جواد قاسمی راد
شیخ حبیب الله
بسیجی
1336/01/01
آران وبیدگل
1361/08/19
عین خوش
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
جواد در نخستين بهار 1336 در خانواده اي مذهبي،روحاني و انقلابي در محله چهار سوق آران به دنيا آمد. شرايط سخت زندگي يك خانواده روحاني ( آن هم در زمان طاغوت ) مانع تحصيل اين جوان مؤدب، با وقار و آرام نشد و موفق به اخذ ديپلم در رشتة طبيعي از دبيرستان امام خميني كاشان گرديد.
دوران خدمت سربازي را با آموزش در همدان، در لشكر 16 زرهي قزوين سپري كرد. با حركت انقلابي مردم ايران عليه رژيم پهلوي و دستور امام خميني مبني بر خروج سربازان از پادگان ها، جواد كه از خانواده اي روحاني و مبارز 15 خرداد 1342 بود، جزء اولين كساني بود كه از پادگان ها فرار كرد. پدر اين شهيد جزء روحانيوني بود كه در حركت و علمداري قيام مردم آران در سال 1342 به دفاع از دستگيري امام خميني به دست رژيم پهلوي، از آران به سوي كاشان حركت كرد و در مبارزه با نيروهاي ژاندارمري آن زمان ده ها مجروح دادند و ده ها نفر همانند خودش به ساواك قم فراخوانده شدند.)
بعد از پيروزي انقلاب، عشق جواد به امام خميني منجر شد كه در شهريور 1358 با جمع زيادي از مردم آران با پاي پياده براي زيارت امامشان راهي قم شوند.
با شروع تجاوز ارتش بعثي عراق به سرزمين ايران در سال 1359، جواد بعد ازطي دوره آموزش ويژة جبهه، در زرين شهر اصفهان، به عنوان يك بسيجي، داوطلبانه عازم ميادين جنگ شد و بعد از سازماندهي در لشكر 14 امام حسين(عليه السلام)، در عمليات محرم در منطقة عين خوش و موسيان شركت كرد و بعد از چندين نبرد با متجاوزان در مرحله سوم عمليات در سِمُتِ آرپي چي زن گردان پياده، از ناحيه سر مورد اصابت تركش خمپارة دشمن قرار گرفت و در 1361/8/19 به شهادت رسيد.
روحش شاد و يادش گرامي باد
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ
مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا
آیه 23 سوره احزاب
بعضی از مؤمنان مردانی بزرگ هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بسته کاملاً وفا کرده و (شهید شدند) و برخی در انتظارند و مقاومت می کنند و به انتظار شهید شدن می باشند و حوادث و شخصیت ها هیچ گونه تغییری در عهد و پیمان آن ها به وجود نمی آورد.
شهادت دعوتی است الهی به همه مسلمان ها که یا با عزت زندگی کنید یا با عزت بمیرید.
خداوندا تو را شکر می کنم که سعادت جبهه رفتن را به من دادی و سپس شهادت در راهت را نصیبم فرمودی.
ای خدای توانا اگر شهادتم باعث خدمتی به اسلام و مسلمین است و باعث پرورش روح جوانان می باشد من را جزء شهدا قرار بده. خدایا تو می دانی که گم شده خود را فقط در این جا یافتم و هیچ مرا در این دنیا خشنود نکرد مگر عشق به شهادت در راه خودت.
موقعی که به جبهه حق علیه باطل رفتم وظیفه شرعی خود دانستم که در این روز که اسلام و مسلمین مظلوم واقع شده اند و مورد هجوم بعثی صهیونیست ها قرار گرفته اند از آن ها تا حد جان دفاع کنم.
وصیتم به پدر مهربانم: از شما خیلی متشکرم که فرزند ناقابل خود را با شوق و هیجان وارد جبهه حق علیه باطل نمودی تا با مزدوران بعثی بجنگد و بالاخره به درجه رفیع شهادت نائل آید. و من از حضرت علی اکبر(ع) عزیزتر نیستم که با آن شور و هیجان وارد جنگ شد و در کربلا شهید گردید و امیدوارم مرا عفو کنید و من فرزند خوبی برای شما نبودم و خیلی زحمت برای من کشیدی که نمی توانم جبران زحمات شما را بنمایم و اگر هم شهید شدم باید تو اسوه و نمونه ای باشی برای سایر کسانی که عزیزان خود را از دست داده اند مبادا در مرگ من ناراحت شوی.
وصیتم به مادرم: مادر عزیزم در شهادت من صبر کن و بردبار باش و هیچ ناراحت نباش. من امانتی از خدا نزد شما بودم که هرچه زودتر بایست این امانت را به خدا برگردانم و زمانی که شهید شدم دعا کن که خداوند این قربانی ناقابل را که پرورش یافته دامان پاک تو بود مورد قبول درگاهش قرار دهد، مادرم هیچ غمگین نباش که فرزندت را در راهی عالی و خوب قربانی کردی. مادرم درود بر تو که دامانت چنین فرزندی پرورش می دهد تا با کفار بجنگد. مادرم درود بر تو که در این راه نه تنها مانع نشدی بلکه تشویق نمودی. من از راه دور دست پرمهر و محبت تو را می بوسم و از تو معذرت می خواهم که برایت آن گونه که می خواستی کار نکردم دعا کن خداوند این قربانی ناقابل را قبول کند زیرا دعای مادر مستجاب است.
وصیتم به برادرم: محمدتقی برادر عزیزم شما که مربی فرزندان این امت شهیدپرور هستی و در سنگری بزرگ و مهم (آموزش و پرورش) فعالیت داری باید مسائل اسلامی و عقیدتی را برای دانش آموزان بگویی و یاد دهی و امیدوارم بتوانی در این سنگر مهم کمکی به اسلام بنمایی.
وصیتم به خواهرانم: شما ای خواهران من زینب وار صبر کنید و در شهادتم گریه نکنید که باعث خشنودی منافقین می گردد و هشیار باشید که شما رسالتی را بر دوش دارید که باید این رسالت را که پیام یک شهید است به نحو احسن انجام دهید.
بارالها تو را شکر می کنم که ملتی رهبری به ما عطا فرمودی ه در جان بی نظیر است اسوه و نمونه است و به معنای واقعی رهبر است.
ای رهبر عزیز و ای قلب تپنده یک میلیارد مسلمان، ای کسی که تمام مستضعفان جهان به امید تو و به تعلیم و تربیت تو امیدوار است. ای بت شکن زمان و ای علی دوران و ای نورچشم یتیمان و رزمندگان ای کسی که به فرمانت می میرم بدان که تا این ملت و رزمندگان غیور و سلحشور هستند نخواهند گذاشت که تنها بمانی و فرمانت را به جان و دل خواهیم خرید.
ای ملت رزمنده روح تمام شهدا اسلام از شما می خواهند که امام را دعا کنید و این دعای شعارگونه را هموار بر زبان داشته با دل و جان بگویید خدایا خدایا تا انقلاب مهدی تو را به جان مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما آمین یا رب العالمین.
حقیر و کم ترین رزمنده جواد قاسمی راد
04/ 08/ 1361