حسینعلی سبیلی نوش آبادی
نعمت اله
سرباز سپاه
1345/12/01
شهر نوش آباد
1364/12/12
فاو
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
حسين علـي در اول اسفند 1345 در خـانـواده اي مذهبي به دنيا آمد و دوران ابتدايي را در دبستان شهيد ناصر فكري گذراند پس از دوران ابتدايي به علت مشكلات اقتصادي خانواده مشغول كارگري و قالي بافي شد.
حسين علي از اخلاقي خوب و متواضعانه برخوردار بود، حْسنِ معاشرتش با دوستان و نزديكان زبانزد عموم بود. دوران نوجواني او مصادف با سرنگوني رژيم منحوس پهلوي بود و با اين كه نوجوان بود، در مبارزه با رژيم پهلوي هيچ ترس و هراسي به خود راه نمي داد و در راهپيمايي ها و تظاهرات عليه رژيم شركت فعال داشت.
وقتي كـه جنـگ تحميلـي عـراق عليـه ايـران شـروع شـد او با سن كم ولي روحي بزرگ داشت که آرام و قرار نمی گرفت و به دنبال ثبت نام براي اعزام به جبهه بود كه چند مرتبه به سپاه و بسيج مراجعه كرد، ولي موفق نشد.
حدود يك سال از شروع جنگ گذشته بود با فشار زياد مسئولين ثبت نام اعزام به جبهه، توانست ثبت نام كند و براي اوّلين بار به اهواز اعزام شد كه مدت سه ماه اهواز بود و پس از بازگشت به علت نياز منطقه محروم سيستان و بلوچستان به آن ديار اعزام گرديد. اين مأموريت هم سه ماه طول كشيد و سپس به كردستان عزيمت كرد و موفق به شركت در عمليات والفجر 4 شد و در اعزام بعدي در عمليات خيبر شركت كرد كه در اين عمليات از ناحية پا مجروح شد. پس از بهبودي به عنوان سرباز سپاه به لشكر 14 امام در منطقه جنوب مراجعه و در واحـد پـدافند هوايي مشغول خدمت گرديد و در عمليات بـدر شـركـت نمود و در ايـن عمليـات نيز بـر اثـر شليك گلوله هاي هلي كوپتر دشمن بعثي از ناحيه سينه مجروح و به اصفهان انتقال يافت و پس از بهبودي نسبي براي آخرين بار به جنوب اعزام تا بالأخره در تاريخ 64/12/11 13در عمليات پيروزمند والفجر 8 ( فاو عراق ) به درجه رفيع شهادت؛ همان آرزويي كه از نوجواني دنبالش بود، رسيد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایتها النفس مطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی
ای نفس مطمئن و آرام امروز به حضور پروردگارت بازآی که خشنودی تو و او از تو راضی می باشد پس در صف بندگان خدا داخل شو و در بهشت من جای گیر.
با درود به منجی بشریت امام عصر(عج) و نائب برحقش و قائم مقام وی وصیت نامه خود را آغاز می کنم:
خداوندا از تو می خواهم تا مرا نیامرزیده ای از این دنیای فانی نبری مرا و آن گاه شهادت در راهت را که خاص بندگان مخلص توست به من ارزانی داری امیدوارم که در روز قیامت جلو شهیدان ما را سرافکنده نداری.
و اما وصیتی که دارم در درجه اول به امت شهیدپرور اسلامی است که پیرو امام و رهنمودهای پیامبرگونه اش باشید و فقیه عالیقدر آیت الله منتظری را یار و یاور باشید کسانی که می گفتند ای کاش زمان امام حسین(ع) بودیم و سر و جان می باختیم الان نواده حسین(ع) به شما دستور میدان می دهد و راه هرگونه کناره گیری از خیمه و جنگ را بر شما مسدود نموده الان موقع امتحان است باشد که از این بوته آزمایش سرافراز بدر آیید به حرف هایی که من زدید جامعه عمل بپوشانید و شعار ندهید عمل کنید.
وصیتی به دوستانم: عزیزان مبادا گول زر و زیور و هیئت آراسته دنیا را بخورید این مار خوش خط و خالی در درونش زهری هلاک کننده دارد اگر در باتلاق دنیا افتادید دیگر رهایی از آن محال است به گفته رسول اکرم(ص) دینا جای گذر است نه ماندن و لذا دل بستن بر جای گذر نه از روی عقل است مبادا شمع های سوخته را و یوسفان گم گشته و گل های پرپر شده را از یاد ببرید کسانی که می گویند ما به جبهه نمی رویم ولی در پشت جبهه کمک می کنیم بدانید اگر بتوانید و نروید جبهه به این کمک شما هم احتیاج ندارد و آنانی که می گویند صلح کنیم در روز قیامت چگونه سرشان را جلو هزاران شهید غرق به خون بلند خواهند کرد.
پدرم مرا ببخشید اگر از من بدی و کج خلقی احیاناً دیده اید بنده را عفو نمایید اگر نتوانستم آن طور که شاید و باید حق فرزند را به جا آورم.
مادرم: شما فرزندی را بزرگ کردی و هزاران رنج و زحمت را در این راه متحمل شدی و تنها امانت را که از جانب خدا به تو واگذار شده بود به جامعه اسلامی تحویل دادی و باید بر این افتخار کنی و پس از این هم صبور باشی و نگرانی به خود راه ندهی که یک فرزند پسر داشتی و آن را هم فدا نمودی آن چنان که موجب خوشحالی منافقین می شود گریه مکن.
خواهرانم: شما هم زینب وار زندگی کنید و اگر خواستید بر من گریه کنید به یاد علی اکبر حسین(ع) گریه کنید.
کلیه دوستان و آشنایان و همسایگان بنده را از زحمت هایی که من به آن ها داده ام حلال کنند و برادران کتابخانه هم در کار خود پا برجا باشند و آن را ترک نگویند و ادامه دهنده راه سرخ شهیدان باشند. ان شاءالله
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته