رضا گلشن آرانی
شکراله
پاسدار
نظامی
1341/03/01
آران وبیدگل
1362/04/22
مریوان
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
رضا در سال 1341، در آران در خانوادهای مذهبی و زحمتکش متولد شد و 6 ساله بود که به دبستان رفت. به علت ترک تحصیل در همان سن مشغول بنایی شد وی از کودکی با سختیها و مشکلات خود گرفت. پس از مدت 2 سال در کار بنایی استاد شد. پس از شروع انقلاب اسلامی همچون دیگر همردیفان خود، در صحنه انقلاب فعالانه خدمت کرد، فعالیت و مبارزات وی باعث شد که از طرف ایادی رژیم مورد شناسایی قرار گرفت و در روز 21 ماه مبارک رمضان سال 56 توسط مزدوران شاه دستگیر و پس از یک روز بازداشت آزاد شد. پس از پیروزی انقلاب، با توجه به اینکه بیش از 16 سال نداشت علاقه زیادی به خدمت در ارگانهای انقلابی داشت، تا اینکه با شکل گرفتن بسیج در شهرستان آران و بیدگل وارد بسیج شد و شبانه روز بدون هیچ چشم داشتی در بسیج خدمت میکرد. پس از چند ماهی خدمت در بسیج با شروع جنگ تحمیلی به پادگان امام حسین (ع) رفت و پس از 2 ماه آموزش از آنجا برای اولین بار به مدت 4 ماه به جبهه گیلانغرب اعزام و در آنجا بر اثر موج انفجار مجروح شد ولی با همان حال به خدمت در بسیج ادامه داد.
تا اینکه مجدداً در تاریخ 60/7/3 به جبهه جنوب اعزام و در تاریخ 60/9/23 برای دومین بار توسط موج انفجار مجروح شد و به علت مجروحیت، مدتی را در آران بود و وقتی به او پیشنهاد عضویت در بسیج را دادند قبول نمیکرد. زیرا معتقد بود که در بسیج عضو شوم دیگر آزاد نیستم که به جبهه بروم.
آری او عاشق جبهه و جهاد بود و این امر باعث شد که در تاریخ 60/12/1 برای سومین بار به جبهه جنوب و مجدداً در تاریخ 16/12/15 به جبهه جنوب اعزام و پس از یکماه نبرد و ستیز با بعثیان کافر، از ناحیه کتف مجروح شد و پس از بهبودی در شهریور سال 61 به جبهه غرب رفت و در عملیات مسلم بن عقیل شرکت نموده و با توجه به مسئولیتی که داشت، نشان داد که جوانان مسلمان این مرز و بوم، در سایه اسلام و رهبری امام از هیچ چیز جز خدا هراس ندارند و نهایتاً در این عملیات برای چندمین بار مجروح گردید، پس از بهبودی جهت خدمت سربازی خود را آماده کرد و عازم خدمت مقدس سربازی شد. پس از دو هفته برای دیدار از خانوادهاش مرخصی گرفته و به جای دیدار از خانوادهاش مستقیماً به جبهه مراجعه کرد. بعد از 2 ماه که از جبهه برگشت خانواده او تازه متوجه شدند که او این مدت را در جبهه بوده است. سرانجام تصمیم نهایی را گرفت و با پیشنهاد یکی از دوستانش به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مریوان در آمد. در یکی از قسمتهای سپاه مشغول شد و در عین حال که برای رضای خدا جهاد و مبارزه میکرد، از سنت پیغمبر خود غافل نماند؛ و تصمیم به ازدواج گرفت مراسم ازدواجش را خیلی ساده برگزار کرد. رضا که لباس دامادیش همان لباس رزمش بود خطاب به مادرش این جمله را گفته بود:
«مادر، من داماد شدم و لباس دامادیم همان لباس رزمم بود. امیدوارم که همین لباس، لباس شهادتم گردد.» بعد از ازدواج مجدداً به مریوان رفت تا اینکه سرانجام در روز چهارشنبه مورخ 62/4/23 ساعت 9/30 شب هنگام درگیری با ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
بهشت را به بها بدهند نه به بهانه . ( شهید بهشتی )
« اللّهم برحمتک فی الصاحین و ادخلناهم فی
علین فارغنا وقتلاً فی سبیلک مع وللیک فوق لنا »
خدایا ! به ما توفیق بده که در راه و به همراه تو کشته شویم و به فیض شهادت نائل گردیم .
- با درود به رهبر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و با سلام به شهدای صدر اسلام از آدم تا کربلای حسین (ع) و از کربلای حسین (ع) تا کربلای ایران ،
از غرب تا جنوب .
- خدایا ! به من توفیق بده تا در ایّام نوجوانی عروس زیبایی شهادت را در آغوش بگیرم و لباس زیبای دامادی که همان کفن سرخ می باشد بر تن نمایم و به
جهان خواران بگویم که آری این آرمان فرزند ایران است . شهادت را یک سعادت می داند و بدانید که تا آخرین قطره های خونمان ایستاده ایم و هیچ موقع قدمی به عقب نخواهیم گذاشتم بلکه هر روز که شهیدی می دهیم درس می گیریم و
قدم هایمان راسخ تر و استوارتر و محکم تر می شود .
- بدان این را ای امریکایی ، ای ابرقدرت ! که ما جوانان ایران وضو خون گرفته ایم تا بهر آزادی کشته شویم و هرچه از ما بکشی ملّت ما بیدارتر می شود و آگاه تر به جنگ شما می آیند . این را که « انا للّه و انا الیه راجعون » ما یک امانتی هستیم که به این جهان آمده ایم و هر زمان ما به سوی خداوند باز می گردیم پس چه بهتر که در بستر نباشیم و در جهاد خدا پیکار کنیم و در راه او شهید شویم جوانان بستر گرم خانه را ترک کنید و به سوی راه خدا که همان جهاد اصغر است شرکت کنید و ای جوانانی که درپشت جبهه در راه خدا جهاد می کنید باید آگاه باشید که هر زمان و هر مکان دشمن می باشد و تلاش دارد تا ضربه ی بر این انقلاب راستین بزند ، پس مشت ها گره کنید و در دهان آن ها بزنید و صف محکمی و فشرده ای مانند زنجیر بهم جفت شوید و هیچ موقع خدا ار روحانیّت و ارگان های نظامی و ارگان های دیگری که در راه انقلاب تلاش می کنند دست برندارید . سپاه را پاسدار باشید و از بسیج حمایت کنید و جوانانتان را برای حفاظت از اسلام به آموزش نظامی بفرستید و کسانی که آموزش نظامی دیده اند با بسیج همکاری لازم به عمل آورند و نگذارند اشخاصی که صلاحیّت در چنین ارگان هایی را ندارند رخنه کنند .
- پس وصیّت من بر شما این است که اوّل برادرانی که آموزش عمومی ندیده اند برای آموزش ثبت نام کنند آموزش های نظامی را فرا گیرند .
- مملکت اسلامی باید همه اش نظامی باشد . ( امام خمینی (ره) )
- وصیّت من به برادرانی که آموزش مقاومت دیده اند ! این است که به وظیفة شرعی خود عمل کنند و از خون شهیدان اسلام حفاظت بعمل آورند و بدانید این آموزش که شما دیده اید با خون شهید سیّد رضا حجازیان توأم بوده است و آن مربّی آموزش ما خونش را در این راه برای این که از خون شهدا پاسداری کند و جان خودش را فدا کرد . از شما می خواهم که اگر من به خیل شهدا پیوستم تو ای برادرم سلاح خونین مرا از زمین برداری و تا پیروزی نهایی را هم ادامه دهی و من این را به خدا می گویم ای کاش هزاران جان داشتم و به خاطر رضای تو و در راه امام خمینی که همان راه اسلام عزیز است می دادم .
- مادر عزیزم ! با نیّت پاک این فرزند خود تربیت کردی و تحویل جامعه دادی و من از زحمات شما قدردانی می کنم و هیچ موقعه زحمات شما را فراموش نخواهم کرد و آن چنان که شما گفته اید که برو در جبهه و مبارزه کن و از شما من راضی خواهم بود . درست است که هر مادری برای فرزندش آرزو دارد که پسرش را در لباس دامادی ببیند ولی مادر من این همسر را در بیابان های غرب و جنوب پیدا خواهم کرد و با آن ازدواج خواهم کرد و مادر اگر مرا در لباس سرخ دامادی دیدی مبادا غمگین شوی چون من عشق به هیچ چیز در روی زمین نداشتم بجز شهادت در راه خدا که آن را هم پیدا کردم و از تو می خواهم که ناراحت نباشی چون خدا گفته است هر کس که قدمش را برای من بردارد و در همان راه کشته شود از گناهان او می گذرم و بدان این را ای مادرم ! من دامن حضرت زهرا (س) را می گیرم و از او می خواهم که شما را پیش خودش در روز قیامت بیاورد .
- پدر عزیزم ! از تو می خواهم برادرانم را تشویق کنی به این که راه شهدا را ادامه دهند و در راه شهدا قدم بردارند آن چنان که می دانم شما همانند تمام پدران شهدا روحیّه عالی دارید و هنگام شهادت من از شما می خواهم که نماز شکر بجا آورید که فرزندت در چنین راهی کشته شده است .
- برادرانم ! از شما می خواهم هم چون حسین (ع) که در مقابلش حضرت
عبّاس (ع) را در خون غلطان دید و صبر کرد شما هم صبر داشته باشید و برای پیروزی اسلام راه شهدا را ادامه دهید اگر نمی توانید به جبهه بیایید با مال خودتان جهاد کنید .
- برادر پاسدارم ! هم چنان شما مبارزه با کسانی که با امام عزیزمان آن بیداردل پیرجمارانی و آن مرجع جهان اسلام مخالفت می کنند ادامه دهید و هیچ موقعه از زخم زبان آن ها بیم نداشته باشی و هرچه آن ها می گویند شما در مقابل آن ها بیاستید و مبارزه کنید .
- خواهرانم ! هم چون زینب بخروشند و مشتی محکم بر دهان یزیدیان زمانمان که همان منافقین و کسانی که ضدّ ولایت فقیه هستند بزنند و هم چون زینب (س) حجاب اسلامی را رعایت نمایند و هم چون زینب (س) مربّی و الگویی برای دیگر خواهرانمان باشید .
- مردم حزب الله آران ! هیچ موقعه به حرف های اشخاصی که در بین شما رخنه کرده اند گوش ندهید و ثابت قدم در راه ولایت فقیه قدم بردارید و امام را به مرجعیّت بودن تأیید و تقلید کنید و از اشخاصی که با امام نیستند کناره گیری کنند و فقط این شعار را که هم ... کلمه نامشخص ... هم رهبری خمینی را فراموش نکنند که این مشت محکمی است بر دهان دشمنان ولایت فقیه ، من دیگر حرفی ندارم .
- محلّ دفن من درکنار تربت پاسدار شهید نجات الله افروز یا قاسم عربیان باشد .
- جنازه ام به وسیله برادران سپاهی و بسیجی دفن گردد و در آخر طول عمر رهبر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی را از خداوند متّعال خواستارم که این شعار را فراموش نکنند که : « خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار » فراموش نشود .
والسّلام
وصیّت نامه رضا گلشن
روحش شاد و راهش پررهرو باد !