حسین عسگری ابوزیدآبادی
حاجی
پاسدار
نظامی
1344/04/01
شهر ابوزیدآباد
1362/05/14
پیرانشهر
گلزار شهدای امام زاده عبدالله ابوزیدآباد
حسین در سال 1344 در ابوزیدآباد متولّد شد. او در دوران کودکی، اخلاق و معرفت اسلامی را با تمام وجود فرا گرفت. در کنار کمک و یاری رساندن به پدر، به عضویت بسیج در آمد. به علّت تلاشهاي زیاد و فعّالیّتهای بسیار، پس از مدّتی عضو سپاه پاسداران شد. ایشان علاقة زیادی به امام و ائمّة اطهار(ع) داشت. همین علاقه باعث شد که او با شوق بسیار به جبهه های جنگ شتافت تا چون نگین انگشتری بیشتر از پیش بدرخشد. سرانجام در 1362/05/1 در پیرانشهر به شهادت رسید. آری شهادت چون چراغ عطرافشان باغی است که مشام جان انسان را معطّر میسازد. پیکر مطهّر او از دیدهها مخفی ماند، او گمنام ماند ولی به آرزوی خود رسید.
روحش شاد و راهش پررهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب حسین عسگری با نام خدا وصیتنامه خودرا شروع میکنم:
با درود و سلام به پیشگاه مقدس ولیعصر حجتبنالحسن المهدی امام زمان(عج) و نایب بر حقش امام امت خمینی بتشکن
والذین امنوا یاتلون فی سبیل الله والذین کفرو یقاتلون ف سبیل الطاغوت فقاتلو اولیاءالشیطان ان کید شیطان کان ضعیفا
مومنین در راه خدا و کافران شیطان جهاد میکنند سپس مومنین شما با دوستان شیطان شیطان بجنگید و هیچ بیم و هراسی نداشته باشید كه مکر و سیاست شیطان بسیار ضعیف و ناتوان است.
اینجانب حسین عسگری با آگاهی به راهم امیدوارم در این راه به شهادت نایل آیم. امروز این آرزوی میلیونها زن و مرد کشورمان می باشد و وصیت می نمایم تا آخرین قطره قطره خون خویش پاسدار حریم مرزهای جمهوری اسلامی باشم. امروز روزی است که باید به نجات اسلام شتافت، باید که اسلام را احیاء کرد و ان شاء الله همان طوری که آرزوی همة ماست این انقلاب را به رهبری امام عزیز به انقلاب مهدی(عج) پیوند خواهیم داد. این حقیر حسین عسگری بنده ناصالحی که قلبی محبوب و نفسی معیوب و هوائی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر دارد اینک در سنگر مردان حق حقیرانه به چهره آنان نگاه میکنم و در برابرشان خجلم هر وقت که عکس روح الله را میبینم این خجالت و حقارت آنچنان میشود که مرگ را از خدا طلب میکنم. بالاخره شهیدان رفتند و پیامرسان زینبی باید ادامهدهنده راهشان باش این را بگویم که واقعا امروز اگر شهید ندهیم فردا و مشکلات فردا را باید تحمل و با خسارات بیشتری مواجه گردیم. پی ای یاران خمینی (الهم صل علی محمد و آل محمد) با شهادت در راه خدا بخل نورزید که می دانم نمی ورزید و بدانید که این خونها صاف و سریع کننده و رشددهنده و بازکننده ظهور قائم اعظم حضرت مهدی (عج) است.
بار خدایا تو شاهدی که من چیزی دیگر عزیزتر از جانم ندارم که در راه اسلام و قرآن فدا کنم و امیدوارم که این چند قطره خون ناقابل مرا در راحت پذیرفته باشی، امروز که تمام ابرجنایتکاران بر علیه اسلام و قرآن شورش میکنند بر هر فرد مسلمان واجب است که در تمام لحظههای زندگیاش در راه خدا جهاد کند و با این مزدوران به مبارزه بپردازد چون اسلام در خطر است و این ما هستیم که باید به ندای هل من ناصر ینصرونی حسین زهرا که میگفت آیا کسی هست که مرا یاری کند گوش بدهیم و لبیک بگوئیم. آری پدر و مادر مهربانم از شما می خواهم که وقتی خبر شهادت مرا شنیدید خدا را شکرگذاری کنید که شما هم در دنیا و هم در آخرت نزد خدا رو سفید هستید و هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و این که ماية افتخار است بر شما و خیلی خوشحال هستم که توانستید چنین فرزندی پرورش دهید که بتواند در راه خدا قدم بردارد و این خوشحالی باعث شکست پی در پی برای دشمنان اسلام خواهد بود.از برادرانم می خواهم حسین وار و از خواهرانم زینب وار پیامآور خون شهیدان باشند آری پدرم مادرم بعد از من لباس سفید بپوشید و بر سر مزارم گریه نکنید که دشمنان ما شاد می شوند. باری کلیه همسایگانم و همانطور از اهالی محترم ابوزیر آباد مخصوصا از برادران محترم عضو بسیج میخواهم که هر گونه ناراحتی از من داشتند مرا حلال کنند و در پایان از ملت شهید پرور ایران میخواهم که اگر تمام آب های دریاها به جوش آیند و تمام کوه ها به لرزه درآیند سنگر خونین اسلام را رها نکنند و امام عزیز را دعا کنند که خط امام همان خط اسلام و قرآن است.
والسلام
و درآخر دعای همیشگی ما
خدایا خدایا
تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار