جواد یوسفیان آرانی
یوسف علی
بسیجی
محصّل
1346/04/20
شهر آران وبیدگل
1362/07/30
مریوان
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
جواد یوسفیان در 1346/4/20 در يك خانوادة مذهبي در شهر آران و بيدگل متولّد شد.تحصيلات ابتدايي را در دبستان شهیدان نوذریان و دورة راهنمايي را در مدرسه نظام وفا سپري نمود.
وي تحصيلات خود را در برادران شهید عبدالهي ادامه داد و در سال دوّم رياضي فيزيك بود كه به جبهه اعزام شد.ايشان در كتابخانه محلّه حجّتيه و حسينية محل مشغول امور فرهنگي بود . او با سنّ كمي كه داشت به همراه پدر و يا برادرش در تمام راهپيمايي ها و تظاهرات شركت مي كرد.
او فردي پُر تلاش و فعّال در قرائت هاي محلّه حجّتيه و ملا شكرالله بود و هميشه همراه با عموي بزرگوارش حاج شيخ عبّاس يوسفيان در قرائت ها حضور پيدا مي كرد.
پدر بزرگوار شهید در مورد نحوة به جبهه رفتن او می گوید : « فرزندم جواد چون خيلي كم سن و سال بود و در درس خواندن هم داراي رتبه ممتازی بود ، به او گفتم : بابا درست را بخوان ، مي داني كجا مي خواهي بروي ، فرمود : بله ، بابا جان اگر ندانم كه نمي روم . جبهه جايي است كه آدم به شهادت مي رسد يا اسير و يا جانباز مي شود »
حجت الاسلام حاج شيخ علي مهدوي اصفهاني همرزم شهيد مي گويد : « حدود نيم ساعت قبل از شهادت جواد ، در كنارش بودم . از سنگر بيرون آمد و مدّت بيست دقيقه ديركرد . رفتم به سراغ او ديدم نزدیک سنگر با خداي خود خلوت كرده و در حال سجده و نماز شب بود » .
وي سه مرتبه به جبهه اعزام شده بود. دفعة اوّل مدّت چهار ماه در كردستان و دفعات دوّم و سوّم هم باز به كردستان اعزام و جمعاً يك سال در جبهه ها حضور فعّال داشت تا اين كه در عمليات والفجر 4 در گردان امام محمّد باقر (ع) گروهان حمزه سيدالشهداء (ع) به عنوان نيروي اطلاعات عمليات در مريوان در تاريخ 1362/7/30 به شهادت رسيد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد !
بسم اللّه الرحمن الرحیم
« إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلَئِکَةُ أَلَّاتَخَافُوا
وَ لَاتَحزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِی کُنتُم تُوعَدُونَ »
فصلت – آیه 30
آنان که گفتند محققاً پروردگار ما خداست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان
( رحمت ) بر آنها نازل شوند ( و مژده دهند ) که دیگر هیچ ترسی ( از آینده ) و اندوهی ( از گذشته ) نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که ( انبیا ) وعده دادند بشارت باد .
- با درود فراوان به پیشگاه ولی عصر (عج) و نائب بر حقّش امام امّت و امّت امام و با درود و سلام بر کلیه شهدای راه حق که درخت طیّبه « لا اله الا اللّه » را آبیاری نموده اند و با درود و سلام بر تمامی رزمندگانی که در جبهه های حق علیه باطل سلحشورانه در حال مبارزه هستند و با درود و سلام بر کلیه معلولین و مجروحین انقلاب اسلامی ، چند جمله ای با ملّت عزیز ایران صحبت می کنم :
- جبهه جنگ حق علیه باطل انسان ساز است و به منزلة دیگر یک دانشگاه است که از هر دانشگاهی والاتر و بالاتر است و کسانی که قدم به این دانشگاه می گذارند تحوّل و انقلابی در دورن ایشان ایجاد می شود که آن ها را به سوی خدایشان
نزدیک تر می کند و ارتباط محکمی بین آن ها و خدایشان ایجاد می شود و آن گاه است که افسوس می خورند که چرا در کربلا نبودند تا حسین (ع) را یاری کنند که دین اسلام از زمان امام حسین (ع) پابرجا باشد و اکنون که احساس مسئولیّت
می کنند به ندای « هل من ناصر ینصرنی » امام عزیزمان لبیک می گویند و هم چنین می گویند ای حسین اگر ما در کربلا نبودیم تا تو را یاری کنیم الان امام کبیرمان را یاری می کنیم و تا نابودی دشمنان اسلام و کفّار و ابرقدرت ها از پای نخواهیم نشست و تا آخرین قطرة خون خواهیم جنگید به این امید که یکایک افراد احساس مسئولیت کرده و به این ندای امام پاسخ مثبت داده و خود را برای نبرد آماده کنند . بر حس وظیفه ای که داشتم چند وصیّت به ملّت عزیز و دوستان و خانواده و آشنایان عرض می کنم :
- ای ملّت قهرمان ایران ! به هوش باشید و به اسلام و جنگ بیش تر فکر کنید و از هرگونه اختلاف و تفرقه بپرهیزید و آنان را که بر علیه ما توطئه می چینند و اختلاف می اندازند سرکوب کنید .
- ای امّت شهیدپرور ! هر روز بعد از نماز و انجام فرائض دینی امام را دعا کنید و خواستار طول عمر او تا قیام حضرت مهدی (عج) باشید .
- ای مردم غیور ایران ! به نمازجمعه این فریضه عبادی ، سیاسی بیش تر توجّه کنید و هرگز آن را ترک نکنید چرا که دشمن از همین اجتماع ها و وحدت ها مفتخر
است .
- ای ملّت قهرمان ایران ! گوش به فرمان امام باشید و او را یاری کنید و به ندای او پاسخ مثبت دهید و مثل مردم کوفه نباشید که امام را تنها گذاشتند که هرگز چنین نخواهد بود .
- ای جوانان و ای عزیزان ! که در خانه نشسته اید برخیزید و برای نبرد با امریکا و کافران آماده شوید .
- ای مادر عزیزم ! ای که تو بودی که شب ها وقتی خواب به چشمانم نمی آمد به چشمان تو هم خواب نمی آمد . ای مادر عزیزم ! می دانم که در بزرگ کردن من چقدر خون دل خوردید و چقدر زجر کشیدید و حال مرا به جبهه فرستادید .
ای مادر مهربانم ! اگر نتوانستن آن چنان که باید و شاید وظیفه فرزندی را اَدا کنم مرا ببخشید و حلالم کنید .
- ای پدر بزرگوارم ! ای کسی که حقّ بزرگی بر گردن فرزندت داری چون من به دست تو بزرگ شدم و زندگانی بدون تو برایم میسّر نبود . ای پدر مهربانم !
می دانم که شما را خیلی اذیّت کرده ام و آن طور که باید وظیفه فرزندی را برای تو اَدا نکردم امیدوارم که مرا ببخشید و حلال کنید .
- پدر و مادرم ! برای من گریه و زاری نکنید چرا که گریه شما موجب خوشحالی دشمن است . صبر را پیشه کنید ، امیدوارم که خدا به شما اجر و صبر عطا فرماید .
- شما ای برادرانم ! امیدوارم که بیش تر به جبهه فکر کنید و در راه اهداف اسلام کوشا باشید و خطّ سرخ محمّد و علی را که همان خطّ شهادت است پیگیری کنید و نگذارید اسلحه برادرتان بر زمین بیافتد .
- شما ای خواهرانم ! حجاب اسلامی را رعایت کنید ، چرا که حجاب شما از نظر شما کوبنده تر از خون شهید است هم چنان زینب وار زندگی کنید و به مسائل اسلام بیش تر فکر کنید .
- از دوستان و آشنایان ! از همگی حلالیّت می طلبم مخصوصاً از دوستانی که از دست من ناراحت بوده اند از همگی آنان طلب بخشش دارم .
- جنازة مرا هم چون شهدای گلگون کفن دیگر در گلزار شهدای آران نزدیک شهدا به خاک بسپرید .
- در ضمن شش روز ماه مبارک امسال را روزه نگرفته ام ترتیب آن ها را با کفّاره بدهید .
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
جواد یوسفیان آرانی
امضاء : 7 /1362