علی اکبر عموزاده آرانی
حسین
بسیجی
1346/01/01
آران وبیدگا
1364/12/11
دریاچه نمک فاو
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علي اكبر اول فروردين ماه 1347 در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. او دوران كودكي را با بيماري هاي زيادي سپري كرد.
هفت ساله بود كه وارد دبستان وثوق ( شاه عباس ) شد و هنگامي كه وارد دورة راهنمايي گرديد به علت بيماري ترك تحصيل كرد و مشغول كار بنايي شد، در عين حال در پايگاه بسيج چمران هم فعاليت مي كرد.
شايان ذكر است كه ايشان از آن جايي كه خداوند اراده كرده بود در راهش به شهادت برسد چندين مرحله تا لحظة مرگ پيش رفت، امّا خداوند او را حفظ كرد.
1 - در دوران كودكي به شدت بيمار مي شود به طوري كه در بيمارستان بستري مي گردد.
2 - هنگامي كه از بيماري نجات مي يابد؛ پس از مدتي داخل حوض منزلشان سقوط مي كند كه در حال غرق شدن بوده كه به لطف خداوند نجات مي يابد.
3 - هنگامي كه مشغول كار بنايي بود ناگهان از داربست به داخل چاه سقوط مي كند، ولي اين بار نيز لطف خدا شامل حال او شده و سالم مي ماند.
علي اكبر روحيه جمع گرايي داشت و در فعاليت هاي اجتماعي، ورزشي، مذهبي و عزاداري هاي امام حسين(عليه السلام) شركت مي نمود.
از آن جايي كه ايشان سن كمي داشت و براي اعزام با ممانعت مسئولان مواجه مي شد شناسنامه اش را تغيير داد و در تاريخ 62/5/3 اعزام و در گردان امام محمد باقر(عليه السلام) و علي بن ابي طالب لشكر امام حسين(عليه السلام) حضور داشت و در عمليات هاي والفجر 4 عمليات خيبر و والفجر 8 شركت كرد و سرانجامً در تاريخ11 /12/64 كنار درياچه نمك به شهادت رسيد و پيكر پاكش پس از سه ماه ماندن در برابر آفتاب گرم جنوب، به خانواده اش تحويل داده شد. روحش شاد و راهش مستدام باد
بی عش خمین نتوان عاشق مهدی شد
بسم رب الشهدا و الصدیقین
«و من طلبن وجدنی و من وجدنی عرفنی، و من عرفنی احبنی،
و من حبنی عشقنی و منعشقنی اشقته و من عشقته قتله
و من قتله فعلی دیته و من علی دیته شا نادیته...»
هرکس مرا طلب کند می جوید و هرکس مرا طلبد؟؟ می شناسد و هرکس مرا می شناسد دوستم می دارد و هرکس مرا دوست بدارد عاشقش می شوم و هرکس عاشق من شود عاشقش می شود و هرکس عاشقم شود او را می کشم و هرکس را بکشم خونبهایش بر من واجب است و هرکس خو نبهایش بر من واجب است خودم خونبهایش هستم.
«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
گمان نکنید آن هایی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
به نام خدا به نام خدای ابراهیم و به نام خدای موسی و به نام خدای محمد و به نام خدای حسین(ع) و تمام ائمه معصومین و به نام خدای مستضعفین جهان و به نام خدای روح خدا خمینی بت شکن که رهبر است.
وصیتم به مادرم وقتی که من به شهادت رسیدم مهری از خاک کربلا را در روی پیکرم قرار دهید زیرا علاقه به کربلا و قبرحسین(ع) قلب مرا آتش می زند لااقل در قبر خاکی از کربلا را داشته باشم تا در قیامت به حسین(ع) بگویم حسین جان اگر زیارتت نتوانستم بیایم ولی عشق خود را با داشتن مهر تربت تو دلم را آرامش می دادم و این تأثیر زیادی در روح شهید دارد مادرم از تو می خواهم که صدقه و انفاق به نیت فرزندت را در شب جمعه فراموش نکنی چون در روح شهید اثر زیادی دارد بعد از شهادتم ان شاءالله آمرزش و رحمت برایم از خدا مسئلت کنید. وقتی سر خاک من آمدید در آن لحظه ای که نگاهت به عکس شهیدت خورد و قلبت شکست بعد از خواستن صبر از خدا برای امام عزیز و پیروزی رزمندگان اسلام دعا کن.
مادرجان اگر من شهید شدم و راه کربلا باز شد و رفتی به حرم امام حسین(ع) و جایم را خالی دیدی نگاهی به حرم امام حسین(ع) بینداز و بگو حسین جان خون فرزندم باعث آمدن من به زیارت شد. خون فرزندم را در راه خودت و خدایت قبول فرما و این قربانیم را بپذیر. مادر اگر من به زیارت حسین نیامدم بدان امام حسین و امام زمان(عج) لحظه آخر با من بوده است و سرم را به دامن گرفته اند (ان شاءالله) مادرم از شما می خواهم مقدار پولی که دارم در راه خدا و جنگ خرج کنید تا اگر گناهی از من باقی مانده باشد با این عملم خدا ببخشد زیرا عذاب خدا سخت است.
وصیتم و سفارشاتم به برادران و پدر عزیزم این است که تا آن جا که از اجر صبر و شهادت برای مادر بگویند تا مادرم ناراحت نشود و فقط با نام خدا دل های تان را آرامش دهید. پدر افتخار کن چنین فرزندی را تربیت کردی که خداوند شهادت، این بزرگ را نصیب فرزندت کرد. پدر مرا ببخش که فرزند شایسته ای برای تو نبودم و مرا نزد خداوند ببخش که اگر شما پدر و مادر عزیز از من نگذرید خداوند نیز نخواهد گذشت. به قول امام عزیز که می گوید اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم.
والسلام
امضا
علی اکبر عموزاده