ابوالفضل وثوقی فرد
حسن
بسیجی
صافکار
1335/04/25
1362/12/04
جفیر
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
ابولفضل وثوقی فرد در سپيده دم 1335/4/25 پا به عرصه وجود گذاشت. خانواده اش با مهر و الفتي كه به خاندان اهل بيت عصمت و طهارت داشتند نام او را همنام سردار رشيد اسلام ابوالفضل نهادند. ايام كودكي در دامان مادري كه دوستدار و رهرو حضرت زهرا(ع) بود سپري شد تا شش سالگي كه براي علم آموزي به دبستان رفت و تا سال سوم دبستان ادامه داد، ليكن به علت فقر مالي خانواده قادر به ادامة تحصيل نبود و ناگزير به تهران مهاجرت كرد تا شايد بتواند با كار و تلاش، بهتر زندگي كنند. همة خانواده به كار گليم بافي مشغول شدند. ابوالفضل با آن كه علاقة زيادي به تحصيل داشت، در يك كارگاه ميكانيكي و صافكاري مشغول كار گرديد تا بتواند با مزد ناچيزش لااقل قسمتي از مخارج زندگي خانواده را تأمين نمايد.
در 14 سالگي بسيار علاقه مند به مسجد و تكايا بود و هم چنان به كار صافكاري مشغول بود تا در سال 1354 به خدمت وظيفه احضار و مدت 24 ماه در بندر بوشهر خدمت نمود و چون در زمان خدمت معترض به رفتارهاي ناپسند بعضي مأموران بود، چند ماهي او را مجبور به اضافه خدمت در منطقه بوشهر نمودند. با اين كه والدينش علاقه داشتند فرزندشان در محلي نزديك خدمت نمايد، هر بار به محض شنيدن اين موضوع پدر و مادرش را سفارش به صبر و بردباري مي كرد.
با زحمت و رنج فراوان در سال 1356 خدمت سربازي به پايان رسيد كه مصادف با شروع تظاهرات و راهپيمايي هاي مردم به رهبري امام خميني بود كه ابوالفضل با شور و شوق فراوان به خانه آمد و گفت: خدايا شكر كه مردم توانستند يك روحاني مبارز را با انقلاب خويش آزاد نمايند ( مرحوم آيت الله طالقاني از زندان طاغوت آزاد شد ) تا جامعه بتواند از وجود ايشان استفاده كند.
ابوالفضل تا 22 بهمن در تظاهرات و مبارزات همگام با مردم شركت داشت و هميشه شكر گزار خداي متعال بود. با دعوت امام به تشكيل كميته انقلاب اسلامي ثبت نام نمود و در كميته فعاليت چشمگيري داشت و به محض نا آرامي هاي كردستان، از طرف كميته مأموريت يافت و در گروه جنگ هاي نا منظم شهيد پرهيزگار چمران به كردستان رفت.
در 1358/4/15 بنا به توصية خانواده در آران با دختريكي از فاميل ازدواج نمود. در تاريخ 1359/6/30 كه حمله وحشيانه صدام به ميهن اسلامي بود خود را معرفي و به جبهه اعزام شد و در دوران جنگ در عملياتي چون سر پل ذهاب، والفجر چهار، والفجر شش، عمليات خيبر در جزيرة مجنون شرکت کرد در دوّمين مرحله عمليات خیبر پس از آن كه دليرانه جنگيد و عمليات را به پايان برد، دراثر گلوله در تاريخ 1362/12/4 به شهادت رسيد. شايان به ذكر است بعد از چهار ماه و نيم از شهادت اين سرباز اسلام خداوند به او دختري داد كه نام او را سكينه نهادند كه تنها يادگار اين شهيد بزرگوار است.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتاً بل احیاء ولکن لا تشعرون
و به کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده نگویید، بلکه آنان زندگانند ولی این مطلب را شما درک نمی کنید.
وصیت نامه اینجانب ابوالفضل وثوقی فرد فرزند حسن
به نام خدای رحمن، به نام خدای رحیم، به نام خدای غفار، به نام خدای کریم، به نام خدای قادر، به نام خدای عالم، به نام خدای رب العالمین، به نام خدایی که انسان را بیافرید و سپس آن زندگی که شایسته او بود به او عطا فرمود، به نام خدای شهید. بارالها حمد و سپاس بیکران تو را باد که مرا توفیق بخشیدی و به جبهه حق علیه باطل نائلم آوردی. پروردگار تو را شکر می کنم و سپاست می گذارم و سنایت گویم هرچند که زبانم از این امر آن چنان که در شأن توست عاجز است. پروردگارا در طول زندگی ام، اندک تو را شکر کردم در حالی که تو چقدر بر من مهربان بودی چه نعمت های بسیاری بر من ارزانی داشتی و چه بسیار بلاها را که از من دور گردانیدی. پروردگارا چه بسیار گناهان و وسوسه های شیطان را که به لطف و کرمت مرا از آن ها محفوظ نگاه داشتی چه بسیار نعمت ها را که لایقش نبودم نصیبم نمودی.
پروردگارا، چه بسیار فرصت های طلایی که بتوان به طرف تو آمد برایم فراهم نمودی اما من هیچ گاه نتوانستم به سویت اوج گیرم. پروردگارا از این که مرا در خانواده ای که مادری مؤمن و دلسوز و پدری متعهد و مؤمن به انقلاب و برادر و خواهر حزب اللهی قرار دادی تو را شکر می کنم و ازتو طلب مغفرت برای تمامی آنان و موفقیت در راه شان را خواهانم. پروردگارا تو را شکر می کنم از این که به این جا آمده ام و سپاه اسلام را به چشم خود می بینم و اقرار می کنم که تو نسبت به من خیلی مهربانی با وجود تمامی گناهانم به من اجازه دادی که در میان دوستانت قرار گیرم و اگر بر سرم منت بنهی با برخی از دوستانت که توفیق شهادت دارند به طرف تو آییم بارالها از تو می خواهم که توفیق شرکت در این حمله آخر را به من بدهی، پروردگارا بعد از حمله شهیدان به طرف تو آمده اند و دیگر بچه ها که از حمله بازمی گردند به امید حمله دیگر که به طرف تو آیند. بارالها اگر لطفت را دوباره شامل حالم کنی و سر سرم منت نهی و شهادت را نصیبم گردانی پس حمد و سپاس بیش از حدتو را باد و از این که مرا به این سعادت بزرگ نائل آوردی تو را سپاسگزارم و اما اگر از حمله بازگشتم پس از تو می خواهم حال که توفیق جهاداصغر دادی، توفیق جهاداکبر را هم بدهی و مرا در آن موفق بداری.
بارالها از تو می خواهم که به من یقین رهبرم را عطا بفرمایی که بتوانم با دشمنانت بدون هیچ سازش پذیری مبارزه کنم چون وقتی یقین به خدا و قیامت باشد سازش با کفر دیگر معنی ندارد. بارالها به من صبر و مقاومتی هم چون شهید مظلوم بهشتی عطا فرما تا بتوانم در مقابل شایعه ها و تهمت هایی که دشمنان به ما می زنند مقاوم باشم و راهم را که همانا راه توست ادامه دهم. بارالها به من قدرت نطق و بیان هم چون حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی عطا فرما تا بتوانم به وسیله آن در راه تو امر به معروف و نهی از منکر کنم و ارشادکننده دین تو باشم. پروردگارا گناهان پدران و مادران ما را ببخش و بیامرز چرا که اگر آنان نبودند ما فرزندان اسلام هم نبودیم که در راه تو جهاد کنیم. بارالهی نظر رحمتی بر ما کن و مگیر از ما آن حالت خوشی را که به واسطه رحمتت عطا فرمودی و ما را از مؤمنین به درگاهت قرار ده. برحمتک یا ارحم الراحمین
و اما سخنی چند با خانواده ام: پدر عزیزم هرگز زحماتی را که برای من کشیده اید از یاد نمی برم و مرا ببخشید که نتوانستم جبران گر زحمات شما باشم. حالت انقلابی خود را حفظ کرده و در عزای من زیاد ناراحتی به خود راه ندهید خداوند به شما توفیق هرچه بیشتر عنایت بفرماید.
همسر مهربانم: سلام و درود من بر تو باد در مرحله اول از تو می خواهم که در مصیبت ها و سختی ها صبر را پیشه کنی که خداوند در قرآن به صابرین بشارت می دهد و دیگر از تو می خواهم که در عزای من زیاد ناراحتی به خود راه ندهی شاید بدین وسیله دشمن را شاد کنی. ای همسر عزیزم دلم می خواهد که بعد از من زینب گونه در مصیبت ها صبر و تحمل کنی و با توکل به خداوند متعال زندگیت را با امیدواری ادامه دهی و فاطمه وار فرزندمان را در راه اسلام تربیت کنی تا ان شاءالله در آینده فردی مفید برای اسلام و مملکت اسلامی باشد.
همسر عزیزم برای فرزندمان مادری دلسوز و مؤمن باش و فرزندمان را مکتبی و اسلامی تربیت کن. ان شاءالله که خداوند به همه مان توفیق دهد و اعمال مان را خالصانه گرداند و فرزندان مان را از پیروان و رهروان دین و اسلام قرار دهد و دیگر از شما می خواهم که برای من به مدت 40 روز روزه قضا یک سال هم نماز قضا بگیرید. ان شاءالله مورد قبول درگاه خداوند متعال قرار گیرد. از تمامی دوستان و آشنایان و برادر و خواهران خود و خانواده ام و همسرم می خواهم که مرا ببخشند و اگر بدی از من دیده اند به بزرگواری خود حلال کنند و از ؟؟ برای من از خداوند متعال طلب مغفرت کنند.
وصیت خود را با حدیثی از مولایم امیرالمؤمنین علی(ع) به پایان می رسانم.
قال علی(ع) اوصیکم بتقو الله ونظم امرکم
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: وصیت می کنم شما را به تقوای خدا در مرحله اول و نظم در کارهای تان در مرحله دوم.
والسلام عکلیم و رحمه و برکاته