محمدرضا اسماعیلی
غلام حسین
بسیجی
محصّل
1348/08/01
محمدآباد ابوزیدآباد
1367/03/04
شلمچه
محمدابادابوزیداباد
محمدرضا سال 1348 در مزرعۀ محمد آباد ابوزید آباد در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. از آنجا که اولین فرزند خانـواده بود بسیار مورد لطف و مهر پدر و مادر خود قرار میگرفت. در اخلاق و خلق و خوی و خشرویی نمونه بود و تا سال پنجم دبستان را در زادگاهش تحصيل كرد. پس از آن به دلیل نبودن مدرسۀ راهنمایی در محمدآباد، جهت تحصیل به ابوزیدآباد در رفت و آمد بود و دورۀ راهنمایی را با موفقیت به پایان رسانید. پس از آن وارد دبیرستان شده و در رشتۀ تجربی ادامه تحصیل داد و تا آن موقع به کرات به بسیج مراجعه نموده و درخواست اعزام به جبهه کرده بود ولی به دلیل کمی سن موافقت نمیشد، تا این که در سال 1367 موفق گردید برای اولین بار عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردد و بالاخره در منطقه شلمچه به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش حدود 9 سال در کربلای ایران زیر آفتاب سوزان ماند و در سال 1376 به زادگاهش آورده شد و در گلزار شهداي محمد آباد به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام بر مهدی موعود(عج) و با سلام بر امام امت و خانواده های محترم شهدا.
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
غرض از مزاحمت بنده چند جمله ای به عنوان وصیت به خانواده ام و امت حزب الله است که به عرض می رساند.
خدا را شکر می کنم که مرا در این برهه از زمان قرار داد که مدافع اسلام عزیز باشم و جان ناقابل خود را برای احیای اسلام عزیز فدا کنم و باز خدا را شکر می کنم که اگر در روز عاشورا نبودم که به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) پاسخ بدهم اکنون به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان خودمان خمینی بت شکن پاسخ می دهم اگر نبودم که با یزید زمان امام حسین مبارزه کنم اکنون با یزیدی در زمان خود مبارزه می کنم. بنده راهی را که انتخاب کرده ام با آگاهی کامل قدم در آن نهاده ام و می دانم که این راه راه سرخ حسین(ع) است و تا آخر هم در این راه ثابت قدم باقی خواهم بود. به درستی که حسین(ع) چراغ راهنما و کشتی نجات است و ما باید از او درس بگیریم و قدم در راه او بگذاریم. امت حزب الله اکنون که همه دنیا برای به زانو درآوردن ما بسیج شده است و به زانو درآوردن ما هم از بین رفتن اسلام است بر ماست که قیام کنیم و بر علیه آنها به جهاد برخیزیم که ان الجهاد من ابواب الجنه. جهاد دری از درهای بهشت است. ای کسانی که آرزو می کردید که ای کاش در روز عاشورا بودید و در صحرای کربلا امام حسین(ع) را یاری می کردید اکنون بدانید که ایران ما کربلا و هر روزش عاشورا است پس برخیزید و حسین زمان تان را یاری کنید به سوی جبهه ها بشتابید که فردا دیر است اختلافات جزئی را کنار بگذارید و جنگ را به قول امام عزیزمان سرلوحۀ امورتان قرار دهید که مسأله اصلی جنگ است، دشمن شما را با این اختلاف جزئی سرگرم می کند و ضربۀ اصلی را می زند، هوشیار باشید مبادا این اختلافات در روحیۀ شما تأثیر بگذارد مبادا اختلاف در رأی موجب سوءتفاهم شما شود با یکدیگر مهربان باشید و به برادری رفتار کنید و بر علیه دشمنان سخت گیر باشید خداوند در قرآن کریم می فرماید محمد رسول الله الذین معه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم محمد رسول خداست و کسانی که با او هستند با یکدیگر مهربانند و با کفار سخت گیر. شما اگر پیرو دین محمد(ص) هستید با یکدیگر مهربان باشید و با دشمنان اسلام سخت گیر باشید. متأسفانه بعضی از ماها هم چون بر کشتی نشستگان بر دریای شب و روز شنا می کنیم ولی از خویشتن بی خبریم زمانی بیدار می شویم که کشتی عمرمان به ساحل رسیده باشد و طومار حیات ما درهم پیچیده باشد پس باید بیدار باشیم و مدافع اسلام عزیز باشیم. گوش به فرمان امام باشید مبادا او را تنها بگذارید که شعار می دهیم که ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند به این شعار عمل کنیم و اکنون که فریاد می زند که به جبهه ها بشتابید باید روانۀ میدان شویم و اگر از این فرمان سرپیچی کنیم کم تر از کوفیان نیستیم، به قول امام عزیز امروز روز درنگ نیست امروز باید لباس دوستی دنیا را از تن درآوریم و لباس رزم بپوشیم و روانۀ میدان شویم.
پدر و مادرعزیزم خیلی باید ببخشید که من آن گونه که می بایست حق فرزندی را ادا کنم ادا نکردم. شما از رفتن من ناراحت نباشید و صبر داشته باشید که الصبر رأس الایمان شما باید افتخار کنید که چنین فرزندی داشتید و در راه حسین(ع) تربیت کردید و قدم در این راه گذاشت شما در مرگ من گریه نکنید که با گریه کردن شما دشمنان اسلام خوشحال می شوند.
پدر و مادرعزیزم شما مرا حلال کنید که اگر حلال نکنید در روز قیامت نمی توانم پاسخ گوی زحمات شما باشم.
از برادرانم می خواهم که راهم را ادامه دهند و اسلحۀ به زمین افتادۀ مرا بردارند و از اسلام دفاع کنند.
از خواهرانم می خواهم که زینب گونه رفتار کنند و در مرگ من گریه نکنند.
شما مرا حلال کنید من برای شما نتوانستم برادر خوبی باشم. به هر حال مرا حلال کنید. از کلیه همشهریان و دوستان و فامیل ها می خواهم که اگر از من بدی دیده اند مرا حلال کنند و از معلمین محترم و همکلاسی های عزیز می خواهم اگر نارضایتی و ناراحتی از من دارند مرا حلال کنند.
خیلی باید ببخشید که مزاحم شدم به هر حال این وظیفه ای بود که می بایست انجام دهم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
خداحافظ
محمدرضا اسماعیلی
12/ 02/ 67