سیف اله علی رمضانی آرانی
سلطان علی
بسیجی
کارگر
1342/01/01
آران وبیدگل
1361/04/23
پاسگاه زید
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
در سال 1342 در خانوادهای مذهبی و زحمت کش متولد شد. تحصیلات ابتدائی را در مدرسه شهید مطهری (فعلی) گذراند و به علت مشکلات نتوانست به تحصیلات ادامه دهد و مدت چند سال در کارگاه قالی باقی کار میکرد. او که از نظر اخلاق و رفتار نمونه بود و برای جلب نمودن بیشتر رضایت پدر و مادرش در سال 1356 برای ادامه کار به کارخانه بافندگی شماره 2 کاشان رفت. یکسال کارکرد که انقلاب و تظاهرات بر علیه رژیم منفور پهلوی شروع شد و او که از افراد معتقد به این انقلاب و امام بود، همچون سایر مردم در تظاهرات شرکت میکرد و بعد از انقلاب هم یکی از افراد مؤمن کارخانه بود. وقتی امام دستور داده بود تولید را زیاد کنند او نیز تا آنجا که میتوانست در کارخانه اضافه کار میکرد تا تولید زیاد شود و این مملکت به خود کفائی برسد. در سال 1359 که جنگ بین ایران و عراق آغاز شد او علاقه زیادی داشت تا به جبهه اعزام شود. مرحله اول آموزش خود را در بسیج آران و بیدگل گذراند و عضو بسیج شد. برای اولین بار مدت 3 ماه به جبهه گیلان غرب رفت و برای مرحله دوم به مدت دو ماه به جبهه اهواز رفت. روحیه آنقدر بالا بود که هر وقت مرخصی میآمد، برای رفتن شوق زیادی داشت او برای بار سوم به جبهههای خرمشهر رفت و در اطراف پاسگاه زید عراق مستقر شد و در عملیات رمضان شرکت داشت. در ساعت اول حمله که مزدوران در مقابل حمله رزمندگان ایستادگی میکردند، قلب او را که برای اسلام میتپید با گلوله مورد هدف قرار دادند که به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بسم ربّ الشهداء
« وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقتَل فِی سَبِیلِ اللّهِ أموَاتٌ بَل أحیَاءٌ وَلکِن لا تَشعُرُونَ »
بقره – آیه 154
و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند ، مرده نخوانید که زنده اند ، ولی شما نمی دانید .
- سپاس بی کران خداوندی را که مرا آفرید تا در راهش گام بردارم و در راه او جان دهم . با درود بی کران به رهبر کبیر انقلاب که ما را هدایت کرد تا راه الله را بشناسیم و از لجنزار طاغوت به گلستان انقلاب درآییم .
- خداوندا ! تو را شکر می کنم که در زمانی زندگی می کنم که راه برای کمک به اسلام باز است و جوانی خود را فی سبیل الله فدا می کنم . من در حالی به
جبهه های نبرد رفتم که احساس کردم این انقلاب نیاز به خون دارد و ثابت شده است که انقلاب اسلامی ما با خون به پیش می رود ، آن چنان که امام می فرمایند : « پیروزی را خون می آورد نه شمشیر »
- ای امام عزیز ! من عاشق تو هستم و راه تو را راه انبیا و اولیا خدا می دانم .
امام عزیز ! شهیدان با خونشان نوید پیروزی می دهند و به تو و به امّت شهیدپرور نیز می گویم که از شهید دادن ها متأثّر نشوید که پیروزی اسلام بر کفر جهانی حتمی است .
- جبهه های نبرد مرز عادات و پر از معنویّات است . من اسلام واقعی را در
جبهه ها شناختم و به بزرگی امام عزیزمان پی بردم و با خدای خویش پیمان بستم که جانم را نثار این انقلاب اسلامی می کنم .
- افتخار بر پدر و مادر عزیزم که این چنین فرزندی پرورش دادند تا قطره ای از خون ناقابل خویش را در راه اسلام فدا کند .
- جاوید باد اسلام این دینی که در راه نجات ماست .
- مادر عزیزم ! مبادا در شهادت من متأثّر شوی که دشمنان ما شاد شوند . اگر خواستی گریه کنی بر فرزندان امام حسین (ع) گریه کن . مسأله ، مسأله اسلام
است ، مرگ طبیعی نیست . مرا به خاطر آن که نتوانستم جبران زحمات بی شمارت را بکنم ببخش و حلالم کن .
- پدر مهربانم ! مبادا از شهادت من ناراحتی داشته باشی که من امانتی بودم از خدا برای شما و بازگشتم به سوی اوست . اگر رنج و مشقّتی به خاطر من تحمّل کردی که نتوانستم جبران کنم حلالم کن .
- برادران عزیزم ! سعی کنید راه مرا که راه امام است ادامه دهید و همیشه به فکر انقلاب بوده و به سخنان گهربار امام عزیز گوش دهید .
- مردم شهیدپرور ! از روحانیّت مبارز هم چنان پشتیبانی کنید . نماز عبادی - سیاسی جمعه را هم چنان بپا دارید تا وحدت شما بیش تر شود . برادران عزیز ! بسیج و جهاد و سپاه را پشتیبانی کنید و با آنان همکاری لازم را مبذول دارید . در تشییع شهیدان مظلوم شهرمان شرکت کنید تا در حماسه آنان شرکت داشته باشید .
- ببخشید که مزاحمتان شدم ، هر کدام از من بدی دیدید ببخشید و از دوستان و آشنایان خود می خواهم که مرا عفو کنند .
« ربّنا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین »
والسّلام علی عبادالله الصالحین
سیف الله (علی ) رمضانی
امضا : 1361/4/31
روحش شاد و راهش پررهرو باد !