گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

جواد قنایی مقدم آرانی

حسن

بسیجی

کارمند

1332/11/01

1360/08/08

آبادان-ماهشهر

گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران

جواد در سال 1332 بهمن ماه در خانواده اي متدين به دنيا آمد. در شش سالگي در مدرسة وثوق ثبت نام نمود و مقطع ابتدايي را زير نظر معلمي متدين گذراند امّا متأسفانه بر اثر عدم تمكن مالي مجبور به ترك تحصيل شد و براي امرار معاش خانوادة عيال وار خود به كمك پدر شتافت زيرا فرزند بزرگ خانواده بود.

سال 1350 با دختري از خانواده اي متدين ازدواج كرد و ثمرة اين ازدواج چهار فرزند بود كه 3 فرزند برای او باقيمانده است. جواد پس از چند سال كه از طريق قالي بافي امرار معاش مي نمود در مؤسسة بهزيستي كاشان استخدام و در اين اداره چنان كه شايستة يك فرد مسلمان است در نگهداري و نظافت اطفال با چهره اي گشاده و متبسم كه از سجاياي حميده اسلامي و از خصوصيات فطري وي بود - با شور و شوق زايد الوصفي به خدمت ادامه داد. در حين انجـام وظيفه با حرص و ولعي خاص در فرايض ديني كوشا و در كلية جلسات ديني شـركـت مي نمود. و در بدو انقلاب بـا وجـود سخـت گيري هاي متصديان بهزيستـي، از فعـاليـت هـاي انـقلابــي دست بر نمي داشت. با آن كه يك بار نيز تهديد به اخراج و پرونده وي به دادگاه اداري مركزي تهران ارسال و به زندان و شكنجه تهديد كردند باز از فعاليت دست بر نداشت و پس از به ثمر رسيدن انقلاب در جهاد سازندگي و بسيج شركت و با شروع جنگ كفر جهاني عليه اسلام، همواره در صدد اعزام به جبهه بود و عاقبت چشم از زن و فرزندان پوشيده و با گذراندن آموزش مقدماتي به جبهه اعزام و پس از يك ماه مبارزه در 1360/8/8 به فيض عظيم شهادت نايل شد.

روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد


تعداد بازدید: 4225

بسمه تعالی

06/ 05/ 1360

اینجانب جواد قنایی آرانی با کمال میل و آگاهی کامل راه جنگ و مبارزه علیه کفار عراق به سرکردگی صدام آمریکایی را آغاز کردم تا ان شاءالله به یاری پروردگار متعال و ؟؟ بتوانیم به این سبب در راه اسلام عزیز خدمتی ناقابل کرده باشم و در این برهه از زمان به یاری نائب امام زمان(عج) یعنی به یاری امام خمینی شتافته باشم تا از مسئولیتم کاسته شود و از این بابت خیلی خوشحال هستم ان شاءالله که با پیروزی به خانه ام باز خواهم گشت و اگر خدای متعال مرا شایستگی آن عطا کند که به شهادت برسم زهی سعادت و از این چه چیز بالاتر می توان سراغ داشت گیرم 10 یا 20 سال یا 50 سال دیگر هم زنده باشم مگر عاقبت نباید این دنیا را وداع گفت و زیر خروارها خاک آرمید خب چرا این مردن در راه خدا نباشد ما مسلمانان که بر این عقیده هستیم که شهید زنده است و نزد خدایش روزی و رزق دارد و روزی می خورد پس چرا از آن بترسیم من روزهایی که ؟؟ قرار نبود به جبهه بروم بسیاری از دوستان و فامیل بودند که به علت های مختلف برای خودشان دلیل خوبی هم بود. مانع رفتن من به جبهه می شدند یکی می گفت زن و بچه داری یکی می گفت جوانی یکی می گفت آن قدر هستند بروند تو کجا می روی و الی آخر اما من همه حرف های آن ها را گوش کردم هیچ کلام از آن حرف ها را که شنیدم قابل مقایسه با دین بود این شد که راه جبهه را در پیش گرفتم به کوری چشم آن هایی که نمی توانند اسلام را زنده و پرچم جمهوری اسلامی ایران را در احتزار ببینند چشم شان کور و گوش های شان کر، بیچاره که به من امر می کنند که زن و بچه داری مگر امام حسین زن و بچه نداشت؟ مگر مانع رفتن او کربلا نشد ولی او راه کربلا را پیش گرفت و حج خود را ناتمام گذاشت و در راه خدا کشته شدن را ترجیح داد که کشته شدن حسین باعث زنده ماندن حج می شود تو که می گفتی آن قدر رفتن تو کجا می روی آن ها رفتن برای خودشان من هم برای خودم می روم تو که مرا نصیحت می کردی جوانی مگر علی اکبر حسین جوان نبود مگر قاسم بن حسن جوان نبود مگر عبدالله بن حسن پسر بچه ای بیشتر بود ما راه آن ها را ادامه دادیم ان شاءالله تعالی.

همسرم من در رفتن به جبهه جنگ خیلی مرا تشویق کرد از او ممنون و متشکرم ان شاءالله خدا به تو توفیق دهد در عوض دلم می خواهد در طول این مدت زندگی با هم بودیم اگر بدی اخلاقی دیدی مرا به خاطر رضای خدا حلال کنی و ببخش از تو خواهش می کنم حرف هایی که به تو گفتم عمل کن و در تربیت سه فرزندم بکوش و آن ها را در راه اسلام تربیت کن توفیق تو را از خداوند متعال خواهانم.

حتماً محمد و مریم و لیلا فرزند دلبندم را به سر مزارم بیاور و به آن ها بگو در این جا مرا زیر خاک کرده اند تا دیگر منتظر من نباشند. خیلی دقت کن که بچه ها دنبال درس اسلام باشند. از پدر و مادر عزیزم خداحافظی می کنم و از آن ها رضایت کامل می خواهم امیدوارم که مرا ببخشند و حلالم کنند از برادر و خواهرها یک به یک خداحافظی می کنم و حلالیت می طلبم از فامیل ها و دوستان و آشنایان و همسایه ها تقاضا دارم من را حلال کنند و از من راضی باشند اگر بدی از من دیدند برای رضا خدا من را ببخشند بعد از شهادت من همسر عزیزم آزاد است هر کجا که راحت بود زندگی کند در خانه خودش یا در خانه پدرش. من از همسر و فرزندانم و پدر و مادرم و پدر زنم و مادر زن خوود همه فامیل ها رضایت دارم.

هرکس پول یا هرچیز طلب دارد اعلام کنید و ؟؟ بیایید و طلب او را رد کنید و رضایتش را حاصل کنید. اگر امری و نهی در زندگی من لازم باشد آیت الله یثربی امام جمعه کاشان از جانب من وکالت دارد. جنازه مرا در آران نزدیک به قبر شهدای آران به خاک بسپارید حتماً نزدیک شهدا باشم.

جواد قناتی آرانی

قسمتی از وصیت نامه شهید که در 11/ 08/ 1359 درست یک سال پیش از شهادتش نوشته است.

بسمه تعالی

پدر و مادر برادرها و خواهران من و هم چنین همسرم و فرزندانم پسرم محمد دخترم مریم و دخترم لیلا و همة مردم بدانید که این راه حسین(ع) است من با عقیده کامل و خاطر آسوده این راه را انتخاب کردم و هیچ زور و اجباری در کار نبود تا من به جبهه اعزام شوم بلکه من هم مثل خیلی ها می توانستم در خانه بمانم و هر روز و شب شاهد به خاک و خون کشیدن برادرانم و خواهرانم در سایر نقاط ایران باشم و تماشاگر ولی نخوانستم این جور زندگی ننگ بار را تا کی زندگی تا ؟؟ کی گناه تا کی معصیت تا کی معصیت و از گناه کنار نکردن ما که همه به مردن عقیده داریم می دانیم خلاصه یک روز یا یک شب فرا می رسد که ما باید بمیریم که خواهیم مرد پس چرا این مرگ در راه قرآن نباشد چرا این مرگ در راه خمینی نباشد که همانا راه حسین است مردم اگر سعادت و زندگی جاودانه را می خواهید قرآن را اسلام را حسین را علما و مراجع در خط حسین را یاری کنید که یاری کردن آن ها همانا یاری خداست امیدوارم که به زودی راه کربلا باز شود و شما آرزومندان به پابوس حسین و پابوس علمدار رشیدش حضرت عباس بروید و آن جا ما را یاد کنید. ان شاءالله

همسرم از این به بعد تو در درگاه خداوند بزرگ دوتا اجر داری یکی این که مادری و دیگر آن که فرزندان بی پدر را مراقبت می کنی تو حال دیگر تنها مادری نیستی بلکه هم ماردی و هم یتیم نواز.

ان شاءالله خداوند امام امت را برای همه نگه دارد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

جواد قناتی آرانی

11/ 08/ 1359


گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

ایمیل مدیر سایت : info@gmab.ir

شماره تماس : 09121276916

طراحی و تولید: ایده پرداز طلوع