علی اکبر غیرتی آرانی
آقامحمد
بسیجی
محصّل
1342/09/10
آران وبیدگل
1360/09/22
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علي اكبر ده آذر 1342 به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان رساند و در دبيرستـان شهيـدان عبـداللهي مشغـول بـه تحصيل شد، عشق به خدا و پاسداري از ميهن عزيزمان و پاسخ به نداي « هل من ناصرا ينصروني » باعث شد كه با عزمي راسخ و با شور و شوق فراوان به سوي جبهه برود.
فداكاري، شجاعت و غيرت و مردانگي او زبان زد همة دوستان و همرزمانش بود. شجاعتش را به سالار شهيدان نسبت مي دادند و آزادگي و مردانگي اش را در جبهه به حُر تشبيه مي كردند، شبهاي جبهه را با گفتن خاطرات، شيرين و به ياد ماندني سپري مي كرد.
وسايل و تجهيزات جبهه را براي شروع عمليات از كوه ها بالا مي برد. وقتي براي چند روز غذا به دست رزمندگان نمي رسيد تا غذا براي همه تهيه نمي كرد لب به غذا نمي زد او بسيار با گذشت و مهربان بود.
از ويژگيهاي پسنديدة علي اكبر رابطة عميق و گسترده اش با خانواده شهدا و فقرا بود بسيار درد آشنا و با تمام وجود با فقرا همدردي مي كرد.
به گفتة يكي از همرزمانش: جنازة 5 تن از شهيدان را اگر با شجاعت جمع نكرده بود جنازه ها شايد به دست خانواده هايشان نمي رسيد. مدتي فرماندهي نيروها را به عهده داشت و دليرانه در عملياتها شركت قهرمانانه داشت. صداي صلوات هايش در شروع عمليات ها هنوز در خاطره دوستان همرزمش مي باشد.
وعدة شهادت را آقا امام زمان(عج) به او داده بود. او عاشق شهادت بود سرانجام در يكي از عمليات ها با شليك گلوله اي به شاهرگش به شهادت رسيد.
راهش پر رهرو و يادش گرامي باد
و من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا و اليه منهم
من قضي كبر و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا.
قرآن کریم
به نام خدا و با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی.
من نمی خواستم وصیت نامه بنویسم ولی وظیفه هر شخص است که وقتی به جبهه اعزام می شود وصیت نامه می نویسد و از این رو شروع می کنم
وصیتم به پدرم: درود بر تو که چونان ابراهیم فرزند خویش را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان باری تعالی سر باز نمی زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی داند و زندگی را جز جهاد در راه عقیدة درست نمی داند و شهادت جز بهترین نعمت های خداوند می داند. پدرم خود را برای جهاد در راه خدا مهیا ساز.
امروز روز پیروزی مستضعفین بر مستکبرین است. پدرم چگونه من می توانستم مشاهده کنم که هر روز عده ای از بهترین جوانان ما کشته می شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم. می دانم از دست دادن من شاید سنگین باشد ولی غم از دست دادن حسین(ع) بر فاطمه زهرا سنگین نبودمگر ؟؟ نبودند که کشته شدند شدند تا دین اسلام پا برجا باشد؟ من هم به نوبه خود از آقا و سرورم حسین(ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یاد گرفتم. من آموختم که زندگی مادی نکبت بار است و نباید منتظر باشم که که مرگ ما را فرا بگیرد.
وصیتم به مادرم قامتت را بلند گیر و ندای (الله اکبر - خمینی رهبر) سروده و سخن شهیدان را خدا را به مردم برسان که همانان سخن ما پیروزی از قرآن و خدا می باشد. مادرم کوه باش و چون کوه استقامت کن لحظه ای از نام و یاد خدا غافل نباش در راه دین بکوش که هرچه بکوشی باز کم است. مادرم که بعد از خدا مهربان ترین و عزیزترین موجودها نزد من هستی من به وجود تو مادر افتخار می کنم که چنین فرزندی را تربیت کرد ه ای که افتخار اسلام باشد. مادرم گریه نکن. بخند و خوشحال باش زیرا در راه هدف مقدس گام برداشته و جان باخته ام مادر فدلی قلب تو از من رمیده ای آیا مگر سخن بد از من شنیده ای؟ تو بوستان سبز وجود منی و من آن غنچه توام که توام بر ؟؟ بده ای. مادرم سلام بر تو که بالاخره بر احساس مادرانه ات پیروز شدی و فرزندت را روانه میدان ؟؟ کفار و مسلمین کردی و گفتی که تو را در راه خدا هدیه انقلاب اسلامی می کنم و من به وجود تو افتخار می کنم که مادری از سلاله زهرا هستی.
وصیتم خواهرانم: تو نیز زینب باش و از هر آن چه هوس کردی بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن. خواهرانم زینب وار با ناملایمات دست و پنجه نرم کنید. حجاب و عفت و پاکدامنی را سر لوحه زندگی خودتان قرار دهید و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید.
وصیتم به برادرانم: راه خدا بهترین و برترین راه هاست پوینده و کشنده در این راه باش. برارد عباس جان تو از تمام برادرانم که درخانه هستیم تو بزرگ تر هستی بکوش و سعی ؟؟
بارالها خدایا این هدیه خون ناقابل ما پیروان فرستاده ات محمد(ص) و فرزندش خمینی را بپذیر ما را از سربازان ولی عصر(ع) قرار بده.
رهبر عزیزم را تنها نگذارید. همیشه از او تبعیت کنید. من که موفق به دیدارش نشدم. پدرم و همرزمانم از طرف من به دست بوس ایشان بروند.
وصیتم به دوستان و همکلاسی هایم: برادران من هوشیار باشید و رفتارهای برادران و معلم های خود را زیرنظر بگیرید و سعی کنید معلمان فاسد را از مدارس بیرون رانید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
به امید پیروزی اسلام بر کفر
علی اکبر غیرتی
سبک زندگی شهيد علی اکبر غیرتی
* فداكارى، شجاعت و غيرت و مردانگى: فداکاری، شجاعت و غیرت و مردانگی او زبان زد همه دوستان و همرزمانش بود. شجاعتش را به سالار شهیدان نسبت می دادند و آزادگی و مردانگی اش را در جبهه به حُر تشبیه می کردند. به گفته یکی از همرزمانش: جنازه 5 تن از شهیدان را اگر با شجاعت جمع نکرده بود جنازه ها شاید به دست خانواده هایشان نمی رسید. مدتی فرماندهی تعدادی از نیروها را به عهده داشت و دلیرانه در عملیاتها شرکت قهرمانانه داشت. غیرت و مردانگی علی اکبر تا آنجا بود که اجازه نمی داد رزمندگان مستقر در ارتفاعات گیلانغرب وسایل و تجهیزات و آذوقه به بالای ارتفاعات ببرند. او همیشه در رساندن وسایل و تجهیزات برای شروع عملیات در کوه ها پیش قدم می شد و آنها را به بالای کوه می برد. وقتی برای چند روز غذا به دست رزمندگان نمی رسید تا غذا برای همه تهیه نمی کرد لب به غذا نمی زد.
* ایثار و از خودگذشتگی و بخشش: شهید علی اکبر غیرتی بسیار دردآشنا و با تمام وجود با فقرا همدردی می کرد تا جایی که در یکی از زمستان های سرد وقتی فقیری را دیده بود که از شدت سرما به خود می لرزد و لباس گرم در تن ندارد، گرانقیمت ترین بالاپوش خود یعنی اورکت آمریکایی که از قیمت بسیار بالایی برخوردار بود و در آن زمان بعضی از اغنیا می پوشیدند از تن خود در می آورد و مانند بی بی دو عالم فاطمه زهرا (س) به آن مرد بینوا و فقیر هدیه می دهد. هر گاه به خانه دوستی می رفت که وضع مالی خوبی نداشتند نه تنها به آنها کمک می کرد بلکه قند و چای در جیبش می گذاشت و به صورتی که کسی متوجه نشود به آنها می داد.
*حلالیت طلبی: از آنجایی که علی اکبر از جثه و هیکل قوی برخوردار بود از همان دوران کودکی در یکی از دعواهای جوانی، یک نفر مظلوم را مورد ضرب و شتم قرار می دهد اما پس از سال ها به درب خانه او می رود و از او عذرخواهی می کند و حلالیت می طلبد.
* مبارزه با منافقین و ضد انقلاب: علی بسیار از منافقین (سازمان مجاهدین خلق) بدش می آمد و با آنها مبارزه می کرد تا جایی که در دبیرستان شهیدان عبدالهی هواداران این سازمان جرأت فعالیت نداشتند و اگر هم فعالیتی می کردند تا اسم علی اکبر غیرتی می آمد فرار می کردند.
آنها خیلی از علی می ترسیدند زیرا در یکی از روزها در غیاب علی که تعدادی از آنها دست به فعالیت زده بودند علی وارد دبیرستان شد آنچنان آنان را موررد حمله قرار داد که دیگر یارای فعالیت نداشتند و درس عبرتی شد برای آنها که هر جا علی غیرتی باشد جای نفس کشیدن ندارند برگرفته از سایت سردار شهید حسین صیادیان .