حسن کاشفی نوش آبادی
مانده علی
بسیجی
کارگر
1343/06/01
1365/12/22
شلمچه
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
حسن در اوّل شهریور ماه 1343 در نوش آباد دیده به جهان گشود .
او در یک خانواده روستایی و زحمتکش پرورش یافت و تحصیلات خود را تا
اوّل راهنمایی ادامه داد . سپس به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده ناچار به ترک تحصیل شد و در کارخانه نسّاجی شماره سه کاشان مشغول به کار گشت . حسن به نحوی مطلوب و با علاقه کار می کرد تا این که جهت کمک و یاری رزمندگان ، عازم جبهه های حق علیه باطل شد .
او دوّمین شهید خانواده بود ، از سال 1360 تا آخر سال 1363 مدّت چهار سال یکسره در جبهه ماند و دوران خدمت سربازی را هم در جبهه گذراند و دو مرتبه مجروح شد .
حسن در عملیات های بیت المقدّس ، رمضان ، محرّم ، والفجر ، خیبر و بدر شرکت داشته و در بعضی از عملیات ها فرمانده گروه یا دسته بود .
وی در عملیات بدر همراه برادرش حسین کاشفی بود که حسین در این عملیات مفقود گشت ولی باز هم با وجود مشکلات زیاد و رسیدگی به خانواده برادر ، فعّالیّت های زیادی در تبلیغات بسیج و خدمت در مراسم شهدا و انجمن اسلامی داشت .
حسن جوانی خوش اخلاق بود و همیشه لبخندمی زدوناراحت دیده نمی شد در انجام مسائل شرعی و واجبات جدّی بود واز همان درآمد اندکی که داشت خمس مال خود را می پرداخت .
او بار دیگر عازم جبهه می شود و بعد از چندین روز دوباره عازم خطّ می گردد و با اسلحة دوشکا مشغول پدافند ازحریم اسلام بوده که درساعت 00/18روزپنج شنبه ،مورخه 1365/12/7 در محور شلمچه – بصره مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار می گیرد و در سنّ بیست و دو سالگی به جمع شهدا می پیوندد .
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
بسم الله الرحمن الرحیم
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون
آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با مال و جان هایشان جهاد کردند آنها را در نزد خدا مقام بلند است وآنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان عالمند.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام به حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) و درود بر نائب بر حقش حضرت امام امت خمینی کبیر این نور چشم شیعیان جهان و قائم مقام رهبری و درود و سلام بر ملت قهرمان و شهیدپرور و همیشه در صحنه . چند کلمه به عنوان وصیت می نویسم. البته وصیت من به کسانی است که هنوز دارند انحرافی می روند.
زمان زمان جنگ است زمان زمان مبارزه است مبارزه با کفر جهانی، با این خون خواران با این زورگویان با این ستمگران . ای برادران و خواهران مسلمان همت کنید تا این ستمکاران و زورگویان و فسادگران جهانی را از روی زمین ریشه کن کنیم تا دین اسلام را و پرچم اسلام را سربلند و تا آخرین قطره خون مان از اسلام دفاع کنیم و از امام عزیزمان دفاع نماییم و مثل مردم کوفه نباشیم که حسین (ع) را تنها گذاشتند و حالا هم همان زمان است و حالا باید خدا را شکر کنیم که نعمت های بزرگی را برای ما فرستاده است. یکی این امام عزیز و نور چشم شیعیان جهان که همه دلها و چشم ها به سوی او دوخته شده است و آماده فرمان او هستند تا ببینند که او چه می فرماید تا لبیک گویند همانطور که مشاهده می شود.
از این نعمت بزرگ قدردانی کنید که اگر خدا این نعمت بزرگ یعنی امام خمینی را برای ما نفرستاده بود ما در ظلمت ها و فسادها به سر می بردیم و فکر خدا و آخرت نبودیم و هر چه داریم فعلاً از برکت این امام داریم که خداوند انشاالله تا انقلاب حضرت مهدی (عج) برای این انقلاب نگه دارد . ما حالا غرق در نعمت هستیم و از این نعمت ها باید قدردانی کنیم و یکی دیگر هم جنگ است که این جنگ هم نعمت بزرگی است و بعداً معلوم می شود.به قول امام عزیز که می فرماید که ما اگر شهید می دهیم ملت ما بیدارتر می شود و از اول انقلاب تا به حال فکر کنیم که هر چه شهید داده ایم ملت بیدارتر شده اند و این ستمگران باید بدانند که ملت قهرمان و شهیدپرور ایران نه از بمب ها می ترسد و نه از موشک ها بلکه فقط از خدای متعال می ترسند و ترس شان از خدا به خاطر این است که نکند گناهکار از این دنیا بروند که خیلی سخت است. خداوند انشاءالله عاقبت همه مسلمین و مخلصینش را ختم به خیر کند.
مادر و پدر عزیزم؛ می دانم وقتی خبر مفقود شدن یا شهید شدن یا شهادت فرزندتان به شما برسد ناراحت می شوید ولی هیچ ناراحت نباشید خداوند همه ما را امانت داده است و دوباره هر وقت بخواهد باید برگردیم ولی چه بهتر که در راه او بمیریم و نه در بستر.
اگر باشد قرار آخر بمیرم نمی خواهم که در بستر بمیرم
خدایا کن شهادت را نصیبم که مثل اکبر و اصغر بمیرم
پدر و مادرم اگر می خواهیدگریه کنید، به یاد امام حسین (ع) گریه کنید که غریبانه شهید شد و ناراحت نباشید و از خدا بخواهید که این قربانی را از شما قبول کند .
شما ای خواهرانم ؛ همچون زینب گون باشید و لحظه ای از خدا غافل نباشید. پدر و مادرم و خواهران ؛ فرزندان برادرم را خوب تربیت کنید که منحرف نشوند و اگر از من ناراحتی دیده اید مرا خلال کنید و خیلی باید ببخشید که کم کاری کردم و نتوانستم حق شما را ادا کنم .
همسر عزیزم ؛ خدا را شکر می کنم که چنین همسری به من داده است. همسرم می دانم وقتی خبر شهادت من به شما برسد ناراحت می شوی و طاقت نداری ولی همسرم هیچ ناراحت نباش اگر شهید شدم . چه چیز بهتر از شهید شدن در راه خدا. همسرم استقامت کن و فرزندم محمد را مواظبت کن تا ادامه دهنده راه شهدا باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
65/11/13حسن کاشفی