رحمت اله سلطانی
محمد
جهادگر
1348/05/01
1366/01/20
پاسگاه زید
علی ابادفخره ابوزیداباد
رحمت الله سلطانی در سال 1348 در یک خانواده پرجمعیّت متولد شد. پدرش به کشاورزی و دامداری مشغول بود. رحمتالله چهارمین فرزند خانواده بود.
وی توانست مقطع ابتدایی را در مدرسه نصیری علی آباد فخره ابوزید آباد به اتمام برساند.
او در روستا فردی فعال و مسئول کتابخانه روستا و عضو انجمن اسلامی بود. قبل از اعزام مدت 45 روز آموزش تخصصی لودر و بلدوزر را در اصفهان طی نمود و سپس به جبهه جنوب اعزام شد. حدود 8 ماه در جبهه بود. رشادت و شجاعت وی در کسوت جهادگربی ادعا و سنگرساز بی سنگر برای رزمندگان زبانزد بود.
در تاریخ 1366/1/20 در منطقه شرق بصره (پاسگاه زید) با تلاش خستگی ناپذیر خود به شهادت رسید.او آخرین و کم سن ترین شهید روستا (از 8 شهید روستا) میباشد.
به خاطر فعالیت خوب ایشان پس از شهادتش در اهواز برای وی و همرزمانش جلسه یادبود گرفتند.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد
متن وصیتنامه شهید رحمت االله سلطانی
بسم الله الرحمن الرحیم
بادرود بر رهبر انقلاب، امام امت، خمینی بتشکن و باسلام بر مجروحین و معلولین و سلام بر شهیدان اسلام، بر آن شدم که چند کلام وصیت به ملت و دوستان و خانوادهام بنویسم.
خدایا تو را شکر میفرستم که مرا در این زمانه آفریدی، تو را شکر میفرستم که راه راست را به ما نشان دادی، تو را شکر میفرستم که ملتی چون ملت شهیدپرور ایران دارم، تو را شکر میفرستم که امامی چون امام خمینی بتشکن دارم. بارخدایا، دین ما، آئین ما، ملت ما و رئیس جمهر ما را در پناه خودت حفظ بگردان.
ای ملت: من کوچکتر از آن هستم که به شما ملت نصیحت بکنم اما من چند نکته را باید یادآور ملت شهیدپرور شوم:
ای ملت شهیدپرور آفرین بر شما که تاکنون در مقابل دشمن ایستادهاید و باز هم میایستید و بدانید که پیروزی با شماست و خدا با شماست. آنهایی که به دنبال دنیا میروند و همیشه به فکر مال و ثروت هستند بدانند ثروتمندانی قبل از آنها بودند و آنها مردند، اما جز کفن چیز دیگری به همراه نبردند و بدانید دنیا وفا ندارد، اگر دنیا وفا داشت 124 هزار پیغمبر زنده بودند، اگر دنیا وفا داشت امامان ما زنده بودند، اما بدانید دنیا وفا ندارد. امام حسین(ع) در صحرای کربلا در 1400 سال پیش گفت: ننگ بر این دنیا، پس چرا همیشه به فکر مال و ثروت هستید، و از ملت عزیز میخواهم که امام را دعا کنید و شکر بفرستید که امامی چون خمینی دارید و از ملت میخواهم که قبل آنکه جنازه مرا به خاک بسپارند مرا ببینند که جز لباس چیزی دیگری ندارم و همه، چه فقیر و چه ثروتمند، همه با یک کفن از این دنیا میروند. از دوستان خود میخواهم که اگر نمیتوانند به جبهه بروند در پشت جبهه به ملت کمک کنند و همهاش به دنبال بازی، غیبت و دروغ نباشند. اگر در جوانی انسان باهوای نفسانی خود مبارزه کنند دیگر به گناه آلوده نمیشوند، و از پدر و مادر عزیزم میخواهم که مرا حلال کنند. اگر فرزند بدی بودم، اگر آنها را ناراحت کردم، حرف آنها را گوش نکردم، خواهش میکنم مرا ببخشند و از برادران و خواهرانم میخواهم که مرا حلال کنند و در غم من زیاد گریه نکنند، اگر چه داغ جوان سخت است اما بدانند امام حسین(ع) در کربلا علیاکبر و علیاصغرش را شهید کردند و خانوادهاش را اسیر کردند و امام حسین (ع) را شهید کردند، اما زینب کبری با این همه داغ باز هم از اسلام دست بر نداشت. من از شما میخواهم که س از من باز هم بیشتر کمک به جبهه بکنید و اگر به کربلا رفتید جای من سلام مرا به امام حسین (ع) برسانید و به جای من ضریح را ببوسید و من خیلی دوست داشتم که به کربلا بروم.
پدر و مادر امام را دعا کنید و از آنها که هر چه قدر پول از من میخواهند خواهش میکنم بدهید چون من طاقت گرمای آن دنیا را ندارم و از ملت عزیز روستا میخواهم که مرا حلال کنند و از دست این دو دستگی ها بردارند و همه ا ش به فکر ریاست نباشند و بیایید به جبهه و ببینید که چه جوانهایی پرپر میشوند، چه جوانهایی که آرزوی کربلا داشتند و شهید شدند. به امید فتح کربلا
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. رحمت الله سلطانی ـ 1365/10/1