مسلم زواری
اسماعیل
سرباز سپاه
1348/05/01
شهر نوش آباد
1366/03/09
فاو
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
مسلم در اوّل مرداد ماه 1348 در شهر نوش آباد به دنیا آمد .
خانواده کشاورز و قالیباف او باعث شده بود که شهید از همان دوران کودکی که مشغول درس خواندن بود ، در امر کشاورزی و قالیبافی پدر و مادر را یاری کند .
مسلم در دوران تحصیلی راهنمایی ترک تحصیل کرد و به شغل کاشی کاری مشغول شد .
در دوران دفاع مقدّس ، علی رغم سن و سال نوجوانی ، خیلی اصرار داشت به صفوف رزمندگان اسلام در جبهه ها بپیوندد و بالاخره در سنّ پانزده سالگی به مدّت سه ماه در جبهه های جنگ حضور پیدا کرد . سپس با ورود به دوران خدمت سربازی در سپاه ، حضور خود را در جبهه ها ادامه داد تا این که در تاریخ 1366/3/9 در جبهة فاو به شهادت رسید .
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
بسم اللّه الرحمن الرحیم
« الّذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه باموالهم و
انفسهم اعظم درجه عنداللّه و اولئک هم الفائزون »
سوره توبه – آیه 19
آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و کوشیدند در راه خدا به مال ها و جان های خود بزرگ است پایه آنان نزد خدا و آنانند رستگاران .
- به نام اللّه آفریننده تمام مردم جهان و روشن کننده قلب مستضعفان جهان، به نام ایزدی که با نام او قلب ها آرامش می یابد .
- با سلام خدمت آقا امام زمان (عج) و نائب برحقّش خمینی کبیر این پیر جماران ، مردی که ملّت ایران را از تاریکی های جهل نجات داد و به روشنایی های الهی هدایت فرمود و بالاخره با سلام فراوان خدمت مجروحین و معلولین وصیّت نامه خود را آغاز می نمایم .
- بارالها ، پروردگارا ! تو را سپاس می گویم که به بندة حقیر خود توفیقی عنایت کردی که بتوانم در جبهه نور علیه ظلمت شرکت کنم . از تو سپاسگزارم که توفیقی به من عنایت فرمودی که بتوانم در جبهه از عنایات تو استفاده کامل را ببرم .
- بارالها ، خداوندا ! به نام مقدّست که نور تو در قلب من نفوذ کرده و تو را شناخته ام و تا کسی تو را نشناسد هرگز سوی تو حرکت نکند .
- ایزدا ! به مقربان درگاهت قسم و سوگند می خورم که تا جان در بدن داشته باشم و تا خون در رگهایم جریان داشته باشد در راه تو از هیچ کوششی دریغ نکنم و با دادن خونم در راه تو درخت کهنسال اسلام را آبیاری کنم .
- مادر و پدر عزیزم ! امیدوارم که شما مرا حلال کنید هرچند که در طول زندگی اشتباهاتی از من دیده اید هرچند که من نه لیاقت شهادت و نه لیاقت اسم شهید را دارم ولی اگر توفیقی شد و من از دنیا رفتم چند کلمه با شما سخن می گویم .
- مادر عزیز ! از تو سپاسگزارم که با دادن شیر پاکی به من ، بنده را بزرگ کردی و به جبهه نور علیه ظلمت فرستادی امیدوارم که اگر من از دنیا رفتم بر سر جنازة من گریه و ضجّه نزنی و هم چون مادرهای شهدا صبور باش . مادر جان ! من امانتی بودم دست شما هروقت بود باید امانت را پس بدهی ، چه بهتر است انسان با مرگ سرخ از دنیا برود .
- مادر و پدر عزیزم ! هر وقت خواستید برای من عزاداری کنید برای علی اکبر حسین (ع) گریه کنید .
- خواهرانم ! شما هم حجاب اسلامی را رعایت کنید که بیش از خون من باعث شکست دشمنان می شود هم چون که فاطمه هم فرمود :
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است | ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است |
- اگر هم نخواستید وصیّت مرا عمل نمایید لااقل به دستور فاطمه زهرا (س) عمل کنید . بر سر جنازه ام گریه نکنید و لباس سیاه نپوشید که دشمنان بر شما شاد
شوند .
- برادرانم ! شما هم با خواندن درستان مشت محکمی بر دهان یاوه گویان جهان بزنید .
- خواهران ! از شما تقاضا می کنم مواظب برادرانم باشید که درسشان را خوب بخوانند .
- ملّت شهیدپرور نوش آباد ! من کوچک تر از آن هستم که بتوانم به شما وصیّت کنم ، امّا چند کلمه به عنوان نصیحت از بنده حقیر بپذیرید .
- مردم شهیدپرور نوش آباد ! شما سرداران رشیدی هم چون ساجدی ها داده اید می دانید او چه کسی بود ؟ او به طفل کوچک هم سلام می کرد . شما برادرانی هم چون راحمی ها ، اخباری ها ، جوان هایی چون مهمان نوازها داده اید از شما
می خواهم تا جان در بدن دارید دست از ولایت فقیه برندارید و همیشه پشتیبان امام باشید که اگر روحانیّت نباشد ، کشور مانند کشور بدون طبیب است . دست از مردم بد و هرزه گو بردارید تا با خدا نزدیک شوید .
- در پایان خداوندا ! از تو می خواهم که مرا در آتش خود نسوزانی و مرا ببخش و از کلیة مردم می خواهم که هر شب جمعه با خواندن فاتحه ای طلب بخشش از خدای بزرگ برای بنده حقیر بکنند . در آخر از کلیه دوستان و آشنایان و فامیل ها حلالیّت می طلبم .
- خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار .
با امید پیروزی حق بر باطل
امضا : 1365/9/25