حسین فرقانی بیدگلی
محمد
بسیجی
نظامی
1344/04/01
1361/04/27
پاسگاه زید
گلزار شهدای امام زاده حسین (ع) بیدگل
حسين در سال 1343 و در روز چهارم ماه رمضان در خانواده اي مذهبي و از طبقه اي مستضعف در بيدگل متولّد شد .
او از هوش و استعداد خوبي برخوردار بود تا حدّي كه كلاس اوّل و دوّم ابتدايي را هم زمان در مدّت شش ماه سپري كرد و بقيه مقطع ابتدايي را در مدرسه كاشانچي با موفّقيّت گذراند.
او در راستگويي و تواضع زبانزد همه بود . در برخوردهايش بسيار با ادب و درسلام كردن پيشي مي گرفت.
با شروع انقلاب اسلامي به رهبري امام خمیني با اين كه نوجواني بيش نبود ولي شوق و علاقه اش به حضور در پيشبرد و پيروزي انقلاب اسلامی باعث مي شد كه در راهپيمايي ها و تظاهرات شركت كند.
هنگامي كه عراق عليه ايران جنگ تحميلي را آغاز كرد حسين پانزده سال داشت و براي حضور در دفاع مقدّس به رهبري امام خميني سراز پا نمي شناخت .
او هرچند كه از نعمت وجود پدر بي بهره بود ولي وقتي حضرت امام حضور در جبهه را واجب كفايي دانست ، خودش را آماده كرد و براي حضور در آموزش نظامي ثبت نام و در پادگان آموزشي شركت کرد .
در حين آموزش ، به علّت سقوط از كوه از ناحيه كمر مصدوم شد و به همين علّت از آن دوره آموزشي محروم و مجدداً پس از بهبودي تجديد دوره شد و پس از پايان آموزش ، با خواهران و برادران و مادرش خداحافظي و روانه جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد.
حسين در جبهه آرپي جي زن بود و قبل از شروع عمليات رمضان بر اثر تركش دشمن بعثي از ناحيه دست مجروح مي شود ولي از منطقه بر نمي گردد و در عمليات شركت مي كند و در همان عمليات به شهادت مي رسد و حدود شانزده سال پيكر مطهرش مفقود گرديد .
آري ! حسين در ماه رمضان چشم به جهان گشود و در ماه رمضان 1361 تولد ديگري يافت و « عند ربّهم يرزقون » شد .
او هنگامي كه به جبهه اعزام شد ، پدر نداشت و هنگامي كه پيكر مطهرش پس از شانزده سال به وطن برگشت ، مادرش را هم از دست داده بود.
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
وصیت نامه شهید حسین فرقانی
با درود به رهبر انقلاب و امت شهید پرور ایران و این شیر خروشان جماران وصیت نامه خود را آغاز می کنم.
به نام خدای شهیدان و به نام خدای خریدار خون شهیدان و به نام سرور آزادگان حسین بن علی (ع)
مادر عزیزم از این که مدتی از شما دور هستم هیچ گونه ناراحتی برایم نداشته باشی . چون آن زمان گذشته است که مثل بقیه در کنج این خانه و قفس بمانم. اگر من در کنج این خانه بمانم چه کسی به کمک اسلام بشتابد؟ مادر عزیزم ، من برای حسین می روم و ندای هل من ناصر ینصرنی را لبیک گفته و به آرزوی دیرینه خود برسم . من به راه حسین می روم تا درس شهادت و شهامت و شجاعت را بیاموزم . مادر عزیزم اگر من به درجه شهادت نائل گشتم و این خون ناقابل خود را در راه اسلام دادم برایم هیچ گریه و زاری نکنی چون اسلام احتیاج دارد. مادر عزیز ، عوض این که برایم گریه و عزاداری کنی برایم در شهادتم یک مجلس جشن برپا کن که این دشمنان اسلام کور شوند. مادر عزیز، من را حلال کن از این که مرا بزرگ کردی از این که در کودکی من در کنار بسترم بیداری کشیدی.
مادر من به جبهه حق علیه باطل می روم تا یک صدامی در خاک اسلامی بیرون کنم . مادر عزیز ، من باید انتقام خون برادرانم را بگیرم. مادر خداحافظ.
یک پیام به ملت قهرمان و شهیدپرور دارم و این است که وحدت خود را حفظ کرده و گوش به فرمان رهبر انقلاب اسلامی بدهید . نماز جمعه این سنگر اسلام را فراموش نکنید. خداحافظ و خداحافظ رهبر انقلاب اسلامی ایران.
61/3/12 حسین فرقانی