محمدابراهیم نوش آبادی
حسین
بسیجی
کارگر
1334/09/30
شهر نوش آباد
1362/08/05
مریوان
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
محمـد ابراهیـم نوش آبادی سـال 1334 در خانوادهای مستضعف ولی پر از نور و ایمان پا به عرصه وجود نهـاد. سال 1341 به دبستان محتشم واقع در نوشآباد به تحصیل پرداخت. بعد از دوران ابتدائی در بازار کاشان مشغول به کار شد و در سال 1353 برای خدمت زیر پرچم به شهر خرم آباد رفت و تا پایان سربازی در آنجا بود بعد سربازی در کارخانه صنایع راوند مشغول به کار شد در سال 1356 تشکیل خانواده داد و ثمره این ازدواج دو پسر و یک دختر میباشد .اولین فرزند او موقعی بدنیا آمد که مصادف بود با تشریف فرمایی امام به وطن، از این نظر نام فرزند خود را روح الله گذاشت. در دوران انقلاب در تظاهرات شرکت میکرد. بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی کمک شایانی به مردم و انقلاب و خانوادههای شهدا میکرد. موقعی که اعلام کردند، کسانی که به سربازی رفتهاندمیتوانند بدون آموزش به جبهه بروند ،ایشان ثبت نام کرد و به غرب اعزام شد. سه ماه در سر پل ذهاب بود بعد از چندی مجدداً از کارخانه اجازه گرفت و به جبهه رفت. بعد از عملیات محرم به خانه بر میگشت و در کارخانه مشغول به کار میشد .در خرداد سال 62 باز به جبهه اعزام و به لشگر امام حسین(ع) میرفت. و چون لشگر به کردستان مأمور می شود ایشان به غرب اعزام و در عملیات والفجر 4 شرکت میکند. شب اول عملیات نزدیکی شهر پنجوین عراق، تیر به پا و کتف و دست ایشان میخورد و مجروح میشود. تا آنجا که میتواند خود را به عقب میکشاند و صبح عملیات با کمک برادران به عقب برمیگردد. در حین برگشت باز خمپارهای در کنار ایشان به زمین میخورد و برای بار چهارم مجروح میشود و تا نزدیکیهای ظهر روز بعد از عملیات ،زنده مي ماند. پس از آن تیر به سینه او اصابت كرده و شهد گوارای شهادت را مینوشد و به ملکوت اعلی میپیوندد باشد که ما هم ادامه دهنده راه او و تمام شهدا باشیم.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبیلنا
کسانی که در راه ما جهاد کردند ما آن ها را به راه خودمان هدایت می کنیم. قرآن کریم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و به یاد الله آرام بخش دل ها الا بذکر الله تمطئن القلوب.
خدا را سپاس می گویم و او را ستایش می کنم که به من نیرو داد تا در راهش قدم بردارم و سینه ای داده تا در عشق او بسوزم و جان داده است تا در راهش فدا کنم. با سلام بر پیامبران از آدم ابوالبشر تا ختمی مرتبت محمد ابن عبدالله(ص) و با سلام بر امامان از حضرت علی(ع) تا حضرت مهدی(عج) و با سلام بر رهبرکبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی و با سلام بر شهیدان از صدر اسلام تا کربلای حسینی و از کربلای حسینی تا کربلای ایران، شهیدانی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند و با سلام به تمام شهیدپروران و خانواده های شهدا که عزیزان شان را ابراهیم وار به مسلخ عشق می فرستند و فرستادند. و با سلام به پدر و مادر و خانواده ام که مرا نیز به جبهه های حق علیه باطل فرستادند.
وصیت نامه را شروع می کنم:
اینجانب محمدابراهیم نوش آبادی فرزند حسین وصیت نامه ام را به چند بخش تقسیم می کنم:
1. به مسئولین محترم اولاً من کوچک تر از آن هستم که به مسئولین پیامی داشته باشم اما به عنوان یک برادر کوچک تر می گویم که به جز اسلام و در خط امام هیچ راهی را نپیمایید و مملکت اسلامی را به سوی نور و حقیقت پیش ببرید امید است در کارهای تان موفق باشید.
2. و شما ای امت حزب الله و امت شهیدپرور به شما توصیه می کنم همیشه در خط امام و پشتیبان ولایت فقیه باشید و به جبهه ها کمک کنید چه از نظر مالی و چه از نظر جانی. ای مادر که از رفتن فرزندت به جبهه جلوگیری می کنی فردای قیامت چه جواب شهدا و خون شهدا را خواهید داد؟ آیا خواهید گفت که ما پول دولت را نخورده ایم یا این که من فقط این فرزند را داشته ام تو فکر نمی کنی که مرگ حق است پس چه بهتر که در راه خدا بمیریم و شهید شویم بدانید من به اراده خودم به جبهه آمده ام. زیرا وظیفه شرعی خود می دانستم و مرا به زور کسی نیاورده است.
3. و شما ای پدرم و ای مادرم که مرا با رنج و زحمات فراوان به سن 28 سالگی رسانیدید از شما کمال تشکر و قدردانی را دارم. اگر در طول چند سال بدی از من دیده اید خواهش می کنم که مرا به بزرگی خودتان ببخشید و حلالم کنید. در مرگم گریه نکنید و به جای گریه برایم نماز و قرآن بخوانید. و تو ای پدرم شب های جمعه بالین قبرم بیا برای من سوره ای از قرآن تلاوت کن. و تو ای مادرم هم چون لیلا باش که جنازه علی اکبرش را برایش آوردند و اگر جنازه ام به دست تان نرسید هم چون ام البنین مادر ابوالفضل باشید. و اگر تن بی سرم را آوردند بدانید هم چون مولایم امام حسین(ع) به شهادت رسیده ام. و بعد از مرگم به خانواده ام سرکشی کنید و نگذارید گرد یتیمی بر روی صورت فرزندانم بنشینید.
4. و شما ای برادران و ای خواهران عزیز و گرامی: شما پیام رسان خون من باشید به تمام جامعه و شما نگذارید که سلاحم به زمین بیفتد و آن را بردارید و به قلب سیاه دشمن نشانه روید. و خواهرانم شما نیز هم چون زینب باشید و پیام خونم را از کربلای ایران به تمام جهان برسانید و بگویید که ما مظلومان جهان هستیم. و تو ای خواهر بزرگم تو که هدیه ای برای خدا فرستادی خداوند به شما صبر و استقامت بدهد اگر رضایت داشته باشی مرا در کنار فرزندت به خاک بسپارند.
5. و شما ای همسر گرامیم که تو نیز برایم مظهر صبر می باشی چون که من هر دفعه به جبهه می آیم تو برای فرزندانم هم پدر و هم مادر می باشی. امیدوارم که در مرگم گریه نکنی بلکه فقط به فرزندانم رسیدگی کنی. پسرانم را جوری تربیت کن که وقتی به رشد کامل رسیدند ادامه دهنده راهم باشند. و سلاحم را برگیرند و با ظالمان جهان بجنگند و دخترم را نیز طوری تربیت کن که مانند رقیه(س) باشند و کاخ یزیدیان را به لرزه درآورد.
دیگر عرضی ندارم به جز پیروزی اسلام و به اهتزار درآمدن پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله در تمام جهان طنین افکند.
دعاهای کمیل و توسل و نمازجمعه را ترک نکنید و بعد از نماز به جان امام دعا کنید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
دوستدار شما محمدابراهیم نوش آبادی