شهید شمس آبادی بنیان استبداد را نشانه گرفت
شهید رضا شمس آبادی در بیست و یکم فروردین سال 1344 با ترور شاه، بنیان استبداد را در کاخ مرمر نشانه گرفت.
در سال 1319 کودکی در خانه کاهگلی و دود اندود ˈعلی اکبر شمس آبادیˈ در روستا ی ˈشمس آبادˈ شهر نوش آباد شهرستان آر ان و بیدگل به دنیا آمد که نامش اکنون نماد استبداد ستیزی مردمان رنج دوران کشیده خطه کویر است.
شهید ˈرضا شمس آبادیˈ روزگار کودکی و نوجوانی را با مشقت گذراند و سرنوشت دست های ظریف و کودکانه خود را از همان ابتدا با اشتغال به نخ ریسی، کشاورزی و رنج روزهای سوزناک گرم و سرد کویر، با پینه رقم زد.
با این حال، او با مکتب و مدرسه بیگانه نماند و تحصیل و آموختن را شبانه دنبال می کرد.
خواهر شهید رضا شمس آبادی در این باره می گوید: رضا در سال های نوجوانی ضمن فعالیت در یک کارگاه شعربافی شبها به کسب علم و سواد مشغول بود و توانست دوره ابتدایی را شبانه بگذراند و در اوقات فراغت نیز به فراگیری قرآن و نهج البلاغه می پرداخت.
ˈمعصومه شمس آبادیˈ افزود: او در ایام جوانی در جلسات و نشست های سیاسی منطقه شرکت می کرد و از این طریق با گروه ها و اخبار سیاسی کشور آشنا شد.
وی، با اشاره به اینکه در آن زمان بسیاری از عناصر وابسته به رژیم پهلوی به کاشان مسافرت میکردند گفت: هنگامی که دکتر ˈعلی امینیˈ نخستوزیر وقت شاه در سال 1340 شمسی به همراه ˈمحمد درخششˈ وزیر فرهنگ وقت به کاشان سفر کرده بودند، او شیشه اسیدی را که قبلا آماده کرده بود به هنگام استقبال مردم از نامبردگان در سرای شاهی بهسوی آنها پرتاب میکند که به اتومبیل آنها اصابت کرده و موجب ترس و وحشت این دست نشاندگان رژیم ستم شاهی می شود.
وی اضافه می کند:یکی از عواملی که بر روحیه ضد استبدادی شهید شمس آبادی تاثیر زیادی گذاشته بود وقایع مربوط به قیام خونین پانزده خرداد بود که مردم آران و بیدگل در این حرکت انقلابی نقش مهمی ایفا کردند.
خواهر شهید شمس آبادی خاطرنشان کرد: وقایع 15 خرداد 1342 انگیزهای شد که وی به سربازی برود تا بتواند در راه سرنگونی رژیم ستمشاهی کاری انجام دهد و اگر نتوانست نیز حداقل بر توانایی خود در جنگ چریکی بیفزاید.
وی تاکید کرد: خوب به یاد دارم که دو نسخه از اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) به دستش رسیده بود و پس از مطالعه آنها مدام این جمله را بر زبان میآورد: ˈراه دیگری برای من مشخص شد؛ این مرجع است که میتواند رهبری و هدایت کندˈ.
شهید رضا شمس آبادی که در مسیر مبارزات خود، تجربیات سیاسی فراوانی اندوخته بود به این نتیجه رسید که باید از طریق مبارزه مسلحانه، شاه را که مظهر همه مفاسد است از بین ببرد.
این شهید بزرگوار در ابتدا بسیار سعی کرد به استخد ام گارد جاوید در آید، اما با ممانعت ارتش مواجه و سرانجام با تلاش فراوان خود موفق شد به عنو ان سرباز لشکر گارد شا هنشا هی به خدمت سربازی مشغول شود.
شهید شمس آبادی، برای ادامه خدمت به کاخ مرمر فرستاده می شود و آن زمان است که تصمیم میگیرد تا با ترور شاه، بنیان استبداد را در کشور نشانه رود.
در کتاب ˈنهضت امام خمینیˈ از قول ˈسیده منوره چای دوستˈ مادر این شهید والامقام چنین آمده است: ˈرضا یک روز آمد عکسی با من گرفت و گفت : مادر! این یادگاری باشد؛ گفتم: چرا؟ گفت: می خواهم(با ترور شاه) کار بزرگی انجام دهم؛ گفتم: اگر بکشی[تو را] میکشند؛ گفت: وقتی کشته شوم برای جدت کشته خواهم شد؛ من به جز او را بکشم، هیچ جور آرام نمیگیرم.
ˈمعصومه شمس آبادیˈ خواهر این شهید بزرگوار نیز در این باره می گوید: ˈرضا حدود یک ماه قبل از عید سال 1344 شمسی که به مرخصی آمده بود به من گفت: اگر در کاخ مرمر اتفاقی یا تیراندازی صورت گرفت، یا شاه کشته شده یا من به شهادت خواهم رسیدˈ.
ˈشهید رضا شمس آبادیˈ، در 21 فروردین سال 1344 مصمم تر از همیشه، خود را آماده می کرد که به هنگام ورود محمدرضا پهلو ی در کاخ مرمر او ر ا به عنو ان نماد ظلم، هدف قر ار د هد.
ساعت نه صبح روز بیست و یکم فروردین 1344، شهید رضا شمس آبادی که در محل ایستادن اتومبیل شاه مستقر شده بود هنگامی که اتومبیل در مقابل سرسرای کاخ مرمر توقف کرد، آماده شد که به سوی شاه تیراندازی کند.
برخلاف پیش بینی های وی، شاه از در مقابل شمس آبادی اتومبیل را ترک نکرد و همین سبب شد که رضا مجبور به دور زدن اتومبیل شود.
همین فرصت کوتاه کافی بود که شاه خود را به داخل سرسرای کاخ بیندازد و شمس آبادی به دنبال شاه وارد سرسرا شده و به محض رسیدن او به مقابل دفتر، ناگزیر با شتاب هرچه بیشتر به راه خود ادامه داده از میان گاردی که راه عبور شاه را کنترل میکردند، گذشت و به سوی او که درحال وارد شدن به سرسرای دفتر بود، آتش گشود.
هنگامی که او به سوی شاه نشانه رفته بود و تیراندازی میکرد توسط دو درجه دار گارد مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
شهید شمس آبادی استوار بابایی را که با رگبار مسلسل میخواست مانع حرکت او شود، از پای درآورد و خود نیز زیر رگبار گلوله های استوار به شدت مجروح شد، به گونهای که دیگر یارای دویدن نداشت اما با این وجود خود را سینه خیز به سرسرا رسانید.
آنگاه که به کریدور اتاق شاه رسید، خشاب او خالی شده بود؛ ناگزیر در همان لحظهای که هدف تیراندازی سربازان گارد قرار داشت، کوشید که بار دیگر خشابگذاری کند؛ اما یکی از سربازان گارد بهنام ˈلشکریˈ که به شدت زخمی شده بود، سلاح او را هدف قرار داد و از کار انداخت.
رضا در حالی که فریاد میزد ˈمن باید این جلاد را بکشمˈ به جمع شهیدان گلگون کفن راه آزادی وطن و برپایی پرچم اسلام در کشور پیوست.
گر چه شاه در این جریان از مهلکه جان سالم به در برد، اما او و حامیانش متوجه شدند که جلاد خون آشام ایر ان در بین مردم پایگا هی ند ارد.
در آن زمان، رژیم مستکبر طا غوت عنو ان کرد که ˈرضاشمس آباد ی از نیرو ها ی حزب توده است که با این عمل خو استه شاه با تدبیر و دلسوز ملت ر ا از میان برد اردˈ.
ایاد ی رژیم پهلو ی جسد مبارک شهید شمس آباد ی ر ا در مکانی نامعلوم به خاک سپردند تا نشانی از او باقی نماند اما شمس آباد ی با مرگ سرخ خود درخشانترین پرونده مظلومیت ر ا گشود و فریاد و ناله مستضعفان تاریخ ر ا با شهادت خود به بار نشاند.
شهادت همراه با شهامت شهید شمس آبادی، برگی را در تاریخ مبارزات مردم خطه آران و بیدگل گشود که حاصل آن در مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی و همچنین هشت سال جنگ تحمیلی افتخاری برای کشور و مردم این خطه تلقی می شود.