حسین ملکیان آرانی
قربانعلی
پاسدار
نظامی
1342/04/01
آران وبیدگل
1362/12/16
جزیره مجنون
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
حسین ملکیان آرانی تیرماه 1342 در یک خانوادهای مذهبی و مستضعف در آران بدنیا آمد. خانوادهاش بعلت عشق به اهل بیت نام او را حسین نهادند. در سن سالگی وارد مدرسه ابتدایی25 شهریور شد و به علت فقر زیاد بعدازظهرها که از مدرسه برمیگشت کار میکرد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه راهنمائی نظام وفا شد. در این دوره نیز با وجود این که درس میخواند و در کارهای کشاورزی به پدر کمک میکرد یکی از بهترین دانش آموزان کلاس دوره راهنمائی بود. پس از آن وارد مقطع تحصیلی دبیرستان شد و با اصرار دبیران و دوستان در رشته ریاضی مشغول به تحصیل شد. سال دوم دبیرستان بود که حرکت علنی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بر علیه شاه خائن شروع شد او از جمله کسانی بود که در برپا کردن تظاهرات و راهپیمائی در داخل دبیرستان کوشش زیادی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام جهت تحصیل علم در کلاس درس حاضر شد ولی با شروع غائله کردستان و جنگ تحمیلی درس خود را نیمه تمام گذاشت و در تاریخ 59/11/15 از طریق بسیج به جبهه مریوان اعزام شد که در این مأموریت با وجود آنکه شدیداً مجروح شده بود به شهر خود برنگشت. مجدداً در تاریخ 1360/4/5 با اینکه پدرس را به تازگی از دست داده بود، از طریق بسیج به مریوان اعزام شد. عملیاتهایی که وی در آنها شرکت داشت عبارتند از: طریق القدس، بیت المقدس که در این عملیات نیز از ناحیه گوش مجروح میگردد سپس در عملیات رمضان به عنوان معاون گروهان در 5 مرحله عملیات فعالانه شرکت کرد و از ناحیه دست مجروح گردید. پس از بهبودی جراحت در عملیات محرم به عنوان معاون گردان موسی بن جعفر (ع) لشگر 14 امام حسین (ع) شرکت کرد و بعد از آن در عملیات والفجر 1 به عنوان معاون گردان یا زهرا لشگر امام حسین (ع) و سپس عملیات والفجر 4 شرکت کرده که زخمی میشود و مدتی در بیمارستان و منزل بستری میگردد و عاقبت در تاریخ 1362/12/16 در سمت معاون گردان موسی بن جعفر (ع) در یکی از بی سابقه ترین پاتکهای دشمن بعثی در جزیره مجنون در ساعت 4 بعدازظهر بر اثر اصابت ترکش گلوله به سرش مجروح شده و پس از دو ساعت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حسین با آنکه دانش آموز رشته ریاضی بود و استعداد خوبی داشت ولی فردی متواضع و در مقابل تمام مشکلات زندگی و مجروحیتهای متعددی که بر او وارد شده بود صبور و چهرهای متبسم داشت و هنگامی که با او برخورد میکردی و چهره متبسم او را مشاهده میکریم باورمان نمیشد که او در مقابل کوهی از مشکلات مردانه ایستاده است آری او خندان و با چهرهای خندان هم به معشوقش رسید.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش مستدام باد.
متن کامل وصيّت نامه شهيد حسین ملکیان آرانی : ( شماره 1 )
اعوذ بالّله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
- سخن را به نام خدا و صلوات و درود بر محمّد (ص) و آل او و آیه ای از قرآن کریم و بیانی از بیانات امام خمینی شروع می کنم :
« انفروخفاناً و ثقالاً و جاهودا باموالکم و
انفسکم فی سبیل اللّه دالکم خیراً لکم ان کنتم تعلمون »
قرآن کریم
برای جنگ با کافران سبک بار و سنگین بار و مجهز بیرون شوید و در راه خدا با مال و جان جهاد کنید این کار شما را بسی بهتر خواهد بود اگر مردمی با فکر و دانش باشید .
- هان ای شهیدان ! در جوار رحمت حق تعالی آسوده خاطر باشید که ملّت شما پیروزی شما را از دست نخواهد داد .
- بکشید ما را ملّت ما بیدارتر می شود . ( امام خمینی (ره) )
- اگر اجانب بخواهند به اسلام و مسلمین تجاوز کنند بر ما است که بپا خیزیم و در مقابل متجاوز بایستیم و اکنون که کفّار بعثی عراق به مرزهای کشور جمهوری اسلامی ایران تجاوز کرده است بر ما واجب است دفاع کنیم و متجاوز را بسزای اَعمالش برسانیم . بر همین اساس من وظیفة اسلامی و شرعی خود دانستم که در جبهه های جنگ حق علیه باطل شرکت کنم .
- این امریکای جنایتکار است که منطقه را به آتش و خون کشیده است تا بتواند به چپاول و غارت کشورهای منطقه بپردازد و این جنگ ناخواسته را بر ما تحمیل کرده است که به خیال خام خود دوباره ما را به استضعاف بکشاند . امریکای جنایتکار باید بداند که اگر تمامی امّت مسلمان ایران شهید شوند دیگر نمی گذارند که او به ایران برگردد . مگر این که از روی بدن این امّت شهیدپرور بگذرد .
- من پیرو امامی هستم که می فرماید اگر هزار ضربت بر فرق من فرود آید به همین وضع کشته شوم بهتر است از این که در بستر با یک بیماری بمیرم ، بنابراین مرگ به سراغ ما می آید بهتر نیست که در بستر سرخ شهادت که همان
صراط مستقیم است جان دهیم و چه سعادتی بالاتر از این که به رحمت ایزدی
پیوسته ایم .
- ای امّت مسلمان ! قدر این ودیعة الهی که همان امام خمینی ( ولایت فقیه ) است بدانید که خدا خوب ودیعه ای را به ما ارزانی کرده است و به قول امید امام امّت آیت الله منتظری : « امام خمینی ، نعمتی است که مانندش جز در صدر اسلام در طی چهارده قرن بر هیچ امّت مسلمانی ارزانی نشده است و اگر این حجّت و نعمت الهی را شکرگذاری نکنیم ترس آن دارم که خداوند متّعال این حجت را از ما
بگیرد » .
- دوستان من ! تنها راه سعادت و پیروزی پیروی از خطّ امام امّت است که همان خطّ اصیل اسلام و خطّ الله و صراط مستقیم می باشد و دیگر راه ها انحرافی است و انسان را به صلالت و گمراهی می کشاند .
- برادران ! شما همیشه گوش به فرمان امام باشید همان طور که تاکنون بوده اید چون وحدت و پیروزی در همین خط است ( خطّ امامی همین خط بود که مدّعیان دروغین اسلام ( منافقین ) را رسوا و مفتضح کرد و شما با وحدت منافق کش خود مشت محکمی بر دهان مخالفین این خط ( ولایت فقیه ) بزنید .
- ای برادران ! گوش به این شایعات بیهوده ندهید که دشمنان می خواهند شما را از جنگ با کافران بعثی منصرف کنند . شما نهراسید و جنگ را ادامه دهید که حق پیروز و باطل نابودشدنی است و این وعدة خدایی است که هر کس به خاطر اقامة عدل و حق بپاخیزد او آن ها را یاری می کند . پس جنگ ما بر سر مکتب ماست و مکتب ما آرمانش شهادت است لذا می بینیم هر کس شهادت را انتخاب کند
می خواهد با قطرات خونش مکتبش را به جهانیان بشناساند . من دوست دارم شهید بشوم تا مکتب حیات بخش اسلام به عنوان یگانه مکتب رهایی ساز انسان شناخته شود .
- ای مادر عزیزم ! کارهایی را که به من محوّل می کردی کوتاهی های زیادی
کرده ام متواضعانه از تو می خواهم که مرا ببخشی و حلال کنی و از من رضایت داشته باشی و دعا کنی و از خدا بخواهی که اگر کشته شدم مرا از شهیدان واقعی خودش قرار دهد .
- مادران و خواهران ! می زینب وار غم از دست رفتن مرا تحمّل کنید و در شهادت من نگریید . مقداری هم پول دارم که اگر به آن احتیاج ندارید می توانید آن را به حساب 100 امام واریز کنید .
« ولئن متم او قتلتم لالی اللّه تحشرون » می فرماید : اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید غم مدارید که به رحمت الهی پیوسته و به سوی خدا محشور خواهید شد . پس بنابراین ما نباید هیچ گونه هراسی از شهادت و کشته شدن داشته باشیم و چون بعد از شهادت به سوی خدا محشور می شویم.
- ضمناً من در حدود یک ماه روزه هایم قضا شده است از شما تقاضا دارم که آن را اَدا کنید .
- خدایا ! به ما توفیق بده که در راه تو و به همراهی ولی تو کشته شویم و به فیض شهادت نائل گردیم .
- خدایا ، پروردگارا ! اگر با شهادت من دِین من به اسلام و مسلمین و مستضعفین جهان اَدا می شود ، خدایا هرچه سریع تر فیض شهادت را نصیب من بگردان .
- به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی به سرکردگی دو ابرقدرت جنایتکار .
والسّلام علینا و علی عبادالله الصالحین
حسین ملکیان
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
متن کامل وصيّت نامه شهيد حسین ملکیان آرانی : ( شماره 2 )
بسم الله الرحمن الرحیم
- به نام خداوند بخشنده مهربان و با صلوات و درود بر حضرت محمّد (ص) و آل محمّد (ص) و با سلام بر مهدی (عج) عدالت گستر جهان و با درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران قلب تپندة امّت حزب الله امید مستضعفان جهان امام خمینی و روحانیّت متعهّد و مسئول و تعیین کنندة خطّ انقلاب وصیّت نامة را با آیه ای از قرآن کریم و سخنی از سخنان امام امّت شروع می کنم .
« یا ایها الّذین آمنوا مالکم اذا قیل لکم انفروا من فی سبیل اللّه انا قلتم الا الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الا قلیل »
ای کسانی که ایمان آورده اید چرا هنگامی که به شما گفته می شود به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید سستی و سنگینی می کنید ( به زمین می چسبید ) آیا به زندگانی به جاری آخرت راضی شده اید و حال آن که متاع زندگی دنیا در برابر آخرت چیز بسیار اندکی است .
- های ای شهیدان ! در جوار حق تعالی آسوده خاطر باشید که ملّت شما پیروزی شما را از دست نخواهید داد . ( امام خمینی (ره) )
- " محرم ماه خون و قیام ، محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر ،
محرم ماه پیروزی انقلاب اسلامی " .
کاروان خونین حسینی هم چنان در حرکت است و می رود تا در این راه تمامی کفر وظلم و استکبار را نابود کند . درود و سلام ما بر حسین بن علی (ع) یکّه تاز میدان جهاد و شهادت و اسوة شهامت و شجاعت و درود خدا بر یاران صدیقش که
پروانه وار دور شمع وجودش جمع شدند و عاشقانه سوختند و ما هم چون یاران صدیق آن حضرت به جهاد خود علیه ظلم و استکبار ادامه می دهیم و در این راه یا پیروز می شویم و یا شهادت را در آغوش می گیریم . امریکا جنایتکار است که منطقه را به آتش و خون کشیده و تا از این راه بتواند به غارتگری کشورها ادامه دهد و با طرح خائنانه ای که برای ملّت لبنان و فلسطین مظلوم خاورمیانه و فلسطین را از بین بردند تا بتوانند از این راه اسرائیل غاصب و خون آشام را از دسترس
آن ها دور کنند و شما ای ملّت های اسلامی بیدار شوید و تا دیر نشده جنگ با اسرائیل غاصب را آغاز کنید که خدا نکرده اگر غفلتی شود مکّه و مدینه نیز از تعرّض آن ها در امان نخواهد بود . امریکای جنایتکار باید بداند ملّت ما بیدار است و به رهبرش وفادار است و دست از جنگ با او نخواهد کشید .
- برادران ! شکست صدام و سقوط حزب بعث در واقع شکست امریکا است .
به قول امام امّت ما باید با شکست صدام و نابود کردن حزب بعث عراق راه را برای آزادی قدس عزیز و جنگیدن با اسرائیل هموار کنیم و تا بانگ «لا اله الا اللّه » و « محمّد رسول اللّه » بر جهان طنین افکنده نشود مبارزه هست . برادران ! آخر که باید مُرد و این دنیای فانی را ترک کرد و به دنیای جاویدان به نام آخرت رفت و چه بهتر که این مردن در راه خدا و به خاطر خدا باشد . برادران ! اوّل از همه باید خود را تزکیّه کنیم ، نفس خود را تزکیّه کنیم و خود را بسازیم و میل ها و
خواسته های درونی و شیطانی را کنترل کنیم و بر آن ها غالب بشویم و باید از جسم خود بکاهیم و روح خود را تقویت کنیم . « فقتلوا انفسکم » هوای نفس را سرکوب کن تا روحت قوی شود . امام را درنظر بگیر که چنان روحش قوی است که از هیچ چیز و هیچ کس به جز خدا هراسی ندارد و سخنانش را با تمام قدرت بیان می کند . برادران دنبال احکام خدا بروید و یاد بگیرید و به آن ها عمل کنید تا تکامل پیدا کنید . برادران ! قرآن را زیاد بخوانید که هرچه داریم از قرآن است . برادران ! خطّ خود را از خطّ روحانیّت متعهّد و ( پیرو خطّ امام ) جدا نکنید که
آن ها سنگرنشینان به حقّ اسلامند و در کارهای خود با آن ها مشورت کنید
و کارهای خود را با نظارت آن ها انجام دهید تا در کارهایتان پیشرفت داشته باشید و همین خط روحانیّت متعهّد بود که نگذاشت ایران اسلامی را در برابر
ابرقدرت های بزرگ تسلیم شود و به خدا قسم که این قشرها خادمین جامعة اسلامی است و هر کجا خطری پیش می آید پیشگامان مبارزه با آن خط همین روحانیّون بودند . همان خطّ لیبرالیسم ( بنی صدر ) که در حرکت انقلاب ما بوجود آمد و می رفت که انقلابی را جوانان اسلامی به خاطر گسترش آن خون داده بودند از خطّ اسلام منحرف کنند و دوباره کشور را به دامن غرب برگردانند و این روحانیّون و حوزه های علمیّه بودند که دفع خطر کرده و آن خطّ انحرافی را درهم شکستند و خطّ اصیل اسلام را به انقلاب برگرداندند .
- شما جوانان جبهه های جنگ حق علیه باطل را خالی نگذارید و نهراسید که پیروزی از آن کسانی است که برای خدا و راه او و برای نجات مستضعفان جهان جهاد می کنند .
- برادران و خواهران ! از فرامین امام امّت رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی پیروی کنید که تنها راه سعادت و پیروزی در همین خط ( خطّ امام ) است پیروی از ولایت فقیه ( امام خمینی ) همان پیروی از رسول خداست و اطاعت از رسول خدا همان اطاعت از خداوند متعّال می باشد و هر کس در خطّ ولایت فقیه نیست در خطّ ولایت طاغوت می باشد . برادران و خواهران ! نماز جمعه را هر هفته باشکوه تر برپا کنید که دشمنان از این اجتماعات عظیم شما می ترسند و درصددند که این اجتماعات را از بین ببرند و هر وقت فرصت را مناسب دیدند مردان خدا و امام جمعه ها را ترور می کنند تا بتوانند از این راه این اجتماعات را لوس کنند و بر مسئولین است که حفاظت شدید امنیتی را از این برکت های انقلاب به عمل آورند تا این خبیثان و نامردان نتوانند این حافظان انقلاب را از بین ببرند .
- برادران ! ارگان های انقلابی من از شما می خواهم که با روحانیّون منطقه بنشینند و مسائلی را که در منطقه مطرح است حل کنند که دشمنان ما از این اختلافات خوشحال می باشند و عناصری را که به این اختلافات دامن می زنند از بین خود طرد کنند و دست برادری به هم بدهید و کارهای منطقه را با همکاری همدیگر انجام دهند و مشکلات منطقه را حل کنند . برادران ! توجّه داشته باشید که روحانیّت متعهّد است که به این ارگان های انقلابی خط می دهد .
- مادر عزیزم ! چه زحمت ها و رنج ها که برایم کشیدی و من از این رنج ها و زحمت ها قدردانی نکردم و در کارهایم کوتاهی کرده ام . إن شاء الله که شما مرا می بخشی که در پیشگاه خدا و رسول خدا و ائمّه اطهار (ع) روسیاه نباشم و اگر در این جهاد مقدّس شهادت نصیبم شد مرا حلال کنی و شما مانند دیگر مادران شهدا غم از دست رفتن مرا تحمّل کنی .
- ضمناً من در حدود چهل روز از روزه هایم قضا شده است و در حدود بیست روز هم نمازهایم قضا شده و مقداری هم پول دارم که از شما می خواهم خمس آن را بدهید و اگر به آن احتیاج ندارید در راه پیشبرد جنگ بپردازید .
- خدایا ، پروردگارا ! مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده .
- خدایا ، پروردگارا ! چنان نیرویی به رزمندگان اسلام عنایت کن که چنان بر دشمن کافر هجوم برند که اثری از آن ها نماند .
- خدایا ، پروردگارا ! امّت اسلامی را در راهی که پیش گرفته ثابت قدم بدار .
- خدایا ، پروردگارا ! ابرقدرت های جنایتکار شرق و غرب را نابود بگردان .
- خدایا ، بارالها ! نامید نیستم و می دانم که تو توبه پذیر هستی .
- خدایا ! گناهان ما را ببخش و توبة ما را بپذیر و شهادت را نصیب ما بگردان .
- خدایا ، بارالها ! امام امّت ما را در پناه امام زمانت تا انقلاب آن حضرت مصون و محفوظ بدار و دشمنانش را اگر قابل هدایتند هدایت وگرنه نابودشان کن .
- خدایا ، بارالها ! روح شهدای انقلاب اسلامی را شاد و ما را در راهشان ثابت قدم بدار .
- به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی و به سرکردگی امریکای جنایتکار و به امید پیروزی رزمندگان اسلام در تمامی جبهه های جنگ حق علیه باطل .
- خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار .
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
حسین ملکیان
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
شاگرد اول ریاضی
شاگرد اول رشتۀ ریاضی بود ولی وقتی به او میگفتند: برو دنبال دَرست، میگفت: هر وقت شاه از مملکتمان برود من هم میروم دنبال درسم! بدون اینکه هیچ ترس و واهمه ای از کسی داشته باشد، نوارهای سخنرانی امام خمینی را پخش میکرد.
به نقل از خواهر شهید
****************
بهشت رفتن دیپلم نمیخواهد...
بچه ها دور حسین جمع شده بودند. گفتند: درس و مدرسه ات ناتمام مانده، نمرات شما هم بالاست. این بار که از جبهه برگشتی بمان و دَرست را ادامه بده! حسین در کمال خونسردی جواب داد: اینگونه که من بررسی کرده ام بهشت رفتن دیپلم نمیخواهد. آنها که دیپلم نداشته باشند هم میتوانند به بهشت بروند.
به نقل از آقای رحمت الله غلامرضازاده- دوست شهید
****************
ضد گلوله
اوایل رفته بودند مریوان. به دوستان نزدیکش گفته بود: جایی هستیم که سر پاسدارها را با تیغ میبُرند! چندین مرتبه زخمی شده بود. همرزمانش میگفتند: حسین ضد گلوله است. دستش به شدت مجروح شده بود. آمد مرخصی ولی چند روز بعد، از منطقه تماس گرفتند و او را خواستند. گفتیم: مجروحیت حسین زیاد است، صلاح نیست به جبهه برگردد و هنوز نمیتواند از دستش استفاده کند. گفتند: ما با هوش و ذکاوت حسین کار داریم.
حسین هم با خوشحالی فراوان، ساکش را برداشت و راهی شد.
به نقل از خواهر شهید
****************
خجالت از مادر شهدا
وقتی حسین از عملیات والفجر 4 برگشت برایش اسفند دود کردیم. خیلی ناراحت شد و گفت: توی جبهه بچه ها را مثل برگ برگ قرآن روی زمین میریزند حالا شما برای من اسفند دود میکنید!!؟ مدام میگفت: من از روی مادر شهدا خصوصاً شهدایی که زن و بچه دارند خجالت میکشم. من باید به جای آنها شهید میشدم.
به نقل از خواهر شهید
****************
گمنامی
وقتی با دستهای مجروح و شکسته از جبهه، به شهر بازگشت، مردم زیادی برای دیدارش آمدند. اتاق کوچک و کاهگلی حسین پر از جمعیت شده بود. مادر حسین که از این همه جمعیت شگفت زده شده بود، رو کرد به حسین و گفت: حسین! مادر! مگر توی جبهه چه کار میکنی که این قدر همه تو را دوست دارند؟ حسین لبخندی زد و گفت: هیچی مادر! من فقط میخورم و میخوابم. هیچ کاری نمیکنم.
هیچ وقت از پست و مقام و مسئولیت و رشادتهایش چیزی نگفت.
به نقل از خواهر شهید
****************
ازدواج با شرایط خاص
به اصرار خانواده و برای اجرای سُنّت پیامبر(ص) ازدواج کرد. بعدها هم گفت: چون مسئول بازرسی از خانوادۀ منافقین بودم و م مراقبت از افرادی را که برای ملاقات میآیند، بر عهده داشتم؛ برای جلوگیری از گناه ازدواج کردم.
به علت حضور دائمی اش در جبهه، شرطش این بود که دختری به همسری اش درآید که شرایطش را بپذیرد. اصرار داشت مراسم عقد بسیار ساده باشد. گفت: باید هردویمان قبل از مراسم عقد، نماز و قرآن بخوانیم و بعد از خواندن قرآن مراسم عقد آغاز شود.
به نقل از خواهر شهید
****************
فقط دو ماه زندگی مشترک
بیست و دوم دیماه 1362 حسین از من خواستگاری کرد. وارد اتاق که شدم جوان بسیار محجوب و متینی را دیدم که در عین حجب و حیا بسیار خوش برخورد بود. با وقار و آرامش شروع به صحبت کرد. تازه مجروح شده بود و دستش توی گچ بود. گفت: پاسدار است و دلیل ازدواجش فقط به جا آوردن سنت پیامبر(ص)است.
در آن لحظات اصلاَ به چهرۀ او نگاه نکردم و فقط محو صحبتهایش بودم. حرفهایش آن چنان زیبا بود که بدون نگاه کردن به چهرهاش، او را پسندیدم. پس از جاری شدن صیغۀ عقد فوراً به نماز ایستاد و دو رکعت نماز خواند. آن لحظه با خودم گفتم: خوب است به او نگاه کنم. هیچگاه آن لحظه را که در قنوت تماشایش کردم، فراموش نمیکنم. هدیۀ حسین مقداری جواهرات و یک جلد نهج البلاغه و یک کتاب زندگانی حضرت صدیقه کبری(سلامالله علیها) بود.
روزهایی که به دیدارم میآمد با اینکه دستش مجروح بود حتی یک آه از او نشنیدم. هرگاه حالش را میپرسیدم میگفت: خوبم. حتی یک شب خودش برایم میوه پوست گرفت و به من اصرار کرد بخورم. 45 روز از ازدواجمان گذشته بود که به جبهه رفت و پانزده روز بعد خبر شهادتش را آوردند.
به نقل از همسر شهید
****************
هم بازیکن، هم داور!
در پادگان دزفول گاهی فوتبال بازی میکردیم. نزدیک خط دروازه، توپ به دستش برخورد کرد. خودش گفت توپ به دستم خورد.هم تیمی هایش فریاد میزدند که بابا! نگو توپ به دستم خورد. ولی او اهل دروغ نبود. به روی هم تیمی هایش میخندید ولی حقیقت را میگفت. خودش، هم بازیکن بود هم داور!
به نقل از آقای علیمحمد قاسمپور- دوست و همرزم شهید
****************
نماز شب در دل سرما با دست شکسته
دستش مجروح و شکسته بود. به همین دلیل برخلاف میلش مجبور بود مدتی در مرخصی باشد. نیمه شبی از خواب بلند شد و آمد کنار حوض آبی که از سرما یخ زده بود. یک دستش با باند و گچ پوشیده شده بود. با دست دیگرش یخهای حوض را شکست و با طمأنینه وضو گرفت و نماز خواند.
به نقل از خواهر شهید
****************
پرتاب نارنجک
در خط مقدم جبهه بودیم. غروب شده بود و عراقیها تانکهایشان را آورده بودند کنار خاکریزها. در همین حین، یکی از رزمندگان نارنجکی را به طرف تانکها پرتاب کرد. نارنجک به بدنۀ تانک برخورد کرد. حسین نزدیکتر رفت و یک نارنجک دیگر را به داخل دهلیز فرماندهی تانک انداخت که تعدادی از نیروهای عراقی زخمی شدند و تعدادی هم از تانک بیرون آمده و فرار کردند.
به نقل از آقای علیمحمد قاسمپور - دوست و همرزم شهید
****************
پرهیز از وابستگی تا رسیدن به وارستگی
آن روز صبح که برای وداع به خانه آمد به استقبالش رفتم. اصلاً کفشهایش را بیرون نیاورد و حتی چای هم نخورد. گفت باید بروم. گریه و اشک امانم را بریده بود. بیتاب بودم. حسین گفت: چرا ناراحتی؟ من که کسی نیستم. انسانی که خدا را دارد غمی ندارد و آیۀ صبر را تلاوت کرد. گفتم: چون وظیفه است برو. اجازه نداد همراهیاش کنم و تنها رفت.
به نقل از همسر شهید
****************
همراهی با همسر
پس از شهادت حسین یک شب از گلزار شهدا به خانه میآمدم. از کوچه های تاریک عبور میکردم و خیلی میترسیدم. در آن لحظه به فکر حسین افتادم. ناگهان صدایی از پشت سرم شنیدم که میگفت: همسرم نترس. تو تنها نمیروی، من با تو هستم. آن لحظه متوجه نبودم که این صدای کیست؟ بدون ترس به خانه رفتم. وارد اتاق که شدم عکس حسین را دیدم، همان لحظه تازه به خود آمدم که در تمام طول راه حسین با من بوده است!
به نقل از همسر شهید
***************
اوج اخلاص
همراه با تعدادی از دوستان و همرزمان، برای مأموریت به گردان موسی بن جعفر(علیهالسلام) رفتیم. وارد چادری شدیم که چراغ نداشت. در تاریکی با یکدیگر به زبان محلی صحبت میکردیم. شهید آقاخانی (فرماندۀ حسین) در سنگر بود و وقتی لهجۀ ما را شنید، گفت: شما از همشهریان شهید ملکیان هستید؟ گفتیم: بله.
به آقای آقاخانی گفتیم میشود برای ما خاطرهای از شهید ملکیان بگویید؟ ایشان چند دقیقه سکوت کرد. کسی حرفی نمیزد. متوجه شدیم گریه میکند. بعد از چند دقیقه سکوت، ایشان گفتند: شهید ملکیان فردی استثنایی بود برای ما. برای ما معلم و استاد بود. یک روز تعدادی از پاسداران مأمور شدند به گردان ما بیایند. ظاهراً چند نفر از اینها نمیخواستند به گردان عملیاتی بیایند و میخواستند به واحدها بروند. من به حسین گفتم: برو با پاسدارها صحبت کن تا در گردان بمانند. قرار شد ساعت 8 صبح با آنها صحبت کند. اما صبح روز بعد حسین نرفت و خودم رفتم با آنها صحبت کردم و چند نفرشان ماندند. وقتی حسین را دیدم گفتم: چرا نرفتی با آنها صحبت کنی؟ آنها پاسدار بودند و شما هم پاسدار. از جنس خودت بودند و وظیفۀ من که معلم هستم نبود با آنها صحبت کنم. حسین گفت: من هنوز به آنجا نرسیدم که بخواهم پاسداران امام را نصیحت کنم. وقتی امام میگوید: پاسداران نور چشمان من هستند، من چطور بروم نور چشمان امام را نصیحت کنم؟
به نقل از آقای قاسم علی اکبرزاده- دوست و همرزم شهید برگرفته از کتاب بچه های کنار گلزار کار موسسه فرهنگی و هنری امام زمان ( عج) عباس آباد آران
***************