جعفر باغبانی آرانی
محمدرضا
بسیجی
محصّل
1343/05/01
آران وبیدگل
1361/08/11
عین خوش
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
خورشيد روز آخر ماه مبارك رمضان سال 1343ش غروب مىكرد. در حالى كه همه به دعا و وضو ساختن براى افطار آخرين روز ماه رمضان مشغول بودند و مؤذّن آماده ى اعلام وحدانيّت خداوند بود، در محلّه ى بازار آران، اهل خانهاى در انتظار فرزندى بودند. لحظاتى بعد پسرى ديده به جهان گشود كه نام او را جعفر گذاردند. چند روزى از تولّد اين كشاورز، زادهى فقير نگذشته بود كه دنياى بىوفا او را از شير مادر محروم كرد. مادر پس از توسّل و نذر زياد، از خانواده ى مستمند و كشاورز همسايه، زنى پاك طينت را به دايگى جعفر گرفت تا او را شير دهد.
جعفر سال 1349ش، وارد دبستان بونصر شيبانى (شهيد نوذريان فعلى) شد و عصرها در خانه به قالىبافى مشغول بود. او هميشه در كنار مادر كارهاى داخل منزل را انجام مىداد. با شروع سال تحصيلى 1354ش پا به مدرسه ى راهنمايى نظام وفا نهاد. در اين مقطع زندگى، بسيار ساكت و گوشه گير بود؛ گويى گم كردهاى دارد و با بی توجّه ى به اطرافش، به چيز والاترى مىانديشد. دوران دبيرستان او با ايّام قيام خونين پيروان امام خمينى قدسسره عليه ظلم و ستم شاهنشاهى مصادف شد. جعفر كمكم اجتماعىتر شد و پرشور و پرحرارت به سيل خروشان انقلاب پيوست؛ از امام قدسسره مىگفت؛ اعلاميه هاى امام قدسسره را پخش مىنمود؛ شبها نگهبانى مىداد؛ در تظاهرات مىخروشيد؛ در جلسات مخفى، درس عقيده و مبارزه مى آموخت و در جدّىترين تظاهرات مردم در هفده شهريور 1357ش (كه منجر به شهادت عبداللّه غفور و على خدمتى و مجروح شدن دهها نفر گرديد) سخت جوشيد و خروشيد.
ليالى عشر فرا رسيد و خورشيد انقلاب اينبار از مغرب طلوع كرد. با شكوفايى انقلاب و آغاز تحوّل بزرگ تاريخ، او نيز دورهاى از زندگىاش آغاز كرد. در دبيرستان شهيدان عبداللهى همراه با ديگر جوانان انقلابى، پايه و هسته ى تشكيلاتى اسلامى را راهاندازى نمود. سرانجام انجمن اسلامى دانشآموزان دبيرستانى اعلام موجودّيت نمود. تابستان 1359 ش اين انجمن در اردوهاى جهاد سازندگى حضور فعّالى داشت تا اينكه به همراه جمعى از دوستانش، از طرف جهاد آران و بيدگل، به اردوى فرهنگى جهاد تهران معّرفى شد و سه ماه در اردوى فرهنگى سراسرى كشور شركت كرد. اين قضايا باعث تحوّل عظيم در زندگى او گرديد؛ جعفر عوض شد و به فردى اجتماعى با موضع گيرىهاى جدّى و انقلابى تبديل گشت. وى از اين پس براى پذيرش مسؤوليّتهاى خطير آماده بود. سال 61ش، كه شعله هاى جنگ و دفاع مقدس كاملاً بر جو كشورحاكم شده بود، جعفر هم تاب ماندن در شهر را نداشت و راهى جبهه هاى حق عليه باطل گرديد. بالاخره در عمليّات محرّم، در منطقه ى عين خوش خوزستان، بر اثر اصابت گلوله به گردنش به درجه ى رفيع شهادت نايل آمد.
روحش شاد، يادش گرامى و راهش مستدام باد.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
متن وصيت نامه فرزند حقير ملت
الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون
هنگامي كه مصيبتي به شما وراد شد بگوييد ما از خداييم، بازگشت مان به سوي اوست
اكنون كه قابيليان بر عليه هابيليان شوريده اند. اكنون كه موسي با فرعون در نبرد است، اكنون كه ابراهيم در نابودي بت ها مي انديشد و اكنون كه يزيد در فكر نابودي مكتب حسين(ع) است و در اين عصر و زمان كه اين پير فقيه، اين سلالة پيامبران ، ياور مستضعفان، دشمن مستكبران، فرماندة رزمندگان، باباي يتيمان و تسلي دهنده خانواده شهدا ، اين خميني كبير مي رود تا تخت و تاج صدام و صداميان زمان را به نابودي بكشد، اكنون كه نايب امام زمان(عج) تكليف را بر ما مشخص كرده است وظيفه شرعي و الهي خود دانستم كه با حضورم در جبهه جهاد لبيك گوي حسين زمانم باشم، جبهه اي كه پيامبر(ص) استقامت در او را عبادت مي داند و مي فرمايد: ان صبر المسلم في بعض مواطن الجهاد يوماً واحدا خير له من عباده اربعين سنه. استقامت مسلمان در يك روز از جنگ بهتر از چهل سال عبادت است.
ايزدا من حقير را جزء اين گروه از مسلمين قرار بده؟ آمين
جبهه جنگ ما هم چون دانشگاهي است كه حسين(ع) افراد با لياقت را بدون مطرح كردن سن و سال مي پذيرد جنگ ما دانشگاهي است كه افرادي هم چون علي اصغرها، علي اكبرها، قاسم ها، حمزه هاي، عمار ها، ياسر و ابوذرها دارد، پيام رساني هم چون زينب ها دارد، جبهة ما دانشگاه و مكاني است كه عاشقان مهاجرش به دنبال معشوق خود مي گردند، جبهه دانشگاهي است كه افرادش با درس جهاد وارد مي شوند و با شهادت اين سعادت دنيوي و اخروي به معشوق خود مي رسند، دانشگاهي است كه جهادش در راه عقيده با آگاهي كامل است چرا كه زندگي عقيده و جهاد در راه عقيده است (ان الحيوه عقيده و الجهاد). جبهه دانشگاه عبادت و جنگ براي عبادت است. جنگ ما جنگي است كه داراي تمام جوانب اخلاقي، اعتقادي، سياسي، اجتماعي و نظامي است و در يك كلام جهاد است كه في سبيل الله بودنش ماهيتش را مشخص مي كند.
اما وصيت و سخنم با تو اي مادر: آيه بالا را براي مادرم توضيح دهيد تا آرامشي باشد برايش. سلام بر تو اي مادر كه همه چيزم بودي سلام بر تو كه همسوز و همدمم بودي، سخن با تو مادر دلسوخته اي مي كنم كه چه سردي وگرمي ها را و چه سختي هايي را تحمل كردي تا بر من آرامش دهي، مادر چه اذيت ها و مزاحمت هايي برايت ايجاد كردم كه اكنون پشيمانم و بر آن گناهان گناهان گذشته ام افسوس مي خورم. مادر عزيز وصيتم به تو اين است كه مرا ببخشي و شيرت را بر من حلال كني. من كه در زندگي ام نتوانستم زحمت هاي تو را ؟؟ كنم ولي اميدوارم با شهادتم به تو سرافرازي و افتخاري بدهم كه هيچ چيز ارزش او را ندارد و آن كه تو را نزد مادرت فاطمه(ع) سربلند و روسفيد گردانم و نزد خدا در حقت شفاعت كنم ان شاءالله
وصتيم به تو اين است كه در برابر شهادتم صبر و استقامت كني كه صبر تو نافذتر و كوبنده تر از خون من است بر عليه دشمن.
وصيتم به پدرم: سلام به تو پدر عزيزم كه هر وقت اجازه به جبهه رفتن را از تو مي خواستم عاشقانه مي گفتي برو فرزندم كه اسلام اكنون نياز به شما جوانان دارد. درود به تو كه زنده ماندن اسلام عزيز را بر ماندن فرزندت ترجيح دادي و فرزندت را با دلي مالامال از ايمان به خدا عازم جبهه كردي. پدرجان من معتقدم كه همان گونه كه در رفتنم به جبهه استقبال كردي اميدوارم كه در شهادتم نيز اندوهي به خود راه مدهي كه نمي دهي. افتخار كن كه چنين فرزندي را تربيت كردي كه خداوند شهادت اين سعادت را نصيب فرزندت كرد. پدر مرا ببخش كه فرزند شايسته اي براي تو نبودم و مرا در نزد خداوند ببخش كه اگر شما پدر و مادر عزيز از من نگذريد خداوند نيز از من نخواهد گذشت.
وصيتم به خواهرانم. وصيت و سفارشم به شما خواهرانم همان وظيفه و مسئوليتي است كه زينب(ع) به دوش گرفت. خواهرانم اكنون رسالت زينب به شما مي رسد سعي كنيد پيام رسان خوبي باشيد، آري حسين(ع) شهيد مي شود و با خونش سدها را مي شكند و در عوض صدها مسئوليت به دوش خواهرش مي گذارد اكنون كه بر جسم خونين من مي نگري از خدا بخواه كه به تو آن قدرت و توانايي را عطا كند كه پيام رسان خوبي برايم باشي. سعي كن حجاب و عفت كلام و خودسازي را سرمنشأ زندگيت قرار دهي كه اولين پيام خون شهيد همين است. و ان شاءالله برادرتان را ببخشيد و حالال كنيد.
وصيتم به برادرانم: سلام به شما برادران عزيزم. سلام به تو برادر بزرگ ترم كه هميشه معلم و راهنماي زندگيم بودي برادر من كه در زندگيم نتوانستم حق برادري را نسبت به تو ادا كنم. برادر اكنون كه با كارهاي زيادي روبه رو و مشغول هستي سعي كن هميشه خدا را در نظر بگيري. كه اگر با مشكلي رو به رو شدي با ياد خدا آرامش پيدا كني. سلام بر تو اي برادر سربازم از خدا بخواه كه ما را از سربازان خودش قرار بدهد زيرا كه لشكر اسلام پيروز و غالب است و اميدوارم مرا حلال كنيد و از اشتباهات و كوتاهي هايم در حق برادري از من بگذريد.
وصيتم به ملت: سلام و درود به شما ملتي كه من بسيار كوچك تر از آنم كه براي شما وصيت داشته باشم درود خداوند بر شما كه آيه واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا را جامة عمل پوشانديد سلام بر شما ملتي كه چنگ زديد بر ريسمان الهي و متفرق نشديد. ملت عزيز در وحدت خود بكوشيد كه ميرود تا وحدت شما نقش هاي شرق و غرب را نابود كند.
سلام بر شما ملت كه اين چنين ايثار و گذشت و قناعتي عظيم داريد سلام بر شما ملت كه روحيه رزمندگان و پيروزي رزمندگان وابسته به ايثار و گذشت شما ان شاءالله خداوند اجر اين همه ايثار و گذشت را به شما عطا فرمايد.
ولي تنها وصيتم به شما اين است كه قلب اسلام ولايت فقيه است او را حفظ كنيد تا عزت شما و اسلام حفظ بشود. ولايت فقيه هم چون دژي است مستحكم كه پايه هاي شرق و غرب را به لرزه درآورد.
گرچه از بين شما ملت جوان هايي شهيد مي شوند ولي خون شهيد باعث مستحكم تر شدن وحدت ملت مي شود، خون شهيد هم چون شمشيري است بر قلب كفار، به آمريكا بگوييد كه ملت ما جواب مرگ را سلامي سرخ مي دهد.
ملت غيور براي طول عمر امام و اميد امام وامت منتظري عزيز و مسئولين كشور و پيروزي رزمندگان دعا كنيد كه سلاح شما دعاي شماست و دعاي شما از سرنيزة تيز ما برّنده تر است. از خدا بخواهيد كه مرا ببخشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
سرباز حقير و شهيد امام زمان(عج) جعفر باغباني ان شاءالله
تاريخ 18/ 5/ 61