احمد اقبالی نوش آبادی
عباس
بسیجی
1337/09/01
شهر نوش آباد
1361/03/02
خرمشهر
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
احمد در اوّل آذر ماه 1337 در نوش آباد به دنیا آمد .
پدرش کشاورز و مادرش قالیباف بود . او اهل ورزش بود و در دوران جوانی اش فوتبالیست خوبی بود .
دوران خدمت سربازی اش مصادف با اواخر حکومت شاه بود که در همان ایّام در فعّالیّت های علیه شاه شرکت می کرد .
او از اعضای فعّال شورای محلّه بود و در خدمت به مستمندان بسیار پرتلاش و مخلصانه بود . با این که متأهل و دارای زندگی بود ولی بیش تر اوقاتش را صرف خدمت به مردم می کرد .
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، در اوایل سال 1361 به جبهه اعزام و در عملیات بیت المقدّس شرکت نمود و در همان عملیات در تاریخ 1361/3/2با سرفرازی به شهادت رسید . یادش گرامی و همیشه جاودان باد
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
بسم اللّه الرحمن الرحیم
« لن تنالوا البر حتّی تنفقوا مما تحبون و ماتنفقوا من شیءٍ فان اللّه به علیم »
آل عمران – آیه 91
- با درود به امام زمان ولی عصر (عج) و با آرزوی سلامتی نائب بر حقّ امام
زمان (عج) یعنی خمینی بت شکن و با آرزوی طول عمر رهبر ما و با سلام به
روان پاک شهیدان صدر اسلام تاکنون و با درود به رزمندگان جبهة حق علیه باطل ، ای عزیزان وصیّت نامه خود را شروع می کنم ؛
« اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمّداً رسول اللّه و اشهد ان علیاً ولی اللّه »
- اوّل خدمت پدر و مادر و همسرم و خواهرانم و برادرانم ! سلام عرض می کنم و امیدوارم که پیرو خطّ ولایت فقیه باشید و به آن کسانی که در تشییع جنازه ام شرکت کرده اند سلام عرض می کنم و امیدوارم که پیرو خطّ ولایت فقیه باشید .
- إن شاء اللّه ای عزیزان یک لحظه از خطّ ولایت فقیه جدا نشوید ، حالا دیگر هر کس ولایت فقیه را نشناخته باشد اسلام را هم نشناخته است ، هر کس بر ضدّ
ولایت فقیه سخن بگوید و کار کند او بر ضدّ قرآن و اسلام سخن گفته و کار کرده است . اگر کشور اسلامی که جمهوری اسلامی باشد و مردمش هم اسلامی
می باشند ، در این کشور ولایت فقیه ناظر و حاکم بر آن کشور نباشد بدانید آن کشور اسلامی نیست .
- ای عزیزان ! این را هم به شما بگویم همه کس نمی تواند ولایت فقیه را عهده دار شود ، همان طور که امام عزیزمان فرموده اند : « اگر ولایت فقیه یک گناه صغیره هم مرتکب شود ، آن را ولایت فقیه نمی شود گفت » . ما کسانی را داشته ایم که در زمان حضرت علی (ع) که معاویه و عثمان و ابوبکر می گفتند : « ولایت از ماست » . امّا می بینیم در این که ولایت فقیه و امام زمان (عج) که خودش به چشم در غیب است نماینده اش امام خمینی (ره) داده است .
ولی باز می بینیم کسانی مانند معاویه ، عثمان و ابوبکر فقط اسمشان عوض نشده است مانند شریعتمداری و دیگر مانند شیخ علی تهرانی کثیف با امام عزیزمان مخالفت می کنند و قصد براندازی رژیم جمهوری اسلامی را به فکر خود
می آورند .
- ای برادران ! همه با فکر کنیم که خدا ما را برای چه خلق کرده است ، تنها برای آسایش و راحتی بجنگیم و هرچه خدا می گوید رفتار کنیم .
- برادران ! همه با هم باشیم و همه با هم به ریسمان الهی چنگ بزنیم .
- همه ما مسلمانان باید به مثل یک اعضای یک خانواده باشیم .
- ای برادران ! از روحانیّت مبارز و مکتبی جدا نشوید . هرکس از روحانیّت جدا شود از اسلام جدا شده است . امّا من به خاطر چه به جبهه رفته ام ؟ به خاطر این که فکر کردم نه من هنوز خدمتی به اسلام عزیز نکرده ام امّا با این قدمم بلکه یک خدمت کوچکی به اسلام کرده باشم . اینجانب وظیفه شرعی خود دانستم که به جبهة حق علیه باطل رفته و تا آن جایی که توان و خون در جانم باشد برای از قرآن و اسلام عزیز و ناموسم دفاع کنم .
- امیدوارم که خدای بزرگ و ائمه اطهار (ع) این خدمت کوچک را از من قبول بگرداند .
- پیام به خانواده ارجمندم ؛ ای همسر ارجمندم ! خدا از تو راضی باشد ،
همان طور که من از تو راضی هستم . همسرم ! تو خود افتخار کن و به خود ببال که چنین همسری را به جبهة حق علیه باطل فرستاده ای ، اگر من شهید شدم تو برایم اشک مریز .
- همسرم ! تو یک پاسدار قرآنی ، تو باید مانند حضرت زینب (ع) در برابر همه سختی ها مانند کوه استوار باشی .
- همسرم ! از تو می خواهم فرزندم ابوالفضل را آن چنان تربیت کنی که لیاقت خدمتگذاری به ساحت ائمه اطهار (ع) را داشته باشد ، فرزندم را خود تربیت کن ، حتّی یک روز هم که شده فرزندم را به کس دیگر نده .
- ای پدر ارجمندم و مادر مهربانم و همسر باوفا و ای خواهران و برادران گرامی !
من راضی نیستم برای شهادت من گریه کنید ، چون من به آرزویم و به خدا رسیدم و شما به حال خودتان ناراحت شوید و به حال خودتان گریه کنید .
- همسر عزیزم ! اگر من به درجه رفیع شهادت رسیدم فرزندم ابوالفضل را با لباس شاد به بیرون بفرست .
- پدر و مادرم و همسرم و برادرانم و خواهرانم ! امیدوارم که در طول این چند سال که زندگی با شما کرده ام اگر موقعی از فرمان شما سرپیچی کرده ام و اگر موقعی با شما تندی کرده ام مرا از روی لطف و کرمتان ببخشید . إن شاء اللّه خدای متعّال از تمام شما راضی باشد .
- ای عزیزانم ! زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان دیر یا زود باید امتحان خود را پس بدهد و من برای نابودی دشمنان اسلام داوطلب به جبهه رفتم ، شاید موقع امتحان فرا رسیده باشد ، اگر شما را تنها گذاشتم مرا ببخشید ، باز تکرار
می کنم از روحانیّت جدا نشوید .
- خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار .
والسّلام