ابوالفضل عباسی آرانی
رجبعلی
بسیجی
طلبه روحانی
1346/02/04
1365/10/04
جنوب خرمشهر
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
در سحرگاه عاشورای محرم الحرام در سال 1387 ق.م، مصادف با دوم اردیبهشت سال 1346، در خانوادهای مستضعف و مذهبی، کودکی دیده به جهان گشود که نامش را به پیروی از علمدار کربلای حسین (ع) ابوالفضل نهادند. بدان امید که او نیز علمداری باشد برای کربلای دیگر، ابوالفضل تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان 17 شهریور آغاز کرد و در همان اوایل با شرکت در جلسات فرهنگی قرائت قرآن را به خوبی آموخت و با شروع انقلاب اسلامی، همراه سیل خروشان امت اسلامی در مبارزه با طاغوت شاهنشاهی، او نیز چون قطرهای از دریا برای پیروزی بر باطل در مبارزات شرکت داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی در اولین روز بهار آزادی همراه دوستان دیگرش اقدام به تأسیس قرائت قرآن جهت جذب نوجوانان محله نمود تا شاید بدین طریق خدمت بیشتری به اسلام و انقلاب کرده باشد.
ابوالفضل که از نوجوانی قوه تدبیر، اراده و ایمانش به خوبی نمایان بود، در کنار فعالیتهای مذهبی اش با حضور در زمین ورزش و یک ورزشکار خوب بودن، سعی می نمود تا از این طریق نیز جوانان را به سوی مجالس مذهبی جذب نماید. با شروع جنگ تحمیلی و شعله ور شدن آتش نبرد، آتش عشق به حضور در میدانهای نبرد در دلش زبانه کشید. اما بدلیل سن کمش جهت حضور در میدانهای نبرد پذیرفته نشد. روح زنده و قلب دلسوز ابوالفضل که وی را از سکون و رکود باز نمیداشت، او را بر آن داشت تا با شرکت در کنابخانه محل و افزایش فعالیتهای مذهبی سعی در انجام وظیفه در پشت جبهه نماید. بالاخره با کوشش فراوان موفق شد در شهریور ماه سال 1362 از طریق بسیج مستضعفین به استان محروم سیستان و بلوچستان اعزام شود و بعد از مراجعت از آنجا به ادامه تحصیل در حوزه علمیه پرداخت. بعد از شهادت دوستش شهید نعمت اله حاج جمالی دوباره از طریق بسیج، به خطه مظلوم کردستان عزیمت نمود در آنجا در واحد اطلاعات سپاه پاسداران به انجام وظیفه مشغول شد.
ابوالفضل وقتی آخرین بار در تاریخ 65/2/3 به سوی میدانهای نبرد میشتافت، با خود عهد کرده بود تا پیروزی جنگ برنگردد و سرانجام در عملیات کربلای 4 در نیمه شب چهارشنبه 65/10/4 با اصابت تیری به ناحیه سر با قلبی آکنده از عشق و ایمان چون پرندهای سبکبال به معراج پر کشید.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش مستدام باد.
فرازهایی از وصیت نامه برادر شهید ابوالفضل عباسی
... مادر مهربانم، چون بالاترین مقام را نزد خدا دارای و بیشترین زحمات را برایم متحمل شدهای و بیشترین نافرمانیها را از من دیدهای ولی با این حال خوشحال باش چونکه بهشت را زیر پای تو جویا شدم و حرکت کردم پس در شهادت فرزندت نگران نباش، چون خون من رنگین تر از خون علی اکبر امام حسین (ع) و دیگر شهدا نیست . پس خوشحال باش و سرفراز و گریه و زاری مکن و هرگاه خواستی گریه کنی به یاد شهدای کربلا گریه کن، زیرا آنها عزادار نداشتند. مادرجان حلالم کن و از تقصیراتم درگذر و از خدا برایم طلب مغفرت نما.