علی اصغر باصری آرانی
محمد جواد
سرباز ارتش
1341/03/01
آران وبیدگل
1361/04/31
ایستگاه حسینیه
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علي اصغر باصري، اوّل خرداد 1341 در خانواده اي مذهبي متولد شد. پدرش بسيار زحمتكش و مادرش خانه دار بود. علي اصغر از هوش و ذكاوت خاصي برخوردار بود. در هفت سالگي به مدرسه رفت و در همان كودكي به كار و تلاش و كمك به خانواده بسيار علاقه داشت و دوستدار نماز و روزه بود و به دروس حوزوي علاقة خاصي نشان مي داد كه با اصرار وارد حوزة علميه شد. اوقات فراغت ايشان صرف كار و تلاش بود و بنا به دلايلي درس حوزه را رها كرد و به شغل « بنايي » پرداخت.
با شـروع انـقلاب بــا ايـن كــه جـوانــي حـدود 18 سـالـه بـود، فعـاليـت چشمگــيــري داشــت.
چندین مرتبه برای پخش اعلاميه هاي امام(ره) و شركت در تظاهرات ايشان را تهديد كردند تا دست از فعاليت بردارد. ولي با بي توجه ي او مواجه شدند. او مي دانست راهي كه انتخاب كرده همان راه امام حسين(عليه السلام) است و خطي را كه پيش روگرفته خط سرخ شهادت است.
در نوزده سالگي ازدواج كرد و چند ماه از ازدواجش نگذشته بود كه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد. خدمتش را در مناطق جنگي ( اهواز ) در خط مقدم انجام داد؛ گويا او مي خواست با خلعت دامادي به ديدار يار و سرور خويش بشتابد.
دوستانش از جديت و پشتكار علي اصغر در جبهه بسيار سخن گفته اند و از زبان مادرش چنين ميگويند: در بیست و هفتم ماه رمضـان هـر چـه اصـرار كرديـم بماند تا بعداز عيد فطر، گفت: بايد بروم و شب حمله و عمليات در خط مقدم باشم.
گويا به او الهام شده بود كه بايد برود و اين رفتني بود كه ديگر برگشتي نداشت. با لباس دامادي به سوي الله شتافت كه بعد از دوازده سال برگشت. مادرش به اميد رسيدن خبري از پسرش روزها و شبهای سختی را سپری کرد تا اين كه قاصدي خبر شهادت او را آورد، البته چند تكه لباس و پلاك ايشان را آورد، امّا بسيار با ارزش و گران بها بود و اين هديه از طرف پدر و مادر که به سرور شهيدان امام حسين(ع) تقدیم شد و امانتي بود از سوي خداوند كه بايد به او برگردانده می شد. با اين كه سالها از شهادت او مي گذرد، ولي بوي خوش يادش هنوز هم در بين خانـواده هـست و همواره از خاطـراتش سخن مي گويند. از صبوري ايشان باید گفت كه بارها تركش به او اصابت کرد امّا محل اصابت آن را به پدر و مادر نشان نمي داد كه نكند آنها ناراحت شوند و مانع جبهه رفتنش گردند.
. روحش شاد و ياد و خاطره اش جاودان باد.
به نام خداوند یکتا و مهربان و بخشنده
خداوندا دل من از رنگ معصیت تیره شده
به نور معرفت خود صفا بخش
آلوده از نخست نبودم که آمدم
من را به جنس سابقه روز جزا بخش، ای صفا عادل
پدر و مادرم می دانم که از فراقم ناراحت می شوید ولی خداوند متعال فرموده: فرزند یک امانت است در دست پدر و مادر پس شما ناراحت نشوید اگر موقعی خدا مرا در خانه اش پذیرفت افتخار کنید، چون آرزوی من است افتخار نائل به شهادت در راه خدا داشته باشیم و از خدای خویش خواسته ام ؟؟ مظلومانه بروم. پدر و مادرم اگر می خواستم یک زندگی پرآسایش داشته ام همه از نعمت وجود شما پدر و مادر و هم از جهت زندگی زناشویی تمام موارد مفیدی در اختبار من بود و محل خدمت به نظام جمهوری اسلامی تهران بود خدا می داند که بهترین جا و مکان برای ؟؟ آماده بود ولی یک موقع به یاد خدا و قرآن افتادم با خود گفتم تنها با یاد خدا دلم آرام می گیرد اصلاً دنیا برایم هیچ و بی ارزش شده و می بینم چطور این جوانان چگونه به جوشش می افتند و همة دنیا را از یاد بردند تنها هدف فقط برای خدا که خدا آن ها را در راهی قرار بدهد که راه شهیدان باشد مادرم من به شما سفارش می کنم که گریه و زاری نکنی اگر هم گریه و زاری نمودی به یاد علی اصغر امام حسین(ع) ناله بزن، چون حضرت علی اصغر(ع) خیلی در خانه خدا آبرو و مقام دارد خواهش می کنم همیشه به یاد علی اصغر امام حسین(ع) گریه کن و پدرم از شما متشکرم که نام من را نیکو انتخاب نمودی که می خواهمم هدف و راهی که تصمیم گرفتم به حضرت علی اصغر مشهور[محشور] شوم و شما را دعا کنم و برادران مهربانم شما پیرو مکتب دوستداران اهل بیت باشید ما هرچه داریم ازز چهارده معصوم پاک داریم.
برادر کوچک: به شما سفارش می کنم هیچ موقع خدا را از یاد نبرید همه لحظه به یاد خداوند باشید و هدف شما پیروی از قرآن و احادیث پیامبران و ائمه باشد و شما خواهرانم شما الگو باشید مانند حضرت زینب شما نمی توانید زینب باشید ولی دوستداری زینب و راه او را ادامه دهید فقط کوشش حضرت زینب بر این بود که چادر از سر بچه ها ؟؟ و ناموس های اهل بیت حرم نرود حجاب خود را حفظ کنند و من به شما وصیت می کنم که حجاب زن زینت اوست این جمله را الگوی خود قرار دهید و من از همه آشنایان چه نزدیک چه دور می خواهم که مرا حلال کنند و تمام همسایگان چه نزدیک چه دور همین طور و به شما سفارش دارم مواظب رفتار و کردار خود باشید که لحظه ای از خدا غافل نشوید من در یک لحظه دلم آرام گرفت و با خود گفتم چه راهی انتخاب نمودم و چرا این جمله ها را نوشتم برای آن که به طور حتم به خودم اعتماد نمودم که من هم می روم چون چند شب قبل عمویم عباس باصری را در خواب دیدم مرا به آغوش گرفت و گفت: اصغرم تو هم چند شب دیگر میهمان مان] من هستی، چند خواب دیدیم و برای بچه ها تعریف نمودم همه گفتند خوش به حالت که راه تو معلوم شد و از خداوند طلب مغفرت و آمرزش و توبه نمودم گفتم خدایا اگر گناهی یا کوتاهی از من سرزده جوانی بوده من را به لطف و کرمت ببخش. حضرت علی(ع) که جانم فدای او و بچه های او فرموده است: 1. در هم امور به خدای خویش پناه ببرید. 2. کسی که حیا ندارد ایمان ندارد.. 33. انسانی که امر واجب را زیر پا می گذارد معصیت خدا را انجام داده است.
به این علت حدیث نوشتم که خیلی حدیث شنیدن و نوشتن ثواب داریم.
والسلام علکیم
علی اصغر باصری آرانی