رمضأنعلی استادی محمدآبادی
عبداله
بسیجی
کارمند
1333/10/01
1361/08/11
عین خوش
محمد آباد کویر
رمضانعلي استادی در روستای محمد آباد کویر در خانوادهای مذهبی دیده به دنیا گشود. او دوران ابتدایی را پشت سر گذاشت و مجبور بود به خاطر وضعیت بد مالی خانواده، روزها کار کند و شبها ادامه تحصیل بدهد و به خاطر پدر مریض احوال و دو برادر فلج خود تا دوّم دبیرستان خواند. چون علاقۀ زیادی به دختر داییاش داشت با او ازدواج کرد. بعد از ازدواج در رشتۀ پرستاری شرکت نمود و موفق شد در اداره بهداشت و درمان مشغول بكار شود. او هم در بیمارستان ها کار میکرد و هم در روستا به کارهای مردم اعم از تزریقات و پانسمان رسيدگي میکرد و در دوران انقلاب هم به مجروحین کمک می کرد. در جلسات مذهبی، تظاهرات و راهپیمائیها شرکت داشت. چون فردی انقلابی بود و در مقابل رژیم می ایستاد او را كه بعلت كفالت پدر و برادرانش معاف شده بود مجدداً به خدمت سربازی اعزام کردند ولي چون امام خمینی(ره) در این زمان فرمان فرار از پادگانها را داد ایشان از پادگان محل خدمت خود فرار کرد و پس از پيروزي انقلاب به کار خود در بیمارستان ادامه داد. با آغاز جنگ تحميلي چون امام خمینی(ره) فرمان بسیج داده بودند ایشان نيز در بسیج شرکت نمود. بعد از مدتی در اصفهان آموزش نظامی دید و به جبهه اعزام گردیـد تـا از اسلام و ملتش دفاع کند. او در چند از جمله عملیات فتح بستان و عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) شركت كرد که ایشان در این عملیات مجروح شد. با اینکه چند ترکش در سر او بود و به او توصیه شده بود که در جبهه شرکت نکند اما باز هم به جبهه رفت در جبهه بود که خبر تولد فرزندش را به او دادند و ایشان تلفنی به همسر خود گفت نام او را فاطمه بگذارید رمضانعلی به همسرش گفت که اگر در این عملیات شهید نشدم بعد از عملیات برای دیدن فرزندم و شما خواهم آمد. رمضانعلي در قرارگاه محل خدمتش برای تولد فرزندش شیرینی داد و خیلی خوشحال بود که به آرزویش رسیده است و نذرش ادا گشته است و سپس با دلي آرام و اراده اي محکم در عملیات محرم شرکت کرد و در همان عملیات بدون آنکه فرزند و همسرش را ببیند به درجۀ رفیع شهادت نائل گردید.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
و لاتحسین الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
مپندارید آن هایی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی می خورند.
درود بر حسین بن علی یکه تاز میدان جهاد و شهادت و درود بر یاران صدیقش که هم چون شمع گرد حسین جمع شدند و عاشقانه سوختند.
درود به رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و با درود بر همه شهیدان راه حق و آزادی.
ای ملت ایران بدانید که اگر روحانیون نبودند تا چندین سال دیگر آمریکا بر گرده ما سوار می شدند و از ما به عنوان برده استفاده می کردند. پس از روحانیت پشتیبانی کنید به هر قیمتی که می شود چون ضدانقلاب می خواهد شما را از هم جدا کند.
وحدت داشته باشید که پیروزی شما از وحدت است پس دست از تفرقه بردارید. حال زمان جنگ است کمبود وجود دارد ناراحت نشوید چون هر لحظه خداوند ما را امتحان می کند. ای امت ایران به رهنمودهای رهبرمان گوش فرادهید که پیروزی شما از فرموده های این مرد است و در مجالس دعا شرکت کنید قرآن زیاد بخوانید و امام را دعا کنید.
پدر و مادر عزیز من در زندگی شما را خیلی اذیت کردم و اکنون که در جبهه هستم امکان دارد من کشته شوم از شما می خواهم برایم گریه نکنید ان شاءالله خدا قبول کند شهید هستم. تازه در آن دنیا اول زندگی و خوشبختی من است و آن هم در نزد خدا و از شما می خواهم مرا ببخشید.
پدر و مادر عزیز از شما می خواهم که از دوستان و آشنایان و خویشان برایم رضایت بطلبید.
خواهران و برادران عزیز از شما می خواهم مرا ببخشید خواهرم سعی کن فرزندان خود را مؤمن و معتقد به قرآن و اسلام بزرگ کنید که این ها آینده ساز انقلابند.
همسر عزیز از تو می خواهم اگر فرزندم به دنیا آمد باید او را مؤمن و معتقد به قرآن و اسلام بزرگ کنید و دلم از تو می خواهد که صبر داشته باشید و خدا را شکر بفرست که خدا بزرگ است.
همسرم به پدر بگو مقدار پولی که سهم من می شود برایم نماز و روزه بگیرند و از خدا بخواهید طلب مغفرت و بخشش برایم (محل دفن زیارت محمدآباد پیش قبر باباجون)
به امید پیروزی حق بر باطل
خدا نگهدار همه شما
رمضانعلی استادی