حسن مطیعی آرانی
علی خان
بسیجی
محصّل
1342/02/01
1360/12/01
چزابه
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
حسن آقا در اوّل اردیبهشت ماه 1342 درست در همان سالی که امام خمینی فرمودند : « یاران من در گهواره و قنداق هستند » ، در محلّة بازار آران به دنیا آمد .
پدر و مادرش در قسمتی از خانه ای که دور تا دورش را همسایه های متعدد ساکن بودند ، در اتاقی مختصر و کوچک به شغل قالیبافی مشغول بودند و البته پدر او بعدازظهرها به شغل سلمانی در میدان 17 شهریور می پرداخت .
نام او را حسن آقا گذاشتند تا همنام امام حسن مجتبی (ع) ، فرزند برومند حضرت علی (ع) باشد .
حسن در این منزل قدیمی ، با فرزندان دیگر خانواده بزرگ شد تا این که برای تحصیل در دوره ابتدایی ، در مدرسه میدان 17 شهریور مشغول به تحصیل گردید و پس از پایان دوره ابتدایی ، دوره راهنمایی را در مدرسه شهید خدمتی ثبت نام و پس از یک سال تحصیل در این مدرسه به دلیل مشکلات زندگی از ادامة تحصیل خودداری کرد .
در کاشان نزد دایی خود که استاد بنّا و معمار بود ، مشغول به کار شد و پس از چندی توانست فنون این کار را آموخته و تجربه کافی را کسب نماید و با موتوری که از مختصر پس انداز خود تهیّه کرده بود ، روزهای پنج شنبه و جمعه از کاشان به آران می آمد و بعضی اوقات به ترمیم و ساخت و ساز منزل پدر و آشنایان
می پرداخت .
حسن آقا در این سال ها تمامی دستمزد خود را برای پدر و مادرش می فرستاد و برای آن ها کمک بزرگی در حلّ مشکلات خانواده بود . چون او دارای یک خواهر و برادر دوقلو شده بود و قبل از اعزام به جبهه با دستمزد خود مقدار زیادی مواد خوراکی برای خانواده اش تهیه کرده بود .
او ضمن کار بنّایی ، به صورت پاره وقت در رشته های رزمی و کشتی نیز فعّالیّت داشت و همیشه با دوستانش همچون شهیدان دهقانی و شیپوری در چمن میدان
17 شهریور کشتی می گرفتند و ورزش می کردند و شب ها در پایگاه بسیج مسجد خالو واقع در خیابان آیت الله طالقانی کاشان فعّالیّت می کرد .
او هیچ گاه نماز خود را ترک نمی کرد و به این فریضة الهی اهمیّت می داد . روزهای جمعه هر هفته نیز در نماز سیاسی – عبادی جمعه شرکت می کرد .
سرانجام شور جبهه و دفاع از وطن در سر او و دوستانش بوجود آمد و با این که پدر و مادر او با این امر مخالفت می کردند ولی سرانجام آن ها را قانع کرده و با یکی از رفقایش به نام علی مشرقیان که همسایه بودند ، در بسیج ثبت نام نموده و در سال 1360 عازم جبهه شدند .
پس از فراگیری آموزش نظامی ، در عملیات علی بن ابی طالب (ع) شرکت کردند . نام منطقه عملیاتی که آن ها در آن حضور داشتند ، تنگة چزابّه بود که به گفته سران و فرماندهان جنگ : « حفظ این منطقه از وطن برای کشور بسیار مهم بود و به
هر صورتی باید آن را از تجاوز دشمن حفظ می کردند » .
بله ، حسن آقا و دوست همرزمش علی مشرقیان که به گفتة دوستان رزمنده و دست نوشته هایشان آر پی جی زن و کمک آر پی جی زن بودند ، بعد از شرکت در این عملیات و جانفشانی در نبرد با دشمن متجاوز ، به فیض شهادت نائل آمدند .
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
بسم اللّه الرحمن الرحیم
« وَ لاَ تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللهِ أموَاتاً بَل أحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون »
آل عمران – آیه 169
هرگز کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید ، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده شوند .
- ملّتی که شهادت دارد ، اسارت ندارد . ( امام خمینی (ره) )
- سلام بر شهیدان راه خدا ، سلام بر آنانی که در برابر غارت گران اسطوره مقاومت شدند و در راه خدا همه مشکلات را تحمّل کردند و درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی ثلاله مهتاب درخشان زمان رهبری که خشم موسی در سر ، مِهر عیسی در قلب دارد ، سلام بر تمامی رهروان این مرد خدا و سلام بر تمام ائمه مجریان قانون خدا .
- امّا هدفم از آمدن به جبهه ؛
موقعی که دین خدا در خطر باشد و غارت گران از هر سو بر حرمت های ما بتازند ، چگونه می توان خاموش نشست . مسلّم است انسانی که خود را مسلمان می داند خاموش نمی نشیند و من هم تنها به خاطر همین هدف به جبهه قدم نهادم و امیدوارم که خداوند این کار کوچک مرا قبول نماید .
- الهی ! تو خود شاهدی من هیچ هدفی ندارم جز اسلام .
- مادر جانم ! به کس نگو که پسرت به جبهه رفته ، این کار کوچک من است و قابل گفتن نیست و امّا ای مادرم ! هرگز زحماتت را فراموش نخواهم کرد ، هرگز بی خوابی های تو را فراموش نخواهم کرد ، هرگز ، هرگز . امیدوارم که مرا حلال کنی ، زیرا سخت به عفو شما نیاز دارم و می خواهم که از شهادتم هیچ ناراحت نباشی و اگر ناراحت شدی بگو روضه حسین (ع) را برایت بخوانند تا برای
حسین (ع) بگریی و مانند کوه استوار باش و پیام خونیم را به مردم برسان .
مادرم ! دلت می خواست ازدواج مرا ببینی امّا اکنون ازدواج کردن مرا می بینی . مادرم ! در سوگم نگری ، که گریه کردن شما دشمنان را شاد خواهد کرد ، بر لبان شما خنده باشد هم چون دشنه تیزی بر قلب دشمن فرو خواهد آمد و در هنگام مشکلات ، اوّل به خدا توکّل کنید ، که توکّل ، سختی ها را از بین می برد .
- پدرم ! زحماتی که در زندگی برایم کشیدی هیچ وقت از یاد نخواهم برد و اگر شما را ناراحت کرده ام و اشتباهاتی نسبت به شما مرتکب شده ام مرا ببخش و حلالم کن که سخت به گذشت شما نیازمندم و باز امیدوارم که مرا حلال کنید .
- خواهرم ! حجابت را از یاد مبر و فاطمه وار در حفظ حجابت بکوش ، زیرا که اسلام تأکید فراوان به حفظ حجاب می کند . خواهرم ! اگر تو را اذیّت کرده ام مرا ببخش و مرا حلال کن و هر وقت خواستی برایم گریه کنی ، برایم قرآن بخوان و مرا دعا کن تا با شهدای کربلا محشور شوم و زینب وار همراه جنازه ام حرکت
کن ، مبادا گریه کنی که با گریه کردنت دشمن را خوشحال خواهی کرد .
- برادرانم ! از همه شما می خواهم که اسلحه خونینم را به دست بگیرید و با دشمن زبون مبارزه ای پیگیر انجام دهید و برای اسلام بکوشید که اسلام سخت به شما نیازمند است و هیچ وقت امام را فراموش نکنید ، زیرا امام بود که ما را از دست کفّار نجات داد و ما را از همه مشکلات نجات داد و همه را به اسلام دعوت کرد .
- دوستانم ! من کوچک تر از آن هستم که بخواهم شما دوستان را نصیحت کنم ولی آن چه را که باید به شما بگویم می گویم . دوستانم ! تنها خواهشی که از شما دارم به حرمت ها احترام قائل شوید و مبادا که از یاد خدا غافل شوید و پنجه های خونین مادّی گری ، شما را در پنجه های خود به اسارت درآورند که اگر چنین بود و چنین شود آن روز دشمنان شما جشن می گیرند و آن روز است که ما در قهقرای جهالت فرو خواهیم رفت . قرآن را بخوانید و دعا کنید و دست از اطاعت و یاری امامتان برندارید ، که فرج امام زمان (عج) نزدیک شود و امام امّت این شمع فروزان را دعا کنید و اگر پیروی و اطاعت از امامتان نکنید بار دیگر دشمنان بر شما تسلّط پیدا خواهند کرد و فاتحة اسلام خوانده خواهد شد و اگر اذیّتی و آزاری نسبت به شما انجام داده ام از یکایک شما حلالیّت می طلبم و امیدوارم که مرا ببخشید .
حسن آقا مطیعی
امضا : 1360/11/28