احسان باقری آرانی
حسن
نیروی مردمی
کارمند
1336/02/10
آران وبیدگل
1363/09/09
دیواندره
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
بسم الله الرحمن الرحیم
« ان اللّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه »
سوره توبه
به درستی که خداوند از مؤمنین جان و مالشان را خرید و در عوض به آن ها بهشت را ارزانی داشت .
من این نوع مرگ را بو کردم و بویش به مشامم رسید.
- خدایا ! تو را ستایش می کنم و به یکتایی تو و رسالت حضرت محمّد (ص) شهادت می دهم و خوشحالم که مرا در این زمان و مکان به دنیا آوردی و مرا از پیروان امام عزیزمان ، خلیل بت شکن ، خمینی کبیر قرار دادی .
- خدایا ! تو را می ستایم و شُکر می کنم که بر من منّت نهادی و هدایتم فرمودی و دری از درهای جنّت را که جهاد فی سبیل الله است به رویم باز کردی . اگر چه در جهاد اکبر ضعیف هستم و بر نفسم مسلّط نیستم ولیکن یاد تو و نگاه به چهرة نائب امام زمانت ، خمینی روح خدا باعث اطمینان و آرامش قلبم می شود .
- خدایا ! پیروزی با شهادت را نصیب من و تمام رزمندگان گردان که راضیم به رضای تو « آمین یا ربّ العالمین »
زیاد نمی خواهم وقت گران بهای شما عزیزان را بگیرم ولی باری سنگین و باید مطالبی را به شما بگویم تا از خواب بیدار شوید . بلی ، ای تحلیل گران شرق و غرب ، ما در مکتب حسین و جعفربن صادق (ع) درس آموخته ایم که می گویند : « اگر جز این است که دین محمّد (ص) جز با کشته شدن من باقی نمی ماند پس ای شمشیرها فرو آیید بر من و بدنم را ریز ریز کنید . آیا نمی دانید که کشته شدن برای ما عادت شده و شهادت برای ما افتخار است ؟ ( امام سجاد ) و چه خوب و زیبا و روشن امام عزیزمان می فرماید که : ما همه باید در راه اسلام فدا شویم . پس بگذارید تا گلوله ها و خمپاره های آتشین امریکا ، صدام و کفّار بر من ببارند تا دین اسلام و محمّد (ص) و انقلاب خونبار اسلام و رهبرش خمینی بت شکن باقی بماند . هر انقلابی دو چهره دارد : خون ، پیام . خونش را ما دادیم و پیام مانده که شما برسانید .
- ای ملّت ! بیدارید ، بیدارتر شوید و برای رهایی ملّت های مسلمان و مستضعف که ندای وا محمّد و وا خدایا را سر می دهند و در چنگال دژخیمان شرق و غرب از بین می روند بشتابید . برای من فکر کردن و به حال من گریه کردن بی فایده است . کمی بیندیشید و با خود فکر کنید که آیا آمادة سفر هستید ؟ آیا کوله پشتی خود را محکم بسته اید ؟ آیا آذوقه را برداشته اید ؟ و بالاخره چه کرده اید ؟ مگر شما تا چند روز دیگر زنده هستید ؟
- ای ملّت عزیز و ایثارگر ! ما رخت کثیف دنیایی را از تن بیرون کردیم و لباس بهشتی بر تن کردیم . نمی دانید چه فاخر است ، شما هم خود را آماده کنید به این مال اندک و بی ارزش دنیوی تکیه نکنید فقط به قدرت الهی تکیه کنید . خطابم به شما ای مردم مبارز و خستگی ناپذیر آران که الآن مرا بر سوار این مرکب به سوی گلزار شهدا حرکت می دهید . من دست و پای همة شما را می بوسم و از همة شما عذرخواهی می کنم که نیستم تا از همة شما پذیرایی کنم ولی خاطر جمع باشید که از خدا خواهم خواست تا شما را برای ادامة راهمان و نگهبانی این خون های پاک یاری کند و شما را هر لحظه به خود وانگذارد .
- برادران و خواهرانی که از نزدیک مرا می شناسید و احیاناً موقعی که من در مغازة پدرم انجام وظیفه می کردم اگر از من مسائلی ، برخوردی و یا بی احترامی دیدید تقاضا می کنم از همین جا که ندایم را می شنوید مرا حلال کنید و ببخشید که رضای خدا در آن است .
- و شما ای زینبان زمان ! در آن لباس رزم یعنی حجاب محکم و استوار باشید . در برابر دشمنان و منافقین لحظه ای مبارزان را از دعا فراموش نکنید . من به همة شما احترام می گذارم چون دامن شما پاک است و در این دامن ، انسان های مبارز و مؤمن پرورش می یابد . خدا به همة شما نصرت دهد تا در این دنیای چند روزه بتوانید توشة خوبی برای آخرت تهیّه کنید .
- خطاب به پدرم ! پدر جان ، هر کجا هستی و صدایم را می شنوی یا خود نامه را می خوانی به تو سلام می کنم و احترام می گذارم . واقعاً که امتحان خودت رادادی و پرونده ات تکمیل شد . تو در پیشگاه خدا مقامی پیدا کردی که اباذر و دیگر شهدا پیدا کردند . تو در حقّ من و برادر شهیدم اسماعیل زحمات فراوانی کشیدی و ما توانستیم در این دنیای پُر منجلاب دستت را بگیریم لذا راه ما که الله و جهاد ما فی سبیل الله بود و ما هم عاشق الله بودیم ، آن راه را رفتیم تا در بهشت تو را شفاعت کنیم و در آن جا دستت را خواهیم گرفتم . یک نکتة مهم و آن صبر و مقاومت که حضرت علی اکبر هم داشت اگر نداشته باشی و بی تابی کنی
پرونده ات باطل است . خداوند شما را صبر و سلامتی بدهد .
- خطابم به مادرم که پرورش یافتة دامن او هستم و امانتی را که خدا به او داده بود هر چه زود و صادقانه تحویل داد . من و تو و چنین مادرانی افتخار می کنم و قلباً شما را دوست دارم .
- مادرجان ! همان طور که بعد از شهادت برادرم اسماعیل ، از اسلام و شهید برایت گفتم تا صبر بیاوری همان طور حالا هم صبور باش و مقاومت کن تا مبادا کاری کنی که دشمنان دین خدا و منافقان از خدا بی خبر حربه ای به دست گیرند و خوشحال شوند . خودت می دانی که من با آگاهی و ارادة خود به نبرد با صدامیان رفتم ، نه به خاطر کسب مقام و قدرت چون من اخیراً مسئول یکی از ادارات در منطقة کردستان شده بودم ولی همیشه می گفتم خدایا ! خودت بالاترین مدرک را به من عطا کن که الآن می بینی ( بله در مسلخ عشق جز نکو را نکُشند )
- مادرجان ! می دانم برایت سنگین و سخت است تحمّل مرگ من ، ولی این شهادت است و برایم سعادتی بود خداوند إن شاء الله صبر بر تو بدهد تا بتوانی کماکان فرزندات را این گونه تربیت کنی و دست و رویت را می بوسم .
- و امّا ای خواهرانم ! تقاضا می کنم تا زنده هستید در همان لباس رزم و حجاب باقی بمانید و راه همة شهدا را ادامه دهید .
- خطاب به همسرم ! سلام ، امیدوارم که هیچ گونه نگرانی و بی تابی از مرگ من نداشته باشی . تو خود می دانی که شهادت یعنی چه ؟ و می دانی من بر حسب آگاهی و اراده و وظیفة خود ، این هجرت و جهاد فی سبیل الله را کردم . تو افتخار کن به مرگ من . تو سرافراز خواهی بود . این دنیا فانی است ، همه باید برویم تو هم خواهی رفت . من در انتظار هستم تا دستت را در کنار فاطمه زهرا (س) بگیرم و به او تو را معرّفی کنم و بگویم چنین زنان پاک طینت و دامنی در دنیا بودند و هستند و من هم در کنار چنین زنی بودم و او را در این مدّت چند روزه تنها گذاشتم . اگر چنانچه جنازه ام به دستتان نرسید هیچ بی تابی نکنید چون این تن ارزش ندارد ، روح است که ارزش دارد . من نمی خواهم زیاد صحبت کنم . برادرانی که مرا می شناسند برایشان از شهادت و مبارزه صحبت کرده ام و شما
می توانید از زبان آنان بشنوید و بالاخره من این نوع مرگ را بو کرده ام و بویش به مشامم رسید . بیش از این وقت شما عزیزان را نمی گیرم . دعای
خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی تو را به جان مهدی ، خمینی را نگهدار فراموش نکنید.
سرباز امام زمان
امضا : احسان باقری
روحش شاد و راهش پررهرو باد !