مجید قاسمی ابوزید آبادی
نجات علی
بسیجی
1278/10/11
1363/12/22
پاسگاه زید
حسین ابادابوزیداباد
مجيد قاسمی در خانوادة مؤمن و مذهبي چشم به جهان گشود. تحصيلاتش را تا پايان راهنمايي ادامه داد و موفّق به اخذ مدرك سيكل گرديد. او همواره به فكر خانواده و اطرافيان بود و براي آن كه باري از دوش پدر بردارد؛ در اوقات فراغت به كشاورزي ميپرداخت. اخلاق نيكوي او، زيبايي چهرهاش را دو چندان مينمود. رابطة عاطفي زيادي با دوستان، به خصوص بچّه هاي خردسال داشت. در هنر هم دستي داشت و علاقهاش به نقّاشي او را سر ذوق ميآورد و به نگاشتن تصاويري ماندگار روي شيشه ميپرداخت كه آثار ارزشمندش برايمان به يادگار مانده است. با حضور در پايگاه بسيج، عشق به ميهن و شور رفتن به ديار شيفتگان در وجودش موج ميزد و داوطلبانه عازم راهي شد كه انتهايش آسمان بود و ملكوت. عمليّات خيبر و بدر، جوانمرديهايش را بر دفتر روزگار نگاشت و عاقبت در عمليّات بزرگ بدر با اصابت گلوله به سرش، با خون خود، زيباترين نقش را ترسيم كرد و همراه پرستوهاي سپيدبال به آسمانيان پيوست و ده سال بعد، اوّلين گروه تفحص، پلاك و استخوانهايش را براي مادر به يادگار آوردند.
روحش شاد و راهش پررهرو باد
واعتصموا به حبلالله جميعا و لاتفرقوا
چنگ بزنيد به ريسمان خدا و از هم متفرق نشويد
بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و با درود و سلان برخانواده شهدا كه جوانان خود را به جبهه فرستاده و قرباني خدا و دين اسلام نمودند و با درود و سلام بر رزمندگان و شهيدان گلگون كفن كه با خون خود نهال انقلاب اسلامي را آبياري نمودند و با سلام و درود برامام زمان(عج) و نائب بر حقش پير رنج كشيده جماران و ياور مستضعفان امام خميني است پروردگارا اينك براي رضاي تو و براي خشنودي تو و به امر خليفه بر حق و تو نائب امام زمان نيز باشد كه قدم به صحنه جهاد عليه كفر ميگذارم به آن اميد كه مرا به فيض شهادت برساني تا شايد كفارهاي باشد براي محو گناهانم و اداي ديني در قبال جمهوري اسلامي و يا مرا بيامرزي و توبه ام را بپذيري كه حال به تو نيازمندم و غير از تو كسي را ندارم خدايا بسيار درتلاش بودم تا براي تو بندهاي مخلص باشم هر چند كه لطف تو شامل حالم بوده ولي شرمنده و سرافكندهام و اميد بخشش دارم خداوندا ميداني كه از مردن هراسي ندارم و شهادت در راه حق خيلي شيرين است خداوندا سوگند ميخورم كه گرانبهاتر از خونم متاعي ندارم كه بدهم و اينك مرا گلگون شده و تكه تكه شده بپذير. خدايا من تا آخرين نفس كه در دل دارم در سنگرم خواهم ماند و بعد به اين موضوع ميپردازم كه چرا من به جبهه آمدهام پدر و مادر و خواهران و برادرانم اين موضوع از شما بسيار مهم است از اين جهت كه شما بايد بدانيد كه آيا مرگ من از روي آگاهي بوده يا از روي اجبار بايد به همه بگوئيد كه من فقط به خاطر خدا و لاغير به اينجا آمدهام تا جانم را براي خانوادهام بسيار عزيز و براي پاكباختگان شيوه انبياء و الله كم ارزش است در راه خدا بدهم من روي تشخيص خود نسبت به اوضاع و احوال موجود اين راه را انتخاب كردم مادر جان هر تهمتي كه به روحانيت ميزنند دروغ است من خود ديدهام كه هر كس دم از ماديات ميزند فقط مكر خود است نه ديگران هر كس دم از روشنفكري ميزند متأسفانه خاموش و تاريك از آب درميآيد هر گروه و مربي كه در زمين مثل قارچ سردرميآورد فقط فكر خودشان هستند و مصالح خودشان را در نظرمي گيرند لذا تشخيص دادم كه وظيفه من جنگيدن با تمام مظاهر پليدي به اندازه توانانيم است