سید نعمت اله سیدی کاغذی
سیدحسین
پاسدار
نظامی
1344/01/01
روستای کاغذی بخش کویرات
1362/12/03
طلائیه
گلزار شهدای امامزاده صالح(ع) کاغذی
سیّد نعمت الله در سال 1342 در روستای شهیدپرور کاغذی به دنیا آمد. ایشان از همان کودکی بسیار مؤدّب و خوشاخلاق بود. از سن هشت سالگی به کلاس قرآن میرفت و تلاوت قرآن کریم را بسیار دوست داشت و به آن عمل میکرد. معلّم قرآن وی به مادرش گفته بود: «قدر فرزندت را بدان خداوند اولاد خوبی به شما داده است». او در کارها به پدر و مادر کمک میکرد. همة اطرافیان از دستش راضی بودند و او را دوست داشتند. در یازده سالگی روزه میگرفت و نمازش را اوّل وقت میخواند نماز شب نیز میخواند. با برادران و خواهران و با همه با مهربانی و عطوفت رفتار میکرد.
هيچگاه وقت خود را به بطالت نميگذراند. در سال تحصيلي مشغول درس و امور مذهبي و در فصل فراغت، مشغول كشاورزي بود. او از ورزشكاران شاخص فوتبال در سطح منطقة ابوزيدآباد محسوب ميشد. وی كم حرف ميزد و با جلسات غيبت نیز مخالف بود.
اسم خواهر آخرش را خودش انتخاب كرد. مردم منطقه به علّت يك اعتقاد خرافي كه هر كس اسمش زينب باشد تا آخر عمر ستمكش خواهد بود از انتخاب اين نام براي دختران خودداري ميكردند. امّا وی كه علاقة زيادي به ائمّه اطهار و مخصوصاً امام حسين(ع) و خواهر بزرگوارشان داشت؛ اصرار ميكرد كه نام خواهرش را زينب بگذارند. او ميگفت: «من ضمانت ميدهم كه او ستمكش نشود و اگر مشكلي پيش آيد من خودم جواب گو هستم». بعد از آن بود كه اين نام مقدّس براي دختران روستا استفاده ميشد. زينبسادات، دو ساله بود كه برادرش به شهادت رسيد.
ایشان از نوجواني، جبهه رفتن را شروع كرد و مشوّق دوستانش هم بود. هر 40 روز، 10 روز به مرخّصی میآمد امّا بیش از 8 روز نمی ماند. هرشب به مسجد میرفت و برای جبهه تبلیغ میکرد و افرادی را با خود به جبهه میبرد.
وقتی مرخّصی بود به خانوادة شهدا سر میزد و به آنها کمک میکرد. وقتی از جبهه میآمد؛ برایش لحاف و تشک میآوردم و پهن میکردم. ولی سیّد نعمت الله آنها را کنار میگذاشت و روی گلیم میخوابید. وقتی مادر علّت را جویا میشد، پاسخ میداد: «مادر جان دوستانم در جبهه روی زمین میخوابند». پدر به او میگفت: «تابستان به جبهه برو و پاییز درس بخوان». سیّد نعمت الله به پدر میگفت: «پدرجان درس و مدرسه همیشه هست امّا جنگ تمام میشود». ایشان یک سال و هشت ماه در جبهه ها جنگید. 3 ماه اندیمشک، 3 ماه کردستان، 3 ماه اهواز، 3 ماه دهلران، 4 ماه سنندج و بقیّه هم فاو و خرّمشهر بود. در 8 عملیّات شرکت کرد. دفعة آخر که به مرخّصی آمده بود؛ وقت رفتن به جبهه به خانة همة فامیل رفت و از آنها خداحافظی کرد. داوطلبانه در عملیّات خیبر شرکت کرد و در همان عملیّات مفقودالجسد شد و بعد از 11 سال جسد او را آوردند و در روز 13 آبان در روستای کاغذی زیارت سلطان صالح(ع) به خاک سپردند.
روحش شاد و راهش پررهرو باد
به نام خدایی که ما همه از اوییم و بازگشتمان به سوی اوست. با درود به حضرت مهدی و نایب بر حقش امام خمینی و با درود به روان پاک و مقدس شهیدان راه الله که جانشان را در راه اسلام فدا کردند و با درود و سلام به ملت ایثارگر و شهیدپرور ایران. سپاس خدای را که توفیق شرکت در نبرد حق علیه باطل و لیاقت شهادت را که یکی از انعام بزرگ الهی است نصیبم کرد.خدایا!عاجزانه از تو میخواهم که مرگ مرا جز شهادت در راه خودت قرار ندهی چون ما پیروان امام حسین(ع) هستیم و امام حسین (ع) شهادت را انتخاب نمود.میخواهم آنقدر به جبهه بروم و در راه حق بجنگم که یا پیروزی اسلام بر کفر جهانی را به چشم خود مشاهده کنم یا اینکه خداوند لیاقت شهادت را نصیبم گرداند. شهادت بالاترین مرتبه تکامل است.شهید با شهادت خود زندگی جاودانه ای را در جهان آخرت آغاز میکند.ای ملت ایثارگر و شهید پرور ایران! پیرو رهبر باشید و به رهنمودهای او گوش فرا داده و جامه عمل بپوشانید و قدر این رهبر پاک و متقی و گرانقدر را بدانید. دست از اسلام برندارید و خدا را شکر کنید که شما در چنین موقعیتی قرار داد و اما چند جملهای با پدر و مادر مهربانم:
پدر و مادر مهربانم شما خیلی بر من حق دارید و برای من خیلی زحمت کشیدهاید تنها خواهشی که از شما دارم بعد از حلالیت و بخشش این است که صبور باشید و ناراحت نباشید و پیوسته به یاد خدا باشید که یاد خدا ناراحتیها را از بین می برد و باعث آرامش دلهاست.پدر و مادر عزیزم دعا کنید خداوند این قربانی ناقابل را از شما قبول کند و خدا را شکر کنید که بر شما منت نهاد و امانتی را که به شما سپرده بود با پیکر خونین از شما پس گرفت. پس اگر جنازه ام به دست شما نرسید ناراحت نشوید چون من به صورت امانت نزد شما بودم. میدانم که شما آسایش و راحتی مرا میخواستید.بدانید که با شهادتم به آسایش و راحتی جاودانه و ابدی دست یافته ام.
حال چند کلمه ای با دوستان:
دوستان و برادران عزیزم هشیار باشید و مسائل اسلامی را فراگیرید و از روحانیت جدا نشوید و بدانید که هر کی در راه خدا گام بردارد خدا هم او را ثابت قدم میگرداند و او را یاری می کند. سعی کنید همه کارهایتان به خاطر خدا باشد و بدانید هیچ معاملهای بهتر از معامله با خدا نیست. چون خدا فرموده: انَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُم الجَنَه.به درستی که خداوند از مؤمنین، جان و مالشان را به بهای بهشت خریداری میکند (توبه-111).
ای ملت ایثارگر سعی کنید که با گفته ها و رفتارتان قلب امام را به درد نیاورید و در حق امام دعا کنید. بدانید که همه شما در مقابل خون شهدا مسئول هستید و مواظب باشید که خون شهدا را پایمال نکنید، باز مواظب باشید که خانواده شهدا را ناراحت نکنید. پدر و مادر و برادران و خواهرانم مرا حلال کنید و از تمامی فامیل و دوستان میخواهم که مرا حلال کنند.
پدر و مادرم، اگر میخواهید گریه کنید برای حسین (ع) گریه کنید که او سر همه ی جوانانش را به هنگام شهادت به دامن گرفت ولی خودش مظلومانه و غریبانه سر از تنش جدا کردند. در پایان امیدوارم که خداوند با همه ی بندگانش به فضل و کرمش ذفتار نماید.طول عمر و سلامتی کامل امام عزیزمان را از خداوند متعال مسئلت دارم. ضمناً در حدود 35 روز، روزه اگر میتوانید برایم یا بخرید یا بگیرید.
والسلام علی من التبع الهدی 1362/1/21
وصیت نامه سید نعمت الله سیدی؛ بنده کوچک خدا