گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

نجات ا... افروز

اسداله

پاسدار

نظامی

1338/08/30

آران وبیدگل

1360/06/23

ارتفاعات بازی دراز

گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران

نجات الله آذرماه 1338 در آران چشم به جهان گشود ، سن 6 سالگي وارد دبستان شد و علاوه بر تحصيل براي كمك به والدينش قالي مي بافت بعد از دوره ابتدايي وارد مدرسه راهنمايي و دبيرستان شد و با موفقيت دوران تحصيل را تا ديپلم گذراند او علاقه زيادي به مكتب و مذهب خود داشت هر پنج شنبه شب در قرائت قرآن شركت مي كرد.پس از اخذ ديپلم در آزمون سراسري شركت كرد و در دانشكده فني كاشان پذيرفته شد يكسال از آن گذشته بود كه انقلاب اسلامي به رهبري امام (ره) شروع شد او در تظاهرات عليه رژيم فعالانه شركت داشت و يكي از بچه هاي فعال در محله بودكه در مقابل رژيم مي ايستاد.پس ازآن كه سپاه به فرمان امام(ره)تشكيل شداو وارد سپاه كاشان شدو در طول خدمتش به مأموريتهاي مختلف اعزام شد.اولين مأموريت او به مدت 3ماه در ايرانشهر بلوچستان بود پس از آن دو ماه در كاشان ماند كه جنگ اشرار وضد انقلاب در كردستان شروع شد او به مدت دو ماه به كردستان رفت و پس از آن با جنگ تحميلي روبرو شده كه داوطلبانه از طريق سپاه به جبهه آبادان در جنوب اعزام كه در آنجا مجروح گرديد . چند روزي بود از تخت بيمارستان مرخص شده بود كه دوباره درخواست اعزام به جبهه آبادان مي نمايد ولي بعلت مجروحيت مانع رفتن او مي شوند بالاخره با اصرار فراوان با اعزامش موافقت مي شود و مدت 3 ماه متمادي در جبهه هاي آبادان مي ماند.دوستانش مي گويند او هيچ وقت دوست نداشت در يكجا بماند هميشه دنبال مأموريتهاي پرتلاطم بود پس از مراجعت از آبادان با پيشنهاد خانواده اش ازدواج كرد ولي مجدداً در تاريخ 60/4/16 با مسئوليت فرماندهي گروهي از برادران رزمنده بسيجي به جبهه سرپل ذهاب اعزام شد و در تاريخ 60/6/23 در ارتفاعات بازي دراز به ديدار معبود و معشوق خويش شتافت.]


تعداد بازدید: 2327

بسم الله الرحمن الرحیم

« وَ قاتِلوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلونَکُم وَ لا تَعتَدوا انَّ اللهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین »

در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برمی خیزند جهاد کنید لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمگر را دوست ندارد .

- خدایا ! از لحظه های عمر ما بگیر و به عمر اماممان بیفزا .

درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب ، امید مستضعفان جهان ، درود فراوان بر ملّت غیور و مستضعف ایران .

سلام بر سربازان و پاسداران و دیگر نیروهای مسلح که با نثار خونشان یک بار دیگر در بدن مردة جامعه روح حیات دمیدند .

سلام بر پدران و مادران شجاع که با قربانی کردن فرزندان خود ، درخت اسلام را آبیاری کردند و سلام بر تو ای خمینی که بار سنگین این انقلاب را به دوش داری .

اینجانب نجات ( رضا ) افروز بر حسب وظیفه ای که داشتم روانة نبرد شدم . نبردی که کفر علیه انقلاب اسلامی ما حمله ور شده وظیفة ماست که برخیزیم و او را نابود کنیم و پرچم اسلام را را بر پای داریم و باز وظیفة ما است علیه آن هایی که امروز قسمتی از جهان را به آتش و خون کشیده اند و کُشت و کُشتار به راه انداخته اند برای این که در چپاول ملّت ها و بلعیدن سرمایه ها ودست رنج آنان بر یکدیگر سبقت گیرند و کشورهای ضعیف و عقب افتاده را تحت سلطه و اسارت خود در آورند ، قیام کنیم و آن ها را نابود و به زباله دان تاریخ بیندازیم .

امیدوارم که خدا گناهان من را ببخشد و قدرت من را زیادتر کند تا بتوانم هر چه بیش تر علیه نیروی کفر همان طور که مکتبم به من آموخت بجنگم و با نثار خون خود بتوانم ذرّه ای از این مسئولیّت بزرگی را که به دوش من است انجام دهم تا قرآن بر جای ماند و شما نیز بخواهید از خدا تا دعای من مستجاب گردد و انقلاب اسلامی ما به سر تا سر جهان صادر گردد .

- امّا شما ای جوانان و دوستان من ! هوشیار باشید و درست فکر کنید و در آغوش اسلام زندگی کنید . از اتلاف عمر و از پرورش دادن خیالات خام در سرها بپرهیزید . مانند جوانانی باشید که در راه خدمت به اسلام مخلص بوده اند و برای هدف اسلام دست از جان کشیدند و هم چون امام حسین (ع) باشید که برای حیات اسلام خود را در کام مرگ افکند و تشنه جان داد .

- و امّا تو همسرم ! دلم می خواهد زینب وار زندگی کنی و خوشحال باش که من در راه خدا قربانی شدم .

- و امّا پدرم و مادرم ! می دانم که شما انتظار برگشت من را دارید و امّا من انتظار برگشتن را ندارم . تنها آرزویم این است تا آن جا که می توانم در نابودی دشمن سهم بیش تری داشته باشم و موقعی که قدرت و توانم را از دست دادم امیدوارم که شهادت فی سبیل الله نصیب من گردد و بس . پدرم و مادرم که شما را از جان خود بیش تر دوست دارم امیدوارم که زحمات و ناراحتی هایی را که برای شما بعضی مواقع بوجود آوردم نادیده بگیرید و من را ببخشید. « إن شاء الله »

- پدرم و مادرم ! خواهشی که از شما دارم این است که شما ناراحت نباشید برای این که ناراحتی شما باعث خوشحالی دشمنان اسلام می شود .

- پدر و مادرم ! من از شما یک سؤال دارم ؟ آیا اگر یک شخصی امانتی به شما بسپارد شما دلتان نمی خواهد که آن امانت را هر چه زودتر به صاحبش برگردانی ؟ من می دانم جواب می دهی بلی . مادرم و پدرم ، من نیز امانتی بودم در نزد شما و شما نیز این امانت را به صاحبش برگردانید و فقط شما از خدا بخواهید که این قربانی ناقابل را از شما قبول کند .

- و امّا خواهران و برادران عزیزتر از جانم ! امیدوارم که از ناراحتی هایی که بعضی مواقع برای شما به وجود آورده ام بگذرید و من را ببخشید و هیچ ناراحت نباشید چون که انسان باید بمیرد چند سال کم یا زیاد . چه بهتر که انسان چند سال زودتر از این از دنیا برود و این زودتر رفتن با مُردنی با عزّت و شرافتمندانه همراه باشد و ضمناً از دوستانم و تمام افرادی که با آن ها به نحوی تماس داشتم بخواهید که من را ببخشند .

با امید پیروزی و موفّقیّت هر چه زودتر مسلمین

نجات افروز – سر پل ذهاب – شیشه راه

امضا 1360/4/31

روحش شاد و راهش پررهرو باد !


گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

ایمیل مدیر سایت : info@gmab.ir

شماره تماس : 09121276916

طراحی و تولید: ایده پرداز طلوع