادر را با دلداری خواهر خود جبران می کرد.
با شروع جنگ عراق علیه ایران، بعد از آموزش نظامی به جبهة جنگ اعزام شد و در فروردین سال 62 در عملیات والفجر1 در منطقه فکه، شرکت کرد و در همان عملیات به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید احمدی بیدگلی مفقود شد تا این که بعد از دوازده سال، تکه هایی از استخوان او را که سند شجاعت، عز ت و دلاوری اش بود به شهر آوردند و به خاک سپردند تا مرهمی برای داغ دل خانواده اش باشد.
وصيّت نامه شهيد جواد احمدی بیدگلی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
« وَ لاَ تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللهِ أموَاتاً بَل أحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون »
آل عمران – آیه 169
هرگز کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید ، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده شوند .
- با سلام و درود بر منجی عالم بشریّت حضرت حجت بن الحسن (عج) و با درود و سلام بر نائب بر حقّش امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران که به حق نجات بخش مردم ایران از استعمار و استثمار شرق و غرب است .
- با سلام به پدر بزرگوار و عزیزم ! که تا جان در بدن دارم مشق های او را فراموش نمی کنم و با سلام به همه برادران و خواهران عزیزم و همه بستگان و دوستانم .
- پدر بزرگوارم ! إن شاء اللّه مرا خواهید بخشید ، زیرا نتوانستم فرزند خوبی برایتان باشم ، ولی باید بگویم که مسئولیت و عشق به امام وادارم کرد ، که من هم مانند سایرین در برابر خدا تسلیم و برای مبارزه با دشمنان دین و قرآن به جبهه بیایم و اگر خواست خداست و سعادت نصیبم شود این خون ناقابل خود را فدای اسلام عزیز و انقلاب نمایم . من نتوانستم تحمّل این را داشته باشم که بچّه ها عاشقانه شب و روز برای دفاع از اسلام جان ببازند و من در پشت جبهه فقط مدعی باشم . آن چه وظیفه ام بود اَدا کردم و از خداوند بزرگ طلب مغفرت دارم .
- ای ملّت مسلمان و ای جوانان عزیز ! همیشه و در همه حال گوش به فرمان رهبر انقلاب باشید که او بی شک حسین زمانمان است و ما نباید خدای ناکرده اهل کوفه باشیم .
- و سفارش من به آن دسته از مردمی است که شب و روز به خاطر کمبود وسایل مورد نیاز به اسلام وانقلاب بد می گویند ، شما را به خدا خجالت نمی کشید ؟ از این همه خون هایی که برای پاسداری از اسلام عزیز ریخته می شود ؟ یا از عزیزانی که شب و روز در جبهه ها زیر رگبار گلوله ها جان می بازند ؟
پس دست از نق زدن های مادّیتان بردارید و زندگی دو روزة دنیا را رها کرده و به یاد زندگی جاودانه آخرت باشید .
- خواهران عزیزم ! مبادا در شهادت من گریه کنید ، چون نمی خواهم گریه شما ، بدخواهانِ به انقلاب اسلامی ایران را خوشحال نماید .
- خواهر جان ! لباس خونیم را نگهدار و وقتی خواهران و برادران کوچکم بزرگ شدند به آن ها نشان بده که مبادا اسلام بر زمین بماند .
- و سلام مرا به همة برادران مخصوصاً برادرانی که از همه به من نزدیکترند یعنی پاسداران انقلاب اسلامی برسانید .
- خواهرم ! به جای لباس عزا لباس پیام بپوش و مبادا اطاعت از ولی امر مسلمین جهان حضرت امام فراموش شود ، که ما مسئول خواهیم بود .
- برادران و خواهران ! به خدا توکل کنید و به یاد جنگ باشید و کسانی که سدّ راه انقلاب می شوند در هر لباسی که باشند با آن ها مبارزه نمایید .
- در پایان چند کلمه با دوستان و خویشاوندان خود دارم ؛ گرچه زبان چگونه گفتن و چگونه توجیه کردن آن را ندارم و آن یک کلمه این که برادرانِ ما در حالی به سوی شهادت می روند که گویا شب دامادی شان است و از هم سبقت می گیرند تا این که اگر قرار است کسی در این گروه زخمی یا شهید شود اوّلین کس ، او باشد .
- و در خاتمه من ، ده روز روزه خورده دارم که برایم می گیرید .
والسّلام
جواد احمدی
امضا : 1362/01/05