علی رضا ملک پوریان
امراله
سرباز ژاندارمری
1348/05/05
آران وبیدگل
1369/01/08
نصرت آباد زاهدان
گلزارشهدای امامزاده هادی (ع) بیدگل
علیرضا ملکپوریان متولد پنجم مرداد 1348 شهر آران وبیدگل در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. دورة ابتدايي را در مدرسة صباحي بـا مـوفقيّت بـه پايان بـرد؛ سپس در مـدرسـه راهنمايـي شهيد علي خدمتي به ادامة تحصيل پرداخـت. پس از دوره راهنمايي مقطع متوسطه به دبيرستان برادران شهید عبداللّهي راه يافت. در خرداد 1366 موفق به اخذ ديپلم بهداشت گرديد. وي در دوران تحصيـل در 65/4/4 از سوي جهاد سازندگي به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام گرديد و مدتي جهت امداد رساني به رزمندگان خدمت مي نمود.
عليرضا در محل زندگي به خاطر رابطه محبت آميز و رفتار صادقانه و خالصانه اي كه با مردم داشت ، از محبوبيت خاصي برخوردار بود و از نظر مذهبي فكر والايي داشت به طوري كه در يكي از نامه هايش مي نويسد: « شما بايد به طور مستمر به مستمندان و مراكز خيرّيه كمك كنيد و دلم مي خواهد به جلسات امام حسين(ع) كمك بيشتري بكنيد.» شب هاي جمعه دعاي كميل را فراموش نمي كرد و هميشه نماز خود را در وقت و با دقت مي خواند و در زمينة ورزش كشتي نيز فعال بود و در يكي از مسابقات كشتي كه در استان اصفهان انجام شد شركت نمود و موفق به كسب مدال شد. بعد از فارغ التحصيل شدن، در 67/8/24 به خدمت مقدس سربازي اعزام گرديد و دورة آموزشي خود را در پادگان ذوب آهن اصفهان گذرانيد و سپس به زاهدان گروهان يكم ژاندارمري منتقل و در آنجا به عنوان سرباز معلم مشغول خدمت شد.
بعد از مدتي به گروهان ژاندارمري نصرت آباد، گلپايگان ده پلي اعزام گرديد و تا شهادت در آنجا خدمت مي كرد و در مدتي كه در خدمت سربازي بود بيش از چند مرتبه به مرخصي نيامد به طوري كه فاصله بين آخرين مرخصي و شهادت او شش ماه بود و هميشه قبل از تمام شدن مرخصي عجله داشت كه به محل خدمت خود باز گردد. چند روز قبل از شهادت در يكي از نامه هايش مي نويسد: « پدرجان! در اينجا درگيري با اشرار وجود دارد و اگر خبـري بـه تـو رسيـد ناراحت نباشيد » و در آخرين نامة خود مي نويسد « قبل از ماه مبارك رمضان به مرخصي مي آيم» ولي به علت درگيري با اشرار موفق نشد به مرخصي بيايد و در تاريخ 69/1/8 در نبرد با اشرار بين المللي در نصرت آباد زاهدان به درجة رفيع شهادت نائل گرديد و پيگر مقدسش در 69/1/12 پس از تشييع باشكوه و بي سابقه، در گلزار شهداي امام زاده هادي بيدگل به خاك سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
«وَ لاَ تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللهِ أموَاتاً بَل أحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون»
از آن جایی که چند مدتی است که درگیری مسلحانه ما با قاچاقچیان مواد مخدر و اشرار بین المللی در منطقه نصرت آباد شدیدتر شده و با هر عملیاتی چند نفر از نیروهای ما به خاک و خون می افتند و به فیض شهادت می رسند. لذا چند جمله ای به عنوان وصیت خود می نویسم.
خداوندا تو را شکر می کنم که امانتی که در اختیارم قرار داده بودی قبل از این که بیش از این آلوده گردد به لطفت قبول کردی. هرچند که من لایق این نعمت عظیم نبودم چون من جز بنده ای آن هم روسیاه درگاهت که معصیت تو را کرده است نبودم ولی با توجه به فضل خدا این چنین نعمتی نصیبم شد.
به همه توصیه می کنم که از یاد خدا غفلت نکنند و اینا شما را فریب ندهد و فکر نکنید که زندگی فقط همین دنیاست. خدا انسان را برای دنیا خلق نکرده بلکه دنیا وسیله ای برای رسیدن به هدف و آن هم سعادت آخرت است. و ان شاءالله ما از جمله افراد سعادتمند باشیم. بنابراین به هوش باشید که عمر می گذرد و به مرگ لحظه به لحظه نزدیک تر می شویم و کاری بکنید که در آن دنیای جاودان، جاودانه در نعمت باشید و بهترین راه رسیدن به آن نعمت عظیم جهاد است. البته جهادی که خالص برای خدا باشد و بعد از انجام هر کار و عبادتی با خود فکر کنیم که آیا این کار و عبادت را برای رضای خدا انجام داده ایم یا این که هدف دیگری داشته ایم تا در آخرت در ردیف افراد سعادتمند قرار گیریم.
پدر و مادر عزیزم، زمانی که با پیکر خونین من رو به رو شدید زیاد برای من گریه و زاری نکنید بلکه برای مظلومیت ائمه مخصوصاً امام حسین(ع) اشک بریزید چون آن ها بودند که چنین راهی را به ما نشان دادند. وقتی که قرار است در آخرت شهید به بالاترین مقام ها برسد و با پیامبران و صالحان همنشین شود، دیگر جایی برای ناراحتی و گریه وجود ندارد و هیچ افتخاری بالاتر از دفاع از کشور اسلامی در مقابل حمله بیگانگان و رسیدن به فیض شهادت نیست. چون با توجه به سخن امام خمینی: شهادت موت نیست، حیات جاوید است.
در آخر از همة معلمین، همسایگان، دوستان و فامیل می خواهم که اگر از من بدی دیده اند مرا حلال کنند.
والسلام