علی محمد فرهادیان
حسین
سرباز ارتش
1340/02/01
آران وبیدگل
1360/12/01
تنگه چزابه
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علـي محمـد اوّل ارديبهشت 1340 در يـك خـانـواده متـوسط و مـذهبـي بـه دنيـا آمـد.
از همان كودكي ( همزمان با ورود به دبستان بونصر شيباني شهرستان آران و بيدگل ) همگام با تحصيل در كنار خانواده، مشغول بافتن قالي و كمك و مساعدت به آنان بود. و از آن لذت مي برد پس از سپري شدن دورة دبستان به مدرسة راهنمايي شهيد خدمتي و بعد به دبيرستان برادران شهيد عبداللهي رفت و سال چهارم دبيرستان را با موفقيت به پايان رساند.
همزمان با تشكيل شوراي محلي به دليل اعتماد و اخلاص و پاكي او به عنوان عضو شوراي محل انتخاب و فعاليت زيادي در جهت كمك به مردم و تعمير مسجد و تشكيل كلاس هاي قرائت قرآن مي نمود.
تابستان 1359 از طرف جهاد سازندگي منطقه جهت آموزش فني به دانشگاه علوم و فنون تهران مراجعت نمود و پس از آموزش فني ( لوله كشي ) به آران بازگشت. اخلاص و ساده زيستي او در مدت آموزش زبانزد برادران بود. با شروع جنگ تحميلي و تشكيل هسته هاي ابتدايي بسيج در مهرماه 1359 در منطقه آران و بيدگل با جمعي از برادران اوّلين گروه مقاومت بسيج را تشكيل دادند.
در 18 آذر 1359 با عده اي از برادران جهت خدمت مقدس سربازي به پادگان آموزشي بيرجند اعزام و پس از آموزش دو ماهه به لشكر 77 پيروز خراسان تقسيم مي شوند و با تقاضاي لشكر از داوطلبان اعزامي به جبهه، او داوطلبانه تقاضاي اعزام به جبهه حق عليه باطل را مي نمايد و مدت شش ماه در سنگر خط مقدم جبهه به فعاليت عليه متجاوزان بعثي مي پردازد. در جبهة ميمك رئيس جمهور شهيد محمد علي رجايي(ره) براي زيارت رزمندگان به سنـگر آنـان مي رود و علـي محمـد بـا آغوش باز شهيد رجايـي را در برگرفته و با او به عنوان يـادگـاري عكس مي گيرد.
پس از شش ماه نبرد و تلاش با صدور فرمان امام مبنی بر شکست حصر آبادان جهت عمليات ( ثامن الائمه ) به سوي آبادان منتقل مي شود و در عمليات پدافندي در تاريخ7/7/ 1360 در محل پل مارد زخمي و به بيمارستان 501 ارتش منتقل مي شود و پس از 55 روز استراحت باز به سوي حجلة خود سنگر جبهه مي شتابد و براي عمليات بعدي در حاليكه آخرين وصاياي خود را با خانواده عنوان و از آنان حلاليت مي طلبد به آنها اعلام مي كند كه، من ديگر بر نمي گردم و سرانجام در تاريخ 1360/12/1 از ناحيه سينه و صورت به سختي مجروح مي شود و به ديدار حق مي شتابد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون.
«گمان نبرید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند».
آری آفتاب عمر چه زود یا دیر غروب می کند چه شیرین و صفاست این غروب هنگامی که سر می رسد با غزل شهادت باشد و از یک انسان معمولی یک موجود متکامل و به اوج انسانیت رسیده سازد تقدیر خویش بود که در نبرد علیه قدرتمندان و زورمندان و ریاکاران زمان در رزم علیه کفار بعثی به درجه رفیعه شهادت نائل آیم.
خداوندا سپاس بیکران بر تو باد که این بنده حقیر را به منتهی الآمال رساندی و توفیق رسیدن به شهادت عنایت نمودی.
و خداوندا صبر عاجل به پدر و مادرم عنایت نما و این کام مرا که تلخی بر آن است بر آن ها آسان دار و اما ملت دلاور و شهیدپرور ایران و مسلمین جهان:
به عنوان یک شهید گواهی بر صدق فی سبیل الله با شما سخنانی دارم برادرانم از نصرت اسلام و یاری امام مان خمینی دست برنداشته و زمینه انقلاب مهدی را فراهم نمایید.
گروهک های ضددینی و منحرف را سرکوب نمایید و تا نابودی ابرقدرت های شرقی و غربی و مزدوران و ایادی شان دست از نبرد برندارید. امیدوارم که در راه اهداف اسلام کوشا بوده و ان شاءالله در این راه موفق و مؤید و منصور باشید.
و اما پدر و مادر و خواهران و برادران ارجمندم و دوستان: اگر این حقیر اشتباه نموده ام یا کوتاهی در موردی کردم بر من ببخشید و مادرم مرا حلال کن و بدان راهی را که من رفتم با انتخاب خود بوده و همان راه حسین(ع) است که علی اکبرگونه به حجله شهادت پای نهادم.