احمد شیرینی آرانی
دخیل
بسیجی
محصّل
1345/01/01
آران وبیدگل
1362/12/11
جفیر
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
احمد در تاريخ 1345/1/1 در خانواده اى مذهبى و كشاورز در آران ديده به جهان گشود . عشق به اسلام از همان دوران كودكى در وجودش نهفته بود و در هفت سالگى قدم به مدرسه نهاد و دوران ابتدايى را با موفّقيت گذراند و وارد مدرسه راهنمايى شد و تا سال اوّل دبيرستان درس خواند . در اين زمان بود كه انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى پيروز شد و او هم در فعّاليت هاى مذهبى و سياسى
حضورى فعّال داشت .
به همّت احمد و ديگر دوستانش و به سرپرستى روحانى شهيد مفقودالاثر ، حجّتالاسلام مدبّر ، انجمن اسلامى نوجوانان تشكيل شد و احمد هم فعّاليت زيادى داشت . در اين زمان بود كه جنگ عراق عليه ايران شروع شد و با آنهمه فعّاليتهايش احساس گمشده ديگرى داشت و همواره از درونش ندايى او را به خود مىخواند .
اين امر باعث شد رفتن را بر ماندن ترجيح دهد و عزم ديار عاشقان كند و راهى جبهه شود . اوّلين بار از سوى بسيج به جبهه سر پل ذهاب اعزام گرديد و پس از سه ماه براى ديدار والدينش بازگشت ولى او ديگر عاشقى پاكباخته بود كه جسمش كنار پدر و مادرش بود ، امّا روح بزرگش در سنگر مبارزه با كفر و استكبار جهانى بود و معتقد بود كه جبهه ، دانشگاه خودسازى است و در اين دانشگاه با شهادت
فارغالتّحصيل مىشوند .
او براى اخذ اين مدرك مىكوشيد و بر آن شد كه براى دفعه دوم به كردستان اعزام شود تا از دستاوردهاى انقلاب اسلامى پاسدارى كند . به كردستان اعزام و مدّت سه ماه در آن منطقه محروم كوشيد .
براى سومين بار در عمليّات خيبر شركت كرد و در تاريخ 62/12/11 در منطقه طلاييّه به آرزوى ديرين خود رسيد و شهد شيرين شهادت را نوشيد .
بسم رب الشهدا و الصدیقین
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله
امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون
(قرآن کریم)
نگویید آنان که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زندگانند و لکن شما نمی دانید
به نام آن خدایی که پروردگار عالمیان است و به نام آن خدایی که جانم از اوست، روزیم از اوست و روح مان از اوست و به نام آن خدایی که هستیم از اوست وصیتم را آغاز می کنم.
السلام علیک یا اباعبدالله. سلام و درود بیکران بر حسین بن علی(ع) سرور شهیدان. سلام بر حسین(ع) آن حسینی که جانش را در راه خداوند نثار کرد و سلام بر شما ای پسر فاطمه و ای پسر علی(ع) که در صحرای کربلا صدای هل من ناصر ینصرنی شما بلند شد و کسی نبود که لبیک گوی شما باشد. اما در کربلای ایران و کردستان و در کربلای جنوب جوانان هستند و جواب شما را دادند و تا آخرین قطرۀ خون خود از اسلام دفاع می کنند و نمی گذارند که خون شما و یارانت پایمال شود و اسلام را زنده نگه می دارند و سلام و درود بیکران بر رهبرکبیر انقلاب آن یاور مستضعفان آن منجی عالم بشریت و آن بت شکن زمان خمینی کبیر و سلام و درود بیکران بر شهیدان اسلام.
ای ملت شهیدپرور من به عنوان یک برادر کوچک شما تقاضا دارم که امام را تنها نگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و از خداوند بخواهید که طول عمر بر امام عطا فرماید. من که به عنوان بنده ای ضعیف در پیش خدا بودم با خود گفتم که آیا مسلمانی و دینداری از روی شعار است. باید دینداری خود را از روی عمل انجام داد. پس وظیفه دانستم که به جبهه بروم و از خداوند متعال خواستم که لیاقتی به من عطا فرماید تا بتوانم وظیفۀ شرعی خود را انجام فرمایم.
ای مادر چطور انسانی مثل من زنده باشد و صدای نالۀ مادر شهیدی را بشنود و نرود اسلحۀ بر زمین افتاده اش را بر دوش بگیرد. اول وصیتی که به ملت شهیدپرور دارم: ای انسان هایی که در زیر بند استعمار خلاصی پیدا کردید به فکر آخرت باشید. در این دنیای فانی کاری کنید تا توشه ای فراهم کنید برای آخرت. این دنیا در یک لحظه به وجود می آید و در یک لحظه از بین می رود همیشه به فکر این دنیای بی ارزش نباشید.
من که یک بنده ای ضعیف در پیش خداوند هستم چطور به من اجازه می دهد صدای آن عزیزان در جبهه بلند شود و بگویند که احتیاج داریم و من در خانه بمانم. آیا وجدانم قبول می کند که اسلام و امام را تنها بگذارم؟ آیا وجدانم قبول می کند که خون شهدا را پایمال کنم؟ نه هیچ وقت در خانه نمی مانم. از خون شهدا است که اسلام زنده مانده با خون شان درخت اسلام و انقلاب را آبیاری کرده اند و ما نباید بگذاریم که درخت نوبهار خشک شود و همه باید خون بدهیم تا درخت اسلام زنده بماند.
ای مادران شهدا که آرزو دارید اگر کربلا آزاد شود و شما بر سر قبر شش گوشۀ امام حسین(ع) بروید و دعا کنید و بگویید حسین جان آیا در مقابل شما روسفید هستیم. ما هم جوان داده ایم. مادران شهدا بدانید شما در مقابل ائمه اطهار روسفید هستید.
ای مادرم آرزوی من همیشه و همه وقت این بوده که خداوند لیاقت شهادت را نصیب من فرماید زیرا من عاشق الله بوده ام و هرکس عاشق الله بوده دست از همه چیز بکشد حتی از پدر و مادر و حتی از فرزندان.
ای معبود، ای خداوندا من که مدتی از این زندگی گرانبها لذت برده ام، فهمیده ام که لحظه ای دیگر نباید بمانم و باید به جهاد که همان جهاد فی سبیل الله است روانه شوم. حال که موفق شده ام سوی آن دیار عشق و شهادت بروم پس ای خدا تو را سپاس می گویم و شکر می کنم و وجود نالایقم که هیچ ارزشی ندارد در راه تو و برای تو نثار می کنم.
ای پدر و مادرم هیچ احساسی نکنید زیرا که شهادت در راه خدا افتخار شماست و افتخار بزرگی نصیب شما گردیده و آن امانتی که خداوند به شما داده از شما پس خواهد گرفت و باید به صاحب اصلیش تحویل بدهید و حال وقت امتحان است با خود می گفتم ای کاش ما هم در روز عاشورا و در سرزمین کربلا بودیم تا با دشمنان بجنگیم حالا وقتش رسیده تا ثابت کنیم که پیرو امام حسین(ع) هستیم. باید ثابت کنیم که ما هستیم حالا موقع امتحان است و من باید بهتر از پس این امتحان برآیم و حال باید درس های 17 ساله خودم را پس بدهم و امتحان و سوالات آن ، خون دادن در راه خداست . ان شاءالله که بتوانم خوب امتحان خود را بدهم. وصیت مهمی که به دوستان دارم این است یاران و دوستانم آدمیان در ژرف وانبوه با امواج هایی درهم غلتیده اند که گروهی به کشتی نجات سوار شده. پس ای برادران و ای دوستان خود را به این کشتی رسانده و بر خدا توکل کنید تا در این دریا غرق نشوید و همیشه تقوا پیشه کنید و از قافله عقب نمانید که رحمت خداوند با تقوا پیشه گان است. ای دوستان نمازجماعت پشت دشمن را می شکند و می لرزاند. دعای کمیل دشمن را از بین می برد. مسجد محافظ مسلمین بر دشمنان است. پس دعاها یادتان نرود. ای دوستانم اگر می خواهید به خداوند نزدیک و قلب های تان مثل آینه صاف و مثل کوه استوار و مثل دریا خروشان و مثل خورشید درخشان باشید امام را تنها نگذارید.
وصیتم به مادرم: مادر عزیزم و عزیزتر از جانم اگر من شهید شدم و ناپدید گشتم برای من گریه مکن و اگر هم دلت سوخت برای پسر فاطمه حسین(ع) مظلوم که مادر نداشت گریه کن برای حسینی که با لب تشنه شهید شد. گریه برای حسینی که علی اصغر و علی اکبر و قاسم از دست داد گریه کنم. گریه کردن بر من ارزشی ندارد. پس مادرم اگر دلت سوخت حتماً امام عزیز را دعا کن تا ظهور صاحب الزمان(عج) خداوند نگه بدارد. مادرم آن زحمات شبانه روزی را از خداوند بخواه زیرا ما همه بندۀ خداوند هستیم. مادرم مهر حسین(ع) آن موقعی در دلم نقش بسته بود که شما در روضه های امام حسین(ع) گریه می کردید و گریۀ شما با شیر شما مخلوط می شد و در عوض به مهر تبدیل می شد و امام حسین(ع) در وجودم بود تا حال که توانستم لبیک گویش باشم.
وصیتم به پدرم: پدرم پدر عزیز چطور مزد این همه زحمات را جبران کنم. پدرم اگر خداوند لیاقت شهادت را نصیب من فرمود ناراحت نشوید. زیرا من با خوب کسی معامله کرده ام و خوب مشتری پیدا کرده ام و کالایی که دارم با وی معامله می کنم. باز هم می گویم و در عوض آن کالا اگر لیاقت پیدا کردم و شهید شدم کالای من موردپسند بوده و اگر شهید نشوم کالای من بی ارزش بوده. پدرم و مادرم دعا را فراموش نکنید و امام را تنها نگذارید و رزمندگان را دعا کنید. باید مرا ببخشید. پدر و مادرم مثل کوه استوار باشید و در مقابل دشمن از هیچ بادی نلرزید.
وصیتم به خواهرانم: خواهرانم حجاب شما عفت شماست سعی کنید حجاب خود را که از خون شهیدان افضل تر است رعایت کنید. خواهران عزیز با سعی و مجاهدۀ بیشتر در جامعۀ اسلامی سعی کنید که در صف رزمندگان اسلام قرار بگیرید. و با خدمتی بیشتر سهمی بزرگ را در جمهوری اسلامی ادا کرده باشید. خواهران عزیز با فعالیت های سیاسی و اسلامی خود به دنیا بفهمانید که در جمهوری اسلامی ایران زن در کنار مرد در صفی واحد بر علیه دشمن کافر می جنگد. ان شاءالله که به وصیتم عمل کنید.
ای برادران و خواهران حتماً دعا را فراموش نکنید امام را تنها نگذارید.
مبادا خویشتن را واگذاریم
امام خویش را تنها گذاریم
ز خون هر شهیدی لاله ای است
مبادا روی لاله پا گذاریم
به امام عزیز دعا کنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدارد
امضاء
احمد شیرینی
مورخ 23/ 08 /1362