علی رضا احمدیان یزدلی
حسین
بسیجی
تراشکار
1345/01/01
روستای یزدل آران وبیدگل
1361/04/25
پاسگاه زید
گلزار شهدای روستای یزدل
عليرضا احمدیان یزدلی سال 1345ش در روستاى يزدل متولّد شد. او چهارمين فرزند خانواده بود كه پس از نذر و نياز والدين به درگاه امام هفتم عليه السلام براى آنها مانده بود. چون سه فرزند قبلىشان در يكى دو سالگى فوت كرده بودند، والدين عليرضا با امام رضا عليه السلام عهد مىكنند كه اگر اين فرزندشان زنده بماند، نامش را عليرضا بگذارند. پس از ادا شدن اين نذر وى را تا هفت سال به زيارت آن امام همام بردند و پانزده سال هم نذر مىكنند كه گوسفندى را براى فرزندشان در كنار مرقد مطهّر امامزاده آقاعلى عباس عليه السلام (از فرزندان امام هفتم عليه السلام ) قربانى نمايند.بالاخره عليرضا بزرگ شد به مدرسه رفت و پس از پايان دوران ابتدايى چون مدرسه ى راهنمايى در روستاى يزدل نبود، خانوادهاش به كاشان نقل مكان كردند. وى سه سال در كاشان درس خواند و پس از آن ترك تحصيل كرد و شاگرد تراشكارى شد. مدت دو سال و اندى در تراشكارى كار كرد تا اينكه انقلاب اسلامى شروع شد. عليرضا هم به فعّاليّتهاى مذهبى و انقلابى پرداخت. وقتى كه در سال 1359ش جنگ تحميلى عراق عليه ايران شروع شد كه او سنّ كمى داشت و دنبال واسطه بود تا به هر شكلى هست بتواند دربسيج فعّاليّت كند. از سويى والدين عليرضا علاقه ى زيادى به او داشتند و از طرف ديگر چون معتقد به اسلام و رهبرى امام قدسسره بودند نمىتوانستند فرزندشان از اين گونه فعّاليّتها منع كنند. وى بالأخره، موفق شد در بسيج حضور پيدا كند، تا اين كه روزى رضايت نامهاى براى رفتن به خطوط نبرد را به والدينش داد.پدر و مادرش به خاطر اعتقاد راسخى كه داشتند، برگه را امضا كردند و عليرضا روانه ى جبهه شد. همه ى بستگان براى سلامتى او دعا مىكردند ولى از آنجايى كه خداوند او را به والدينش عنايت كرده بود تا ذخيرهاى براى دفاع مقدّس؛ باشد و در آن راه با افتخار به سوى معبودش بشتابد، در عمليّات رمضان، سال 61ش به آرزوى ديرينهاش، كه همان شهادت در راه خدا بود، رسيد.
روحش شاد، يادش گرامى وراهش مستدام باد.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل هم حياء عند ربهم يرزقون
قرآن كريم
«به كساني كه در راه خدا كشته شدند مرده نگوييد بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگار روزي مي خورند»
در درجه اول اين توصيه را به خانواده ام دارم كه در مرگ من كه مرگ خونين و راه سرخ انبياست گريه و عزاداري نكنند چون ستون پنجم و منافقين به گريه مادران دلشاد مي شوند از برادرانم مي خواهم كه راه مرا دنبال كنند و به مردم شهيدپرور و ديگر امكان عمومي اين توصيه را دارم كه به شايعات دشمن و منافقين داخلي و خارجي گوش نداده و آن ها را تكذيب كند و آن هايي را كه سوءتفاهم ايجاد مي كنند و بين مردم تفرقه مي اندازند معرفي نموده و سركوب نمايند.
از پدر ومادراني كه فرزنداني هم نوع من دارند من مي خواهم كه اگر فرزندان شان مايل است به جبهه اعزام شود سد راه او نشوند چون اسلام درختي است كه بايد با خون جوانان آبياري شود و هرچه بيشتر آنان را به جبهه رفتن تشويق نماييد.
از مردم مي خواهم كه وحدت خود را حفظ نموده و در همه جا همبستگي داشته باشند چون پشت دشمن از وحدت و همبستگي مي شكند و يك سفارش ديگر به مردم دارم كه سنگرهاي پشت جبهه را مانند نمازجمعه و نمازهاي جماعت دعاهاي ايام هفته پر كرده و فرزندان خود را به آن ها آشنا نموده و تشويق نماييد به خصوص نمازجمعه كه مولاي متقيان علي(ع) مي فرمايد اگر مسلماني نمازجمعه را سه دفعه ترك نمايد بدون عذر از منافقين است.
امام را تنها نگذاريد واو را در هر كاري ياري نماييد و به نداي هل من ناصر ينصرني او لبيك گوييد و امام را دعا كنيد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار.