سیف اله سلطانی آرانی
محمدابراهیم
بسیجی
کارگر
1339/01/09
1361/08/16
عین خوش
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
سيف ا... تاريخ 1339/1/1 در خانواده اي ساده و متدين و مذهبي در يكي از محله هاي فقير نشين آران ديده به جهان گشود. او در دوران كودكي به علت فقر و تنگدستي نتوانست به مدرسه برود و چون عشق و علاقه زيادي به درس خواندن داشت در سن 15 سالگي وارد مدرسه شد. او روزها كار مي كرد و شبها درس مي خواند. مدرك پنجم ابتدايي خود را اخذ نمود و شغل هاي فراواني داشت از قبيل قالي بافي، كارگـري و گاهي در كشاورزي به پدر خود كمك مي كرد. سيف ا... در دوران نوجواني با خطرهاي زيادي مواجه شد. او عشق و علاقه فراواني نسبت به امام امـت و رهبـران متعهد اسـلامي داشـت و در طول انقلاب در تظاهرات عليه طاغوت شركـت مي كرد از نظر اخلاقي و رفتار در اجتماع نمونه بود و هميشه چهره اي خندان و پسنديده داشت. با دوستان و آشنايان برخورد برادرانه داشت و با همه كس دوست بود. با اعضاي كتابخانه همكاري مي كرد و فعاليت زيادي در مسجد محل و خانواده داشت. در سن 19 سالگي به خدمت سربازي رفت و چهار ماه دوران آموزشي را در شهر كرمان گذراند. بعد از آموزش به شيراز اعزام شد و يك ماه در آن جا بود. در اين موقع جنگ ميان حق و باطل شروع شد. او به دزفول و انديمشك منتقل شد. تا پايان خدمت در همان منطقه بسر برد و در آذر ماه 1360 به شهر خود ( آران ) بـــــازگشت. به علت اشتياق فراواني كه به نبرد با تجاوزگران بعثي داشت باصرار و اشتياق، عازم جبهه هاي جنگ شد. او همراه ديگر برادران رزمنده خود به مدت دو ماه در جبهه بود و در عمليات بيت المقدس شركت نمود و بر اثر تركش خمپاره در جبهه شلمچه مجروح شد.
مدتي در بيمارستان تبريز بستري بود و رنج زيادي مي برد تا بعد شفا گرفت. سرانجام در شهريور ماه 61/5/6 از طريق بسيج سپاه آران و بيدگل به جبهه جنوب اعزام گرديد.
بعد از دو ماه عمليات محرم شروع شد و در مرحلة اول و سوم عمليات شركت نمود. او پس از يك سري عمليات متهورانه در تاريخ 61/8/16 در قله هاي 290 جبهه عين خوش، بر اثر تركش خمپاره به خيل شهيدان اسلام پيوست و به آرزوي ديرينه اش كه درجه رفيع شهادت بود رسيد.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله
امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
(قرآن کریم)
گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرد گانند بلکه آن ها زندگانند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.
ما تا آخر با آن ها جنگ خواهیم کرد ان شاءالله تعالی پیروز خواهیم شد.
«امام خمینی»
حالا که من عازم جبهه حق علیه باطل هستم وظیفه شرعی خود دانستم که وصيت نامه ای برای خود بنویسم. وصيت نامه خود را با درود و سلام به رهبرکبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام بر شهدا گلگون کفن انقلاب اسلامی ایارن و با درود و سلام بر رزمندگان جبهه حق علیه باطل شروع می کنم.
شهادت معامله ای بزرگ خریدار خدا، فروشنده مؤمن. بهاء: بهشت، کالا: جان
من هرچه به گذشته خود فکر می کنم، گذشته خود را یکسره تیره و تار می بینم و پرونده ای پر از گناه دارم من در این جا از خداوند بزرگ می خواهم که مرا مورد لطف خود قرار بدهد و ما را بیامرزد ان شاءالله
چند کلام با پدر و مادرم: ای پدر عزیزم: من پسر خوبی برای شما نبودم و من شما را خیلی ناراحت کردم ان شاءالله که ما را ببخشی و مرا حلال کنی ان شاءالله. ای مادر مهربانم در گذشته شما را خیلی اذیت کردم و باعث ناراحتی شما بودم، امیدوارم که مرا ببخشی و مرا حلال کنی. ان شاءالله
ای خواهران و برادران با هم متحد باشید. با هم اتحاد داشته باشید که دشمن از همین متحد بودن شما می ترسند.
چند کلام با دوستان. ای برادران دست از گناه بردارید که گناه کردن عاقبت خوبی نخواهد داشت تا می توانید در نمازجماعت شرکت کنید و هم چنین در نمازجمعه شرکت کنید تا می توانید امام را دعا کنید.
شهیدم، شهیدم، شهید راه اسلام
پیامم پیامم بگو تو مرگ بر صدام
ای ملت ای ملت ای خواهر برادر
پیامم پیامم دعا به جان رهبر
هر انسانی یک دفعه باید بمیرد چه بهتر که این مردن در راه اسلام باشد. من از پدر و مادرم می خواهم که اگر من کشته شدم برای من گریه نکنند برای این که کشته شدن در راه حق گریه ندارد. من از شما می خواهم اگر من کشته شدم 20 شب در خانه روضه بخوانید. چون من نذر کردم که اگر ان شاءالله با پیروزی اسلام تمام شود 20 شب روضه خوانی داشته باشم ان شاءالله. باید شما این نذر را ادا کنید و ببخشید.
اگر چنان چه خط من خوب نیست و بد است و بد نوشته ام علتش آن است که من سواد زیادی ندارم. به امید پیروزی اسلام بر علیه کفر جهانی.
اسلام پیروز است
کفر نابود است
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از صحنۀ روزگار صدام یزید را بردار
با تقدم احترام برادر کوچک شما سیف اله سلطانی
از همه برادران و همه دوستان می خواهم که هر بدی و یا اشتباهی از من دیده اند مرا ببخشند و مرا حلال کنند از شما می خواهم که اگر من کشته شدم دعا کنید که خداوند ما را در جمع شهیدان قرار دهد. ان شاءالله