خسرو سقایی آرانی
محمدعلی
سرباز ارتش
1344/01/01
آران وبیدگل
1363/12/25
شرق دجله
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
خسرو تاریخ 1344/1/1 در خانوادهای متوسط بدنیا آمد در همان اوان کودکی تحت تربیت اسلامی پدر و مادر و سایر اعضای خانواده قرار گرفت. در سن شش سالگی جهت فراگیری دروس ابتدائی در مدرسه شهید چمران (شاه عباس سابق) ثبت نام و مشغول درس خواندن شد. اتمام دوره ابتدائی او همزمان با شکل گیری انقلاب اسلامیان بود یعنی درسـت هنـگامی که او دوره ابتـدائی را تمام کرده و میخواست به راهنمائی برود شعله های انقلاب زبانه میکشید و هر روز مردم ایران در اقصی نقاط وطن اسلامیمان با ایجاد گروههائی جهت راهپیمائی، عدم رضایت خود را از رژیم منفور شاه اعلام میداشتند. خسرو نیز همانند سایر افراد کشور دوشادوش مردم در تظاهرات شرکت میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب باز جهت ادامه تحصیل به مدرسه راهنمائی شهید خدمتی رفته و ثبت نام نمود. مدت دو سال تا دوم راهنمائی در مدرسه فوق درس خواند و بعد به دلائلی ترک تحصیل نمود و به قالیبافی مشغول گشت. پس از چندی به بنائی رفته و از این طریق به خانواده خویش کمک می نمود. زندگی وی به همین منوال میگذشت تا اینکه در سال 1359، در سی و یک شهریور ماه جنگ تحمیلی کفر و اسلام در لباس جنگ عراق با ایران آغاز گشت و بعد از مدتی فرمان امام عزیزمان مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی صادر گشت و بدنبال آن آموزش مردم ازسوی بسیج شروع گردید. شهید عزیزمان با اینکه هنوز سنی نداشت به خاطر عشق به دفاع از میهن و احساس مسئولیت در این آموزشها شـرکت میکرد. در سال 61 وی دوره آموزش عمومی و مقاومت را طی کرده و به پایگاه شهید چمران راه یافت.
از جمله کارهای قابل تحسین او این بود که وی هر وقت به مرخصی میآمد با وجود خستگی ناشی از خدمت باید استراحت نماید ولی شبهای پنجشنبه به پایگاه میرفت و نگهبانی میداد.
شهید عزیزمان طبق مقررات نظامی ارتش گاهی با سایر همرزمان خود جهت انجام مأموریت به جزیره مجنون و خط مقدم عازم گشته و بدین ترتیب به حرف خود که جنگ با دشمنان اسلام و این آب و خاک بود جامه عمل میپوشاند.
آخرین مأموریت خسرو، ساعت یک شب بیست و پنج اسفند ماه، 4 روز به تحویل سال نو مانده بود و این شب آخرین شب عمر او ، قرار بود که در سپیده روز آینده جمعی از نیروی جندالله طی یک عملیات نفوذی، مناطقی را تسخیر و ضرباتی را به دشمن وارد آورند.
رزمندگان پرتوان اسلام عملیات نفوذی خود را انجام دادند و بعد از آن دشمن از دوطرف رزمندگان ما را محاصره کرده و ضد حمله را با حمایت توپخانه شروع میکند.
درگیری سختی شروع میشود و سرانجام ازآنجا که برای هر موجودی، به جز ذات مقدس الهی،غروبی هست آن شب هم زمان غروب زندگی خسرو بود.
ناگهان در حین درگیری گلوله توپی با سرعت بر زمین فرود میآید صدای انفجار شنیده میشود. در این هنگام هالهای از دود و غبار محیط اطراف را فرا میگیرد. بعد از اتمام گرد و غبار پیکر مقدس خسرو در حالی که روحش به ملاء اعلی پرواز کرده نمایان میشود.
افسـوس که پیـکر خونینش هـم همانجا ماند و شاید که خداوند خواست که پیکرش چون حسین(ع) در بیابانهای گرم و سـوزان کربلاي جنوب بماند. ضمناً مهمترین یادگارش یعنی وصیتنامهاش هم به دلیل مفقود شدنش به دست خانوادهاش نرسیده است.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
بسم رب الشهدا و الصدیقین
با سلام و درود بر ائمه معصومین علی الخصوص سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و عرض ادب محضر امام زمان(عج) بنده حقیر سر تا پا گنهکار سرباز وظیفه خسرو سقایی ضمن بیعت مجدد با رهبر عزیزم حضرت روح الله خمینی که خدا او را سال ها برای اسلام زنده نگه دارد در حالی که آرزو دارم جان خود را با مرگ سرخ یعنی شهادت در راه خدا و اسلام فدا کنم این چند سطر را برای خانواده عزیزم به عنوان وصيت نامه می نویسم:
1. پدر و مادر عزیزم از این که نتوانستم به وظیفۀ خودم که به عنوان یک فرزند خوب و شایسته کمک حال شما باشم شرمنده ام و امیدوارم هیچ گاه مرا از دعای خود محروم نکنید چون در اسلام داریم که هیچ چیزی مثل دعای پدر و مادر برای فرزند نیست.
2. خواهران عزیزم به شما سفارش می کنم که با حفظ حجاب خود یاور امام و انقلاب باشید و هم چون حضرت زینب(س) باشید.
3. برادران بزرگوارم من به عنوان برادر کوچک شما می خواهم که به رهبر انقلاب وفادار باشید و انقلابی را که با خون شهدا به دست آورده ایم حفظ کنیم. ان شاءالله
والحمدالله رب العالمین
والسلام علیکم و رحمه الله