علی اکبر قندی آرانی
عباس
سرباز ارتش
1346/02/01
آران وبیدگل
1364/11/20
شلمچه
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علی اکبر اسفند ماه 1346 در آران متولّد شد. او از كودكي زندگي سختي را متحمّل شد چرا كه پدر خانواده آنها را ترك کرده بود و او همراه مادر با سختیهای زندگي دست و پنجه نرم ميكرد. مادر براي اداره زندگي در منازل ديگران به خدمتكاري مشغول بود.
پس از گذراندن دوران ابتدايي به علّت مشكلات مالي، ترك تحصيل نمود و به عنوان كارگر كورههاي آجرپزي مشغول كار شد و مسئوليّت خانه را به عهده گرفت.
16 ساله بود كه زندگي مشترك خود را با همسرش آغاز نمود و حاصل آن يك فرزند مي باشد. او با شركت در پايگاه بسيج محلّه، حضور خود را در امور اجتماعي و دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي نشان ميداد.
در دوران جنگ عراق عليه ايران، او هم چون ديگر جوانان اين مرز و بوم مدّتی داوطلبانه راهي ميادين جنگ شد. سپس براي گذراندن دوران مقدّس خدمت سربازي به عضويت ارتش در آمد و بعد از دوران آموزشي، راهي جبهه هاي دفاع در مرز شلمچة خوزستان شد. تا اينكه در اسفند 1364 در جبهة شلمچه به شهادت رسيد و پیکر مطهّرش در منطقة عملیّاتی باقی ماند و مادر دلسوخته اش براي آرامش دل خود صورت قبري به يادبود فرزند عزيزش در گلزار شهدای محمّدهلال بن علی(ع) آران ايجاد كرد تا شبهاي جمعه در جمع ديگر مادران شهيد با فرزندش نجوا كند. از زندگي مشترك شهيد يك فرزند پسر به نام سلمان به يادگار مانده است كه زمان شهادت پدر 4 ماهه بود.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
وصيت خود را با چند از كلام الله مجيد آغاز ميكنم.
ولاتقولوا لمن يقتل في سبيلالله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
به آنان كه در راه خدا كشته شدهاند مرده نگوئيد. بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي ميخورند.
اگر مرا در راه خدا بكشند و خاكسترم را بر باد دهند. و هزار مرتبه اين عمل را تكرار نمايند. دست كم از اسلام و رهبرم و روحانيت برنخواهم داشت. و از مادرم تشكر مينمايم كه در راه تربيت من كوشش بسيار كرد. و زحمات طاقت فرسائي براي من كشيده است. راستي اگر مادرم خبر شهادت مرا بشنوي گريه سرخواهي داد يا همچون حضرت زينب(ع) مثل كوه استوار خواهي بود. اميدوارم كه همانند حضرت زينب صبور و استوار باشي. انشاءالله و به پدر و خواهران و برادرانم سلام ميرسانم. و اميدوارم كه مرا حلال نمايند و اگر خدائي نكرده اذيت آنها را نموده باشم. مرا ببخشند. و از ملت قهرمان و شهيدپرور ايران تقاضا دارم كه هرگز دست از ياري رهبر برندارند و اي امت حزبالله بيدار و آگاه باشيد كه جهان در حسرت چنين رهبري و شكر خداي را بجاي آوريد. كه چنين رهبري را نصيب اين ملت نموده است. و اي مادر عزيزم كه از من رضايت داشته باشي چون آنطور كه بايد نتوانستم آن زحمتهائي كه برايم كشيدي جبران كنم ولي اميد است كه خداوند بزرگ از اين راهي كه ادامه ميدهم ثوابي هم نصيب شما كند.تا كمي زحمات شما جبران شود. و از شما ميخواهم كه بعد از اين براي من عزا نگيريد. و لباس سياه بر تن ننمائيد. و بجاي عزاداري براي علياكبر حسين(ع) گريه كنيد. و طلب آمرزش مرا ازخداوند مسئلت نمائيد چون مادر عزيزم مرگ هر كسي حتمي است بهتر آن است كه در ميدان جنگ و در برابر كافران جان خود را براي اسلام فدا كنم. تا آنها بدانند كه براي ملت مسلمان جان دادن باكي نيست.
از پدرم تقاضا مينمائيم كه گر چه فرزند خوبي براي آن نبودهام ولي مرا ببخشند.
و ديگر وصيتم براي همسر و فرزندم: از همسرم تقاضا عفو مينمايم و از آن درخواست مينمايم كه همچون زينب(ع) باشد. و در امر و تربيت فرزندم سلمان كوشا باشي و آن را خوب تربيت نمائي تا در آينده راه پدرش را ادامه داده و سنگر خاليم را پر نمايد. انشاءالله.
و وصيتم به دائي هايم و برادران عزيزم چون كه مادرم كسي را ندارد. تا آن را ياري كند. شما مادر عزيزم را ياري نمائيد. و مادرم را دلداري نمائيد. و اگر خدائي ناكرده اشتباهي از من سرزده باشد. به خوبي خودشان مرا ببخشند. ديگر نكاتي را كه براي توصيه از جانب اين حقير مناسب ميدانم گرچه شما خود به خوبي به تمامي اين وصايا آگاهيد.
اول- حفظ حجاب كه بزرگترين سنگر زن به شمار ميرود.
دوم- اهميت دادن به انجام امورات واجب خصوصا نماز و نيكي به پدر و مادر
سوم- كوشش در جهت تربيت صحيح فرزند
چهارم- نيكي و كمك به مستضعفين در هر زمينه اي كه امكان داشت
پنجم- حمايت و اطاعت بيچون و چراي او امام امت خميني بتشكن چرا كه او را ولايت فقيه و والي مقام ميدانم و اطاعت از او اطاعت از پيامبر و خداست.
ديگر عرضي ندارم فقط و فقط براي من طلب آمرزش كنيد. و باز هم خطاب به ملت قهرمان ايران. اي ملت غيور و شريف ايران از شما ميخواهم به نداي هل من ناصر ينصرني امام خميني لبيك گفته و براي طول عمر امام عزيز دعا كنيد. و پيروزي رزمندگان اسلام و كلا پيروزي اسلام را از خدا بخواهيد.
والسلام عليكم و رحمت الله بركاته