حسین صیادی نوش آبادی
حیدر
بسیجی
کارگر
1332/06/01
1360/10/05
بستان
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
حسین در اوّل شهریور ماه 1332 در خانواده ای کشاورز در شهر نوش آباد به دنیا آمد .
او به علّت فقر حاکم بر زندگی خانواده ، موفّق به تحصیل علم نشد و از همان کودکی به کشاورزی پرداخت .
بعد از خدمت سربازی ، در کارخانه نسّاجی کاشان مشغول کار شد و شبانه در کلاس های نهضت سوادآموزی شرکت کرد . در همین ایّام در تأسیس کتابخانه محلّه با شهید احمد سجادی همکاری می نمود .
با شروع جنگ تحمیلی ، داوطلبانه به جبهة آبادان اعزام و برای بار دوّم نیز به جبهة غرب اعزام گردید . دفعة سوّم به جبهة بستان اعزام شد که در همین عملیات بر اثر انفجار مین در تاریخ 1360/10/5 به شهادت رسید .
او شهادت خود را چند شب قبل از حادثه در عالم رؤیا مشاهده کرده بود .
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
بسم اللّه الرحمن الرحیم
« وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقتَل فِی سَبِیلِ اللهِ أموَاتٌ بَل أحیَاءٌ وَلکِن لا تَشعُرُونَ »
بقره – آیه 154
و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند ، مرده نخوانید که زنده اند ، ولی شما نمی دانید .
- اگر مرا در راه خدا بکشند و خاکسترم را بر باد دهند و هفتاد مرتبه این عمل را تکرار نمایند دست از اسلام برنخواهم داشت .
- مادر ، پدر ، خواهر و برادرانم ! به شما سلام می رسانم و از شما می خواهم که دست از اسلام برندارید و تشکّر می کنم که مرا با اسلام آشنا ساختید و از مادرم تشکّر می نمایم که در راه تربیت من کوشش بسیار کرد و زحمات طاقت فرسا کشید و از پدرم تشکّر می کنم که اگر جنازه مرا به دستش دادند إن شاء اللّه مانند کوهی خواهد ایستاد و هیچ نگران نخواهد بود مانند مادرم و اگر جنازة من به دستش نرسد هیچ نگران نباشد و سعی کنید کردار شما در جهت پیروزی انقلاب اسلامی باشد و هر کاری می کنید برای خدا باشد و دست از اسلام و روحانیّت برندارید که شما پیروزید .
- مادرم و پدرم ! من خودم چندی پیش در عالم رؤیا دیدم که روحم با جسمم به سوی خدا پرواز کرد و خیلی خوشحال بودم و شما هم خوشحال باشید .
- مادر جان ! من با رضایت شما به جبهه رفتم و إن شاء اللّه اگر در راه خدا کشته شدم کوچک ترین ناراحتی به خود راه ندهید ، مادر جان ! من همیشه دعا می کردم که در بیمارستان و یا تصادف و یا بستر نمیرم . مادرم ! من از آقای رجایی و
آیت اللّه بهشتی و شهید باهنر و سایر شهدای دیگر بهتر نیستم که سوختند و جسدشان هم به دست پدر و مادرشان نرسید . مادر جان ! من فقط یک آرزو دارم که مردنم در راه خدا باشد .
- مادرم و پدرم و سایر فامیلم ! به جای ناراحتی برای من از خدا بخواهید فرج
امام زمان ولی عصر (عج) را نزدیک فرماید و امام را زنده و موفّق و پیروز
نگهدارد .
- دوستانم ! به جای ناراحتی برای من به خاطر خدا کار کنید و به این انقلاب کمک کنید و امام را تنها نگذارید و به فرمان رهبر عمل کنید و در مقابل هر سختی و
ضدّ انقلاب ایستادگی کنید و صبر و بردباری پیشه کنید که خدا با شماست .
- مادر و پدرم ! اسلام و قرآن عزیز است از شما پیروی از رهبر عزیزتر است از شما در نزد من اطاعت از حق در نزد من عزیزتر است از همه شما برای این امیدوارم موفّق و پیروز باشید .
- مادرم ، پدرم ، برادرانم ، خواهرانم و دوستانم ! اگر خواستید در مصیبتم بگریید بر سالار شهیدان حسین (ع) و اصحابش بگریید که این آرزوی من است .
- قال علی (ع) : « الدنیا تفرو و تضرو و تمرو » دنیا فریب می دهد و ضرر
می دهد و زود می گذرد .