عباس صلاحی پوربیدگلی
حسین
بسیجی
معلم
1342/02/01
1365/12/23
شلمچه
گلزارشهدای امامزاده هادی (ع) بیدگل
درسال 1342 همان سال که امام امت به تولد یارانش چشم داشت، در خانوادهای مذهبی و اصیل در بیدگل، فرزندی دیده به جهان گشود که پدر و مادر نام زیبای علمدار کربلا «عباس» را بر او نهادند. باشد تا او نیز با اقتدار به سردار رشید کربلا علمدار اداء دین کند و در یورش به ظلم و ستم، سرداری رشیدگردد.
عباس سالهای کودکی را در محیطی آکنده از پاکی و صداقت، تحت تربیت خانواده سپری کرد و در 7 سالگی قدم به محیط مدرسه گذاشت. دوران تحصیل را با موفقیت گذراند. در دوران تحصیل علاوه بر تحصیل علم و دانش از کسب معارف اسلامی نیز غافل نبود و با شرکت در جلسات مذهبی و با مطالعه کتب به پرورش روحی و معنوی خویش میپرداخت. دوران دبیرستان وی همزمان با دوران شکوفایی انقلاب اسلامی بود. او همراه با دوستان نزدیکش از جمله شهید عنایتی و شهید سید علیرضا بنی طباء، در راهپیمایی فعالانه میکوشید و حتی از آمادگی رزمی نیز غافل نبود.
پس از اخذ دیپلم در رشته علوم تجربی، با شرکت در کنکور مراکز تربیت معلم در رشته امور پرورشی به تحصیل ادامه داد و پس از فراغت از تحصیل به تعلیم و تربیت دانش آموزان و آینده سازان فردای میهن اسلامی پرداخت. با پذیرش مسئولیت مربی پرورشی مدرسۀ شهید خدمتی، به پرورش فرزندان انقلاب و آشنا کردن آنها با تعلیم اسلامی سخت میکوشید. پس از شروع جنگ تحمیلی، جهت دفاع مقدس از میهن و ارزشهای انقلاب اسلامی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و در همین سال با خواهر یکی از دوستان و همکاران خود (سید علیرضا بنی طبا) ازدواج کرد و پس از ازدواج همراه علیرضا چون دو برادر و یار قدیمی به تلاشهای خود برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی میکوشند.
با شهادت سید علیرضا مسئولیت ستاد امداد و پشتیبانی جبهه و جنگ آموزش و پرورش شهرستان را بعهده میگیرد، ولی او نیز تاب ماندن ندارد و سرانجام با شرکت در عملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نایل میآید.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش مستدام باد.
فرازهایی از وصیت نامه معلم شهید عباس صلاحی پور
من احساس میکنم که اکنون همان لحظه های شب عاشورا است که امام حسین (ع) ندای هل من ناصر ینصرنی میدهد و باید که لبیک گفت و گرنه هر بهانه ای و توجیهی که برای خود کنیم و از یاری امام عزیز خودداری ورزیم همانند کسانی خواهیم بود که امام حسین (ع) را شبانه تنها گذاردند و رفتند و بعد در سوگ نشسته و گریه زاری و انابه نمودند، ولی دیگر کار از کار گذشته بود و فایدهای نداشت. بنابراین وظیفه خود میدانم که به حد توان خویش اسلام و جمهوری اسلامی را یاری نمایم ...
سخن با همکاران و دبیران محترم، اینک وظیفه شما تنها ریاضی، فیزیک، ... و غیره را، درس دادن نیست بلکه اینها فرع است و اصل تربیت اسلامی است، که اگر در کنار تعلیم، تهذیب نباشد انسان عالم همانند درندهای چون صدام میشود و اینچنین جنایات را به وجود میآورد، پس سعی کنید همانطوری عمل کنید که اسلام از شما انتظار دارد و شهیدان همچنین.
دانش آموزان عزیز، فردای انقلاب بدست شما خواهد بود، سعی کنید همراه با علم آموزی خویش، احکام اسلام را نیز فرا گرفته و عامل به آن شوید که سعادت در این است که در خط سرخ شهیدان قدم گذراید، اگر میخواهید که فردای اسلام در جهان سرافراز و مسلمانان سربلند باشند و در آخرت هم اینچنین، بخوانید و مهذب باشید که در غیر از این خیانت است به اسلام و خون شهیدان ...